به گزارش ایراف، این شهر باستانی و ویرانشده که بر فراز تپهای در جنوب شرقی شهر بامیان قرار دارد، نهتنها چشماندازی منحصربهفرد به بوداهای بامیان و دره سرسبز اطراف ارائه میدهد، بلکه حامل یکی از تراژیکترین روایتهای تاریخی این سرزمین است.
شهر تاریخی بامیان که روزگاری چهارراه پرتردد جاده ابریشم بوده، در قلب خود چندین مکان باستانی را جای داده و امروزه بهعنوان یکی از مهمترین مقاصد گردشگری افغانستان بهشمار میرود.
شاهد خاموش دوران باشکوه بامیان
شهر غلغله، که قدمت آن به دورههای پیش از اسلام میرسد، زمانی مهمترین مرکز اداری و نظامی این منطقه بهشمار میرفته است. موقعیت استراتژیک این شهر در امتداد مسیر جاده ابریشم باعث شده بود تا کاروانها، بازرگانان و حکام محلی آن را قلب تجارت و سیاست در منطقه بدانند.
امروزه بقایای برجهای دیدهبانی، دیوارهای فروریخته و اتاقهای سنگی، تصویری از شهری را نشان میدهند که روزگاری پر از زندگی، تجارت و هیاهو بوده است.
اگر چه امروزه آن هیاهو و سرزندگی به سکوتی مطلق تبدیل شده، با اینحال شهر غلغله مقصد جذابی برای کسانی است که به افسانههای تاریخی علاقمند هستند.
افسانه سقوط شهر و خیانت دختر حاکم
درباره تاریخ شهر غلغله اطلاعات دقیقی در دسترس نیست و با اینکه بقایای این شهر، نشاندهنده قدمت بیش از چند قرن را شهادت میدهند، با اینحال روایت مستندی از شکلگیری آن وجود ندارد.
در میان مردم بامیان، روایتهای گوناگونی از تاریخ این شهر وجود دارد که حکایت غمانگیز و عبرتآموزی درباره نحوه سقوط این شهر، مشهورتر از بقیه روایتهاست.
بر اساس روایتهای محلی، هنگامی که سپاه مغول برای تصرف بامیان وارد این منطقه شد، شهر غلغله آخرین دژ مقاومت بوده و مردم از نقاط مختلف وارد این شهر میشوند. گفته میشود بخش عمده شهر غلغله در زیر زمین بوده و برای همین سالها از گزند دشمنان در امان مانده است.
طبق افسانههای مردم بامیان، مردم و سربازان شهر ماهها در برابر حملات مغولها ایستادگی کردند و چون شهر در زیر زمین بوده، سپاه مغول هیچگونه دسترسی به آن نداشته است.
سپاهیان مغول که پیش از حمله به شهر غلغله، دیگر شهرها را تسخیر کرده و ویران کرده بودند، بیرون از شهر غلغله، ماهها انتظار کشیدند، اما هیچ پیشرفتی حاصل نشد و تمام تکنیکهای جنگی مغولها ناکام ماند.
گفته میشود لشکریان مغول ماهها با خود فکر میکردند که بالاخره آذوقه شهر تمام میشود و مردم شهر غلغله مجبور به تسلیم میشوند، اما انتظارشان هیچگاه محقق نشد.
بر اساس باورهای مردمی، دختر پادشاه شهر غلغله که عاشق پسر فرمانده مغول بوده، در یکی از دیدارها، در ازای ازدواج با او، رازی را به معشوق خود میگوید که منجر به سقوط و شکست مقاومت شهر غلغله میشود.
او به پسر فرمانده مغول میگوید: شهر غلغله در زیر این تپه واقع شده و اگر چه از بیرون دیده نمیشود، اما زیر تپه زندگی جریان دارد. علت اینکه مردم درون شهر غلغله هیچ نیازی به بیرون ندارند، این است که در دل این تپه چشمهای وجود دارد که از کوههای بابا سرچشمه میگیرد و برای همین است که مردم توانستهاند مقاومت کنند، چنانچه سرچشمه آب در کوه بابا مسدود شود، چشمه خشک شده و مردم مجبور به تسلیم میشوند.
اینگونه میشود که فرمانده مغول چند نفر را میفرستد و آنها سرچشمه را پیدا کرده و آنرا مسدود میکنند. پس از آن، چند روزی بیشتر طول نمیکشد که مردم مجبور میشوند شهر را تسلیم کنند.
لشکر مغول شهر را تصرف کرده و همه مردم را میکشند. در این حین دختر پادشاه که تصور میکرده به زودی با معشوق خود ازدواج میکند، نزد او میرود، اما پسر فرمانده مغول میگوید: تو که امروز به خاطر من، مردم و خانواده خود را فروختی، فردا نیز به من خیانت خواهی کرد و او را میکشد.
این روایت نسل به نسل میان مردم بامیان نقل شده و «شهر غلغله» را به نماد خیانت، سقوط و فریادهای خاموش تاریخی تبدیل کرده است؛ شهری که نامش را برخی برگرفته از «غلغله صداها و نالههای مردم در هنگام قتلعام» میدانند.
جاذبهای که تجربهای فراموشنشدنی میسازد
امروز گردشگران با بالا رفتن از تپههای شهر غلغله، نهتنها یک منظره بینظیر از دره بامیان را میبینند، بلکه با قدمگذاشتن بر بقایای این دژ باستانی، گویی وارد فصلهای نانوشتهای از تاریخ میشوند.
از بلندترین برج شهر، تندیسهای بودا و کشتزارهای بامیان همچون تابلویی زنده پیش روی بازدیدکنندگان قرار میگیرد.
میراثی تاریخی که متولی ندارد
شهر غلغله امروز نه فقط یک خرابه باستانی، بلکه نمادی از تاریخ پیچیده افغانستان است؛ شهری که روایتهایش بیوقفه در میان مردم جاری است و هر گردشگر را با خود به قرنها پیش میبرد.
با این حال، این خرابهها بدون هیچ تابلوی راهنمایی، به حال خود رها شده و هیچگونه نظارت و کنترلی بر آن وجود ندارد.
اگرچه حفظ این میراث ارزشمند، بخشی از حافظه تاریخی و فرهنگی بامیان است، اما به نظر میرسد که توجهی به آن صورت نگرفته است.









