به گزارش ایراف، در پی اتفاقات اخیر آمریکا، دولت دونالد ترامپ در رویکردی شتابزده، احساسی و همراه با کینه و خصومت، تصمیماتی را اتخاذ کرد که عملاً تمام جامعه مهاجران افغانستانی را در معرض سوءظن و خطر اخراج قرار داد؛ تصمیماتی که بیش از آنکه بر تحلیل امنیتی دقیق تکیه داشته باشد، بر سیاستورزی احساسی، خصمانه و بهرهبرداری بیرحمانه از ترس عمومی استوار است.
ترامپ در عرصه بینالمللی بهعنوان یک سیاستمدار پوپولیست شناخته میشود؛ کسیکه از هر رویدادی، بهرهبرداری کرده و تلاش میکند در کانون توجهات باشد و افکار عمومی را با خود همراه کند.
حادثهای ناگهانی، سیاست از پیش تعیینشده
واکنش دولت ترامپ به حمله رحمانالله لکنوال، عملاً به این معنا بود که یک عمل مجرمانه فردی به پای کل جامعه مهاجران افغانستانی نوشته شده است. در حالیکه مقامات سیا، پس از این حادثه تایید کردند که لکنوال در گذشته سابقه همکاری و جاسوسی برای آمریکا در افغانستان را داشته است، با اینحال به نظر میرسد که این برای ترامپ چندان اهمیتی ندارد که لکنوال همکار سابق آمریکا بوده است، بلکه او از این فرصت برای سیاهنمایی علیه مهاجرین استفاده ابزاری میکند.
این نگاه جمعگرایانه و تنبیهی در حالی اعمال میشود که بخش عمده افغانهای ساکن آمریکا نهتنها هیچ ارتباطی با خشونت ندارند، بلکه خود قربانی خشونتهایی هستند که دولت آمریکا پایهگذار آن بوده است. از سوی دیگر اغلب مهاجرین در ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و حتی امنیتی این کشور نقش مؤثری ایفا کردهاند.
با این حال، تصمیمات تازه ترامپ نشان داد که برای واشنگتن، مهاجر افغان و چه بسا کل مهاجران مسلمان، صرفاً یک موضوع امنیتی تهدیدگونه است؛ موضوعی که میتوان آن را در بزنگاههای سیاسی برجسته کرد، محدود کرد و حتی قربانی فضای تبلیغاتی و خصمانه ساخت.
این نگاه امنیتی و منفعتمحور باعث میشود تا احساس ناامنی و اضطراب بر تمام مهاجرین مسلمان ساکن آمریکا تحمیل شود، چه بسا خانوادههایی که بدون هیچگونه سابقه خشونت و مسایل امنیتی، قربانی همین نگاه امنیتی شوند.
فرجام محتوم خدمت به آمریکا
یکی از تاریکترین جنبههای رویکرد آمریکا، برخوردش با نیروهایی است که در دو دهه گذشته با ارتش و نهادهای آمریکایی همکاری کردهاند.
هزاران مترجم، کارمند محلی، سرباز کمکی و نیروی خدماتی که در سختترین سالهای جنگ افغانستان جان خود را برای آمریکاییها به خطر انداختند و به اشغالگری این کشور کمک کردند، امروز با بحران فراموشی، بیتوجهی و حتی اخراج یا فروپاشی روبهرو هستند.
از سوی دیگر این افراد، با توجه به سابقه سیاه همکاری با سیا در هر سطح و شکلی، دیگر هیچ جایگاهی در افغانستان ندارند و بازگشتشان ممکن است آنها را با خطر مرگ مواجه کند.
با این اوصاف، در سایه سیاست خصمانه ترامپ، برای بسیاری از این افراد، آمریکا نه پناهگاه امن که میدان ناامنی جدید شده است.
روند طولانی و پیچیده دریافت ویزا و اقامت، لغو ناگهانی پروندهها، فشارهای سیاسی برای کاهش مهاجرت و در نهایت بازگرداندن افرادی که بهطور مستقیم با آمریکا کار کردهاند، نشاندهنده شکاف بزرگی میان شعارها و رفتار واقعی واشنگتن در حمایت از مزدوران و متحدان سابق خود است.
