بازگشت احتمالی آمریکا به بگرام، بیش از آنکه صرفاً اقدامی نظامی برای مبارزه با تروریسم باشد، حرکتی ژئوپولیتیکی در قلب آسیاست که پیام مستقیم آن به رقبای بزرگ منطقهای آمریکا ارسال میشود. واشنگتن میخواهد از بگرام بهعنوان یک مرکز فرماندهی اطلاعاتی و هوایی برای کنترل منطقه استفاده کند؛ چیزی شبیه یک چشم و گوش دائمی در نزدیکی مرزهای چین، ایران و آسیای میانه. بازگشت به بگرام، از منظر آمریکا، سکویی برای بازگشت به آسیای میانه و دسترسی مستقیم و سریع به نقطهای ژئوپولیتیکی و استراتژیک در آسیاست. از این پایگاه میتوان برای عملیات اطلاعاتی، پهپادی و نظارت بر تحرکات طالبان و حتی مسیرهای اقتصادی چین بهره برد.
این تحلیل میکوشد پاسخ دهد که در صورت بازگشت آمریکا به بگرام، چهار قدرت منطقهای چه واکنشی نشان خواهند داد و چه کسی بیشترین ضرر را خواهد دید: طالبان در داخل افغانستان، رقبای منطقهای مانند چین، ایران و روسیه، یا پاکستان که در توازن میان فشار واشنگتن و تعهداتش به چین گرفتار یک بازی دوگانه است.
از نگاه داخلی افغانستان، طالبان بیشترین تهدید مستقیم را احساس میکنند؛ زیرا از دست دادن کنترل بگرام به معنای شکسته شدن نماد حاکمیت شان است. آنها سقوط آمریکا در سال ۲۰۲۱ را پیروزی تاریخی معرفی کردند و بگرام بخش مهمی از این روایت بود. بازگشت آمریکا، حتی به شکل محدود، برای طالبان یک شکست نمادین است که میتواند انسجام داخلیشان را متزلزل کند.
همانطور که سقوط کابل در سال ۲۰۲۱ روایت شکست آمریکا را تقویت کرد، بازگشت واشنگتن میتواند روایت پایان پیروزی طالبان را بسازد؛ و این برای گروهی که مشروعیتش بیشتر بر پایه «فتح» استوار است، بسیار خطرناک خواهد بود.
افزون بر آن، طالبان از نظر لجستیکی و امنیتی توان مقاومت در برابر حضور هوایی و اطلاعاتی آمریکا را ندارد؛ بنابراین مجبور به امتیازدهی خواهد شد. این امتیازدهی میتواند نارضایتی درونگروهی ایجاد کند؛ چرا که جناحهای تندرو طالبان همکاری با واشنگتن را خیانت تلقی خواهند کرد.
در سطح منطقهای، بازگشت آمریکا به بگرام ضربهای روانی و ژئوپولیتیکی به چین، ایران و روسیه وارد میکند. برای چین، این یعنی آمریکا در چند صد کیلومتری مرزهای سینکیانگ دوباره یک پایگاه فعال دارد؛ آنهم در شرایطی که پکن نگران نفوذ ایدئولوژیهای افراطی در داخل مرزهایش است. این تهدید میتواند چین را وادار به افزایش هزینههای اقتصادی و امنیتی در افغانستان کند. آمریکا با حضور در بگرام، درست در حاشیه پروژههای «یک کمربند – یک راه» و کریدورهای آسیای میانه قرار میگیرد؛ یعنی یک چشم نظامی و اطلاعاتی در کنار سرمایهگذاریهای کلان چین. پیامد آن میتواند افزایش حضور امنیتی چین در پاکستان و آسیای میانه برای حفاظت از پروژهها باشد. پکن شاید همکاری امنیتی خود با طالبان یا حتی روسیه را تقویت کند تا فشار آمریکا را مهار کند.
چین میتواند با اهرم سرمایهگذاری، قراردادهای اقتصادی و نفوذ مالی در میان طالبان و بازیگران منطقهای، راه را برای ممانعت یا حداقل خنثیسازی دسترسی آمریکا ببندد و از ابزارهای اقتصادی-دیپلماتیک برای جلوگیری از تغییر وضعیت استفاده کند.
از نظر امنیتی نیز، چین نگران آن است که آمریکا از بگرام نهتنها برای کنترل طالبان، بلکه برای مدیریت و تحریک بیثباتی در مناطق حساسی مانند سینکیانگ استفاده کند؛ چرا که مرز افغانستان بهطور مستقیم به این منطقه متصل است و هرگونه ناآرامی میتواند بهانهای برای آمریکا باشد تا امنیت داخلی چین را بهطور غیرمستقیم تحت فشار قرار دهد. در نتیجه، اگر واشنگتن دوباره در بگرام مستقر شود، پکن ناچار خواهد شد نفوذ اقتصادی و امنیتی خود را در افغانستان و پاکستان افزایش دهد و حتی همکاریهای نظامیاش با روسیه و ایران را تقویت کند تا جلو انحصار آمریکا در منطقه را بگیرد.
برای ایران، حضور آمریکا در شرق همانند بازگشایی یک جبهه خاموش است. تهران مجبور میشود بخشی از ظرفیت نظامی و امنیتی خود را از خلیج فارس و عراق به شرق منتقل کند؛ و این یعنی کاهش تمرکز بر جبهههای اصلی. همانطور که حضور آمریکا در عراق پس از سال ۲۰۰۳ فضای تنفس ایران را محدود کرد، بگرام نیز میتواند همین اثر را در شرق ایران داشته باشد. ایران از منظر مرزی و نفوذ منطقهای حساس خواهد بود و ترجیح میدهد هرگونه بازگشت آمریکا را به یک بازی هزینهبر برای واشنگتن تبدیل کند تا منافع امنیتیاش حفظ شود. از منظر نفوذ منطقهای، ایران بهطور سنتی در افغانستان نفوذ فرهنگی، اقتصادی و سیاسی دارد. بازگشت آمریکا به بگرام یعنی کاهش ظرفیت تهران برای تأثیرگذاری مستقیم و افزایش توان واشنگتن در مدیریت طالبان یا گروههای مسلح محلی.
بنابراین، ایران ترجیح میدهد حضور آمریکا هزینهبر باشد؛ یعنی با ابزارهای مرزی و دیپلماتیک، واشنگتن را مجبور کند تا حضورش پرهزینه و محدود باقی بماند.
روسیه نیز این حرکت را بازگشت رقیب به حیاط خلوت خود تلقی خواهد کرد و احتمالاً با تقویت پایگاههای منطقهای، افزایش همکاریهای امنیتی با کشورهای آسیای میانه و دیپلماسی چندجانبه، مثلاً در قالب سازمانهای منطقهای، پاسخ خواهد داد. بازگشت احتمالی آمریکا به بگرام برای روسیه به معنای نفوذ دوباره رقیب قدیمی در آسیای میانه است که میتواند توازن قدرت منطقهای را برهم بزند. مسکو همواره حضور آمریکا در نزدیکی تاجیکستان و قرقیزستان را تهدیدی مستقیم برای مسیرهای نفوذ و منافع امنیتی خود میداند و از همین رو احتمالاً واکنشهایی چندلایه نشان خواهد داد؛ از جمله افزایش همکاریهای نظامی با کشورهای آسیای میانه، تقویت پایگاهها و تجهیزات در مرزهای جنوبی و توسