به گزارش ایراف، شب یلدا یا شب چله، مثل بسیاری دیگر از آیینهای باستانی، ریشه در تاریخ کهن سرزمین خراسان بزرگ دارد. ایران، افغانستان و تاجیکستان، میراثدار این فرهنگها و عنعنات ناب تاریخی هستند.
شب یلدا در افغانستان
در افغانستان، شب یلدا صرفاً یک مناسبت تقویمی نیست؛ بلکه آیینی کهن با جزییات فراوان است که در طول قرنها، از دل تحولات دینی، سیاسی و اجتماعی عبور کرده و تا امروز بهعنوان یکی از نمادهای فرهنگی مردم این سرزمین باقی مانده است.
در طول تاریخ، بدلیل مشکلاتی که در افغانستان وجود داشته، بخشی از حافظه تاریخی از بین رفته است، چه بسا آیینهای فرهنگی که امروزه دیگر نیستند و چه بسا عنعناتی که رفته رفته رنگ فراموشی به خود گرفته و دیگر از آنها خبری نیست. با این وجود، شب یلدا از جمله مهمترین آیینهای باستانی است که مشکلات و مصائب نتوانستهاند به آن آسیبی وارد کنند، از این رو همچنان زنده است و در بین مردم افغانستان رواج دارد و گرامی داشته میشود.
افغانستان، بهعنوان یکی از کانونهای اصلی تمدن ایرانزمین و خراسان بزرگ، نقشی بنیادین در شکلگیری و تداوم آیین شب یلدا داشته است؛ آیینی که ریشههای آن را باید در پیوند میان اسطوره، نجوم، اقتصاد معیشتی و ساختار خانواده جستوجو کرد.
ریشههای تاریخی؛ یلدا پیش از آنکه «یلدا» نام بگیرد
بر اساس مطالعات تاریخ فرهنگ، شب چله در جغرافیای امروز افغانستان، پیش از شکلگیری مفهوم «یلدا»، بهعنوان شب «انقلاب زمستانی» یا «بازگشت خورشید» شناخته میشد؛ شبی که برای جوامع کشاورز و دامدار خراسانی، نشانه پایان اوج تاریکی و آغاز بازگشت تدریجی خورشید بود.
در این خصوص در برخی مناطق افغانستان، چهل روز اول زمستان را «چله بزرگ» و بیست رو پس از آن را «چله خرد» میگویند، از اینرو شب اول این روند را بهعنوان «شب چله» یا «شب یلدا» گرامی میدارند.
در بلخ باستان، که از آن بهعنوان یکی از خاستگاههای اصلی اندیشههای آیینی آریایی یاد میشود، باور به زایش دوباره نور، جایگاهی محوری داشته است. دلیل این امر نیز این است که پس از شب چله، شبها رفته رفته کوتاهتر و روزها بلندتر میشوند، برای همین شب چله را آغازگر زایش و بازگشت دوباره خورشید دانسته و از آن تجلیل میکنند.
این باور بعدها در قالب آیین مهر و سپس در سنتهای عامهپسند به شکل «شب چله» بازتولید شده است. از این منظر، شب چله در افغانستان نه یک «وام فرهنگی»، بلکه یک میراث بومی و تولیدشده در متن تاریخ این سرزمین است. تاریخی که با وضعیت معیشتی مردم ارتباط مستقیم داشته و بههمین دلیل ماندگار شده است.
شب یلدا میراث فرهنگی مردمان حوزه زبان فارسی است که به یک شبنشینی ساده خلاصه نمیشود، بلکه در خود همنشینی، شعرخوانی، تفال به حافظ و … را نیز دارد.
شب چله و فرهنگ شفاهی؛ روایتگری و روایتخوانی
یکی از وجوه مغفولمانده شب چله در افغانستان، پیوند عمیق آن با فرهنگ شفاهی است. در جامعهای که قرنها انتقال دانش، تاریخ و اخلاق از مسیر روایت انجام شده، شب چله به یکی از مهمترین بسترهای بازتولید روایت جمعی بدل شده است.
در بسیاری از مناطق، بهویژه در هزارهجات، بدخشان، غور، بلخ و هرات، شب چله با قصهگوییهای طولانی همراه بوده است؛ قصههایی که از افسانههای محلی، داستانهای حماسی و خاطرات قحطی، مهاجرت و جنگ شکل میگرفت و کارکردی فراتر از سرگرمی داشت: انتقال تجربه زیسته و حافظه جمعی.
در مناطق مختلف افغانستان در شب یلدا، معمولا قصههایی از لیلی و مجنون، شاهنامه، مثنوی و … توسط بزرگان خانواده یا کسانیکه باسوادتر هستند، خوانده میشود.
