بیستوچهار سال از روزی میگذرد که ایالات متحده آمریکا در هفتم اکتبر ۲۰۰۱ با شعار «مبارزه با تروریسم» به افغانستان حمله کرد. حملهای که نقطه آغازین فصل تازهای در جغرافیای سیاسی آسیا بود؛ فصلی که افغانستان به صحنه رقابت قدرتهای جهانی و بهانهای برای حضور نظامی و اطلاعاتی غرب در قلب قاره آسیا بدل شد. پایگاه هوایی بگرام، که بعدها به نماد اشغال و سلطه تبدیل شد، در واقع سنگ بنای نظم جدیدی بود که آمریکا در پی آن بود تا مسیر تحولات آسیای مرکزی و جنوبی را در چارچوب منافع خود بازتعریف کند.
اکنون، دو دهه پس از آن حمله و چهار سال پس از خروج پرشتاب و تحقیرآمیز نیروهای آمریکایی از کابل، نشانههایی از بازگشت تدریجی ایالات متحده به همان جغرافیا دیده میشود. اما اینبار، نه با لشکر نظامی و چکمههای سربازان، بلکه با شبکههای اطلاعاتی، عملیات هوایی از راه دور و بازتعریف مأموریتهای امنیتی در منطقه. پرسش اصلی این است: آیا بگرام دوباره در معادله قدرتهای جهانی احیا میشود یا جهان در آستانه جنگ سردی تازه میان شرق و غرب قرار گرفته است؟
میراث بگرام و بازخوانی ۷ اکتبر
حمله آمریکا به افغانستان در ۲۰۰۱ صرفاً یک عملیات نظامی برای نابودی القاعده نبود؛ بلکه تلاشی حسابشده برای ایجاد یک کمربند نفوذ غرب در برابر روسیه، چین و ایران محسوب میشد. در آن مقطع، واشنگتن با استفاده از گفتمان «مبارزه با تروریسم» توانست حضور نظامی خود را در کشورهایی چون ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان نیز توجیه کند. پایگاه بگرام، در این میان، قلب تپنده راهبرد آمریکا در منطقه بود؛ جایی که عملیاتهای هوایی، پهپادی و اطلاعاتی از آن مدیریت میشد و در عمل، به بزرگترین مرکز حضور نظامی غرب در آسیای میانه بدل شد.
اما با گذشت زمان، هزینههای سنگین جنگ، فساد گسترده در ساختار سیاسی افغانستان و ناتوانی آمریکا در مهار طالبان، باعث شد آن پروژه پرطمطراق به شکست بینجامد. خروج تحقیرآمیز نیروهای آمریکایی در اوت ۲۰۲۱ نه تنها پایان حضور نظامی آمریکا، بلکه فروپاشی کامل دکترین امنیتی واشنگتن در منطقه را رقم زد. با این حال، تجربه تاریخی نشان میدهد که هیچ قدرتی، بهویژه آمریکا، هرگز از جغرافیایی با این اهمیت ژئوپلیتیکی بهسادگی چشم نمیپوشد.
بازگشت خاموش؛ نشانههای جدید حضور آمریکا در منطقه
در ماههای اخیر، گزارشهای متعدد از فعالیتهای اطلاعاتی و پروازهای ناشناس در آسمان افغانستان حکایت دارد. کانالهای ارتباطی پنهانی میان سازمان سیا و برخی گروههای محلی برای رصد تحرکات طالبان، داعش خراسان و همچنین جابهجاییهای چین و روسیه فعال شدهاند.
در سطح کلانتر، تحرکات دیپلماتیک واشنگتن در آسیای مرکزی و احیای پیمانهای امنیتی با کشورهای حاشیه دریای خزر، نشانه تلاش برای بازآفرینی کمربند نفوذ پیشین است. بهویژه که همزمان با خروج نیروهای ناتو از افغانستان، چین با طرح «کمربند و جاده» و روسیه با پیمان امنیت جمعی، جای خالی آمریکا را پر کردند. اکنون واشنگتن در پی آن است که با ابزارهای نرمتر ــ از جمله همکاری امنیتی، جنگ اطلاعاتی و بهرهگیری از طالبان بهعنوان عامل بیثباتکننده ــ حضور خود را به شکل غیرمستقیم بازسازی کند.
بگرام؛ قلب رقابت شرق و غرب
در معادله جدید قدرت در آسیا، بگرام دیگر فقط یک پایگاه نظامی نیست، بلکه نمادی از رقابت راهبردی میان شرق و غرب است. از نگاه ایالات متحده، حضور دوباره در افغانستان به معنای بازپسگیری موقعیتی است که در دو دهه اخیر به چین و روسیه واگذار شده است.
