به گزارش ایراف، در این نشست که از سوی انجمن جامعهشناسی ایران برگزار شد، کارشناسان با مرور چهار دهه مهاجرت افغانستانیها تأکید کردند که این پدیده نه یک روند خطی، بلکه چرخهای مداوم از ورود، اسکان، فشار برای خروج و بازگشت دوباره است؛ چرخهای که همچنان با تحولات داخلی افغانستان و تصمیمات سیاستی ایران پیوند خورده است.
ورود بیشتر از خروج؛ مهاجرتی که همواره بازتولید شده است
آرش نصر اصفهانی، پژوهشگر اجتماعی، با اشاره به سه موج اصلی مهاجرت افغانستانیها به ایران، شامل اشغال افغانستان توسط شوروی، ظهور طالبان و اشغال افغانستان پس از حمله آمریکا، گفت: «در همه دورهها تعداد ورودیها بیشتر از خروجیها بوده و با هر بحران جدید، چرخه مهاجرت دوباره فعال شده است.»
وی افزود: مهاجران افغانستانی گروهی یکدست نیستند و از آوارگان جنگی و مهاجران اقتصادی تا افرادی که ایران را «مسیر عبور» به اروپا میدانند، در میان آنها دیده میشود.
نصر اصفهانی ضعف شدید آمارهای رسمی را یکی از چالشهای اصلی دانست و گفت: «اختلاف میان آمار دولت ایران و کمیساریا نشان میدهد که هنوز تصویری دقیق از جمعیت مهاجران وجود ندارد.»
وی خاطرنشان کرد: حضور افغانستانیها در ایران را نمیتوان فقط یک «جریان ورودی» دانست، بلکه باید آن را مجموعهای از جابهجاییهای رفتوبرگشتی، متنوع و گاه چرخهای دانست که پیوسته با سیاستهای ملی و شرایط منطقهای تغییر شکل داده است.
تاریخ چندپاره افغانستان و تأثیر آن بر موجهای مهاجرت
محمدحسین عمادی، مشاور ارشد سابق سازمان ملل، نیز با اشاره به پیچیدگی ساخت قدرت و روایتهای متعارض تاریخ افغانستان گفت: «هیچ روایت واحدی از گذشته افغانستان وجود ندارد و همین چندپارگی تاریخی بر شکلگیری موجهای مهاجرت امروز نیز اثر گذاشته است.»
او نقش حکومتهای متمرکز، بهویژه دوره امیر عبدالرحمنخان، را در کوچهای اجباری و بیثباتیهای قومی یادآور شد و تأکید کرد: «نبود دادههای دقیق درباره ترکیب مهاجران زمینهساز گمانهزنیهای غلط و نگرانیهای اغراقآمیز در جامعه ایران شده است.»
وی تصریح کرد: اگرچه هنوز دادههای دقیق زمانی و مکانی نداریم اما با نمونهگیریهای کوچک، مطالعات تطبیقی و مقایسهای بهویژه با کشورهای اروپایی میتوان شناختی واقعیتر و علمیتر از تعامل و جابهجایی جمعیتی بین ایران و افغانستان به دست آورد.
کارشناسان این نشست نتیجه گرفتند که مهاجرت افغانستانیها بخشی پایدار از واقعیت اجتماعی ایران است و مدیریت آن نیازمند رویکردی انسانی، بلندمدت و مبتنی بر دادههای دقیق است.