در کنار سنت زیبای قصهخوانی، تفأل به حافظ شیرازی نیز یکی از مهمترین بخشهای آیین شب یلدا است. در این خصوص نیز معمولا بزرگ مجلس یا کسی که توانایی حافظخوانی بهتری داشته باشد، مسئول فال گرفتن برای افراد خانواده و خواندن آن است.
سفره شب یلدا؛ نمادهای اقتصاد و معیشت
خوراکیهای شب چله در افغانستان، برخلاف تصور رایج، صرفاً عناصر تزئینی یا تقلیدی نیستند، بلکه بازتاب مستقیم اقتصاد معیشتی و اقلیم این کشورند. حضور پررنگ کشمش، جلغوزه، چهارمغز، سنجد و میوههای خشک، نشاندهنده سازگاری فرهنگی با زمستانهای طولانی و کمامکانات است. آنچه در سفره شب یلدا چیده میشود، ارتباط مستقیمی با وضعیت معیشت و اوضاع مالی خانواده دارد.
هندوانه و انار، علاوه بر نماد باروری و زندگی، در فرهنگ عامه افغانستان حامل باورهای درمانی نیز بودهاند؛ بهویژه اینکه انار قندهار یکی از بهترین انارهای جهان بهشمار میرود.
اغلب خانوادههای افغانستانی در شب چله، سعی میکنند خوراکیهای بهتری فراهم کنند، یا حداقل نسبت به شبهای معمولی، سفره رنگینتری بیندازند. اگرچه ممکن است به دلیل شرایط اقتصادی، بسیاری از خانوادهها با مشکل مواجه باشند، با اینحال خوراکیهای ارزان قیمت شب چله در بازار افغانستان به وفور یافت میشود.
شب چله یکی از معدود آیینهایی است که در افغانستان، فارغ از قوم، مذهب و طبقه اجتماعی، حول محور خانواده شکل میگیرد. این شب، بهطور سنتی، جایگاه بزرگترها را تثبیت و نقش آنها را بهعنوان «کلانها» تثبیت میکند.
در جامعهای که طی دههها جنگ، خانواده دچار گسست شده، شب چله همچنان یکی از معدود فرصتهای بازسازی پیوندهای عاطفی و نسلی بهشمار میرود. در چنین فضایی که معمولا همه اعضای خانواده حضور دارند، کینه و کدورتها رنگ میبازند و بهجای آن احترام و تکریم و مهربانی متبلور میشوند.
افغانستان امروز؛ شب یلدا و سفرهای که کوچک میشود
شب چله در افغانستان، اگر بهدرستی فهم شود، آینهای است از تاریخ، زیستبوم، روابط اجتماعی و مقاومت فرهنگی مردمی که همواره میان بقا و فراموشی در نوسان بودهاند. این آیین، نه نوستالژی صرف، بلکه سندی زنده از پیوستگی فرهنگی افغانستان با ریشههای عمیق تمدنیاش است؛ ریشههایی که هنوز، حتی در تاریکترین شبها، به روشنایی ایمان دارند.
در افغانستان امروز، شب چله بیش از هر زمان دیگر با چالشهای اقتصادی و محدودیتهای اجتماعی مواجه است. فقر گسترده، مهاجرت اجباری و محدود شدن فضاهای جمعی، باعث شده این آیین بیشتر به سطحی حداقلی و خانگی تقلیل یابد.
با این حال، تداوم حداقلی شب چله، برای بسیاری از خانوادهها نوعی کنش فرهنگی آگاهانه محسوب میشود؛ کنشی برای حفظ هویت در برابر فرسایش اجتماعی و حذف تدریجی سنتها.
تاریخ ثابت کرده است که جنگ، قحطی و مشکلات اقتصادی ماندگار نیستند، آنچه میماند فرهنگ و آیینهای باستانی است که ریشه در هویت فرهنگی مردم دارد. شب یلدا از جمله همین آیینهای فرهنگی و باستانی مردم افغانستان است که از گزند آفات در امان مانده و امروز نیز همچنان زنده و پویا است.
در پایان شعر یلدا از علیمدد رضوانی، شاعر مهاجر افغانستانی را بخوانید:
یلدا نه شب که ماه دلآرای کابل است
ماه تمام در دل شبهای کابل است
از پشت ابر، نه که این بُرقع سیاه
با اضطراب، محو تماشای کابل است
او غصه میخورد، به گمانم که تا هنوز
اندوهگینِ روزِ مبادای کابل است
تا صبح آه و ناله ما را شنیده است
تا صبح او به فکر مداوای کابل است
میگفت جنگ نه، خرابی و رنج، نه
دنبال کشفِ تازه معنای کابل است
با روسریِ آبیِ خود، پاک میکند
او هرچه گرد بر رخ فردای کابل است
آری، برای من، من شاعر یقین کنم
یلدا، نه شب که دختر زیبای کابل است