برای پکن، افغانستان حلقه حیاتی در پروژه اتصال زمینی چین به خاورمیانه و اروپا از طریق کریدور اقتصادی چین–پاکستان است. برای مسکو، این کشور آخرین دیوار دفاعی در برابر نفوذ تروریسم و ناتو به حوزه نفوذ روسیه محسوب میشود.
پاکستان نیز نقش دوگانهای دارد؛ از یکسو با آمریکا همکاری دارد و از سوی دیگر شریک اقتصادی و راهبردی چین در پروژههای منطقهای است. این نقش دوگانه، پیچیدگی معادله امنیتی افغانستان را افزایش داده و هرگونه بازگشت آمریکا را با حساسیت و موازنهسازی مواجه میکند.
ایران نیز بهعنوان بازیگر مهم منطقه، نگاه راهبردی خود را بر پایه «ثبات منطقهای بدون مداخلهی خارجی» بنا کرده است. تهران بارها تأکید داشته که بازگشت نیروهای آمریکایی، چرخهی ناامنی و ترور را در منطقه احیا خواهد کرد.
طالبان، واشنگتن و بازی دوگانه
یکی از ابعاد پیچیده معادلهی کنونی، نقش طالبان است. این گروه که خود محصول سالهای حضور و سیاستهای متناقض آمریکا بود، امروز در وضعیتی قرار دارد که هم به دنبال مشروعیت بینالمللی است و هم بهگونهای ناخواسته، ابزار فشار واشنگتن بر منطقه محسوب میشود.
در ظاهر، روابط طالبان و آمریکا پس از خروج ناتو قطع شده است، اما کانالهای ارتباطی غیررسمی میان آنان همچنان فعال است. واشنگتن میکوشد طالبان را در نقش «مدیر محدود بحران» در افغانستان نگه دارد؛ گروهی که با سیاستهای تندروانه، مانع از حضور چین، ایران و روسیه در پروژههای توسعهای این کشور شود. از این منظر، طالبان نه شریک راهبردی آمریکا، بلکه یک عامل مزاحم برای ثبات منطقهای است که در صورت لزوم، میتواند دوباره بهانه بازگشت واشنگتن به صحنه افغانستان شود.
بگرام و معادله امنیت منطقهای
امروز افغانستان در نقطهای ایستاده که میتواند به یکی از دو مسیر تاریخی گام بگذارد: یا به سمت همکاری منطقهای و بازسازی مستقل با محوریت قدرتهای آسیایی برود، یا دوباره به میدان رقابت و اشغال تبدیل شود.
بازگشت بگرام در قالبهای جدید اطلاعاتی، در واقع، نشانه آن است که ایالات متحده هنوز از پروژهی ژئوپلیتیکی خود در این جغرافیا دست نکشیده است. اما تفاوت بزرگ زمانه در این است که آسیا دیگر آسیای ۲۰۰۱ نیست. امروز چین به قدرت اول اقتصادی جهان بدل شده، روسیه درگیر نبرد ژئوپلیتیکی در اوکراین است اما همچنان نفوذ عمیقی در آسیای مرکزی دارد و ایران نیز با سیاست فعال منطقهای خود، معادله قدرت را دگرگون کرده است.
نتیجهگیری؛ افغانستان در آستانه تاریخ جدید
بگرام، نماد اشغال و سلطه بیستساله، امروز دوباره در مرکز بحثهای جهانی قرار گرفته است. اما تفاوت این بار در آن است که ملتها و دولتهای منطقه، تجربه تلخ گذشته را فراموش نکردهاند. افغانستان دیگر صرفاً میدان بازی قدرتهای خارجی نیست، بلکه در صورت همگرایی منطقهای، میتواند به نقطهی اتصال شرق و جنوب آسیا بدل شود.
بازگشت آمریکا، به هر شکل، تداوم همان سیاستی است که از ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱، جنگ، ویرانی و فساد را بر این سرزمین تحمیل کرد. اما آینده منطقه، در صورتی که قدرتهای آسیایی بتوانند از رقابت به همکاری برسند، میتواند متفاوت باشد.
جهان امروز در آستانه یک جنگ سرد دوم قرار دارد، اما این بار صحنه اصلی آن نه در برلین و مسکو، بلکه در کابل و بگرام ترسیم میشود. انتخاب با ملتها و دولتهای منطقه است که آیا اجازه دهند تاریخ تکرار شود یا با اراده جمعی، فصل تازهای از استقلال و همگرایی آسیایی را رقم زنند.