تناقض اخلاقی واشنگتن: اشغال و پسااشغال
آمریکا در حالی با مهاجران افغان از جمله همکاران سابق خود، با بیمهری و بیتوجهی برخورد میکند که علت اصلی بیسرنوشتی بخش عمده مهاجران، اشغال ۲۰ ساله افغانستان توسط آمریکا است.
بخش بزرگی از بحران انسانی امروز افغانستان، نتیجه مستقیم اشغال، سیاستگذاری غلط و جنگ طولانی آمریکا در این کشور است.
میلیونها آواره، نابودی زیرساختهای حیاتی، سقوط اقتصادی و بیثباتی سیاسی، همگی با واسطه یا مستقیم، نتیجه ۲۰ سال حضور و اشغالگری آمریکا در افغانستان است.
بنابراین وقتی امروز آمریکا حتی همکاران خود را کنار میگذارد، این پیام را بهروشنی منتقل میکند که واشنگتن نسبت به تبعات عملکردش در افغانستان هیچ احساس مسئولیت اخلاقی ندارد؛ نکتهای که در ابتدای خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان نیز در رسانهها مطرح شده بود و بسیاری از کارشناسان نسبت به تبعات این بیمبالاتی و بیتوجهی، هشدار داده بودند.
دموکراسی دروغ
واشنگتن از یکسو خود را حامی آزادی، دموکراسی و حقوق بشر معرفی میکند، اما از سوی دیگر، با کوچکترین حادثه که بخشی از علل آن نیز خود آمریکا است، جامعهای آسیبدیده و آواره را زیر سنگینترین فشارها و قوانین سختگیرانهتر قرار میدهد.
این سیاست دوگانه زمانی آشکارتر میشود که میبینیم قربانی اصلی تصمیمات جدید نه مهاجران قانونگریز، بلکه دانشجویان، کارکنان، پناهجویان سیاسی و حتی نیروهای همکار ارتش آمریکا هستند.
چگونه میتوان کسانی را که بهواسطه اشغال آمریکاییها مجبور به گریز از وطنشان شدهاند، به دلیل حماقت یک نیروی سابق سیا که دستپرورده سازمان جاسوسی آمریکا بوده و در نتیجه سالها فراموشی و بیمهری، با فروپاشی روانی دست و پنجه نرم میکرد، مورد بازخواست قرار داد؟
ترامپ با تصمیمات جدیدش به جهان نشان داد که هیچ تعهدی به اصول اولیه اخلاق سیاسی ندارد و چنانچه منافعش ایجاب کند، هیچ حد و مرزی برایش معنا ندارد.
بیتوجهی به ریشههای بحران و چشمپوشی از مسئولیت
مهاجرت میلیونی افغانستانیها به ناگهان رخ نداد، بلکه سقوط دولت، گسترش ناامنی، فروپاشی اقتصادی، وابستگی سیاسی و ظهور گروههای افراطی بخشی از میراث سالهایی است که آمریکا، افغانستان را اشغال کرد؛ اما امروز، واشنگتن نهتنها مسئولیتی در قبال این میراث ویرانگر بر عهده نمیگیرد، بلکه با تصمیمات تازه، کسانی را که قربانی مستقیم آن دوراناند، تحت فشار مضاعف قرار میدهد.
سیاست خصمانه آمریکای به رهبری ترامپ در برابر مهاجران افغانستانی، بهویژه پس از اتفاقات اخیر، بیش از هر چیز نشاندهنده یک الگوی ثابت در رویکرد واشنگتن است: بهرهبرداری سیاسی از مهاجرت، استفاده ابزاری از هراس امنیتی، رها کردن عوامل خود پس از پایان کار و عدم پذیرش مسئولیت انسانی و اخلاقی خود نسبت به افغانستان.
اگرچه امنیت ملی برای هر کشوری مهم است، اما تبدیل جامعهای آواره به «مساله امنیتی» و نادیدهگرفتن نقش خود در شکلگیری وضعیت امروز افغانستان، نه راه حل است و نه سازنده. این رفتار تنها شکاف و بیاعتمادی را عمیقتر میکند و پیام بیتعهدی اخلاقی و سیاسی را به جهانیان به ویژه متحدان آمریکا منتقل میکند.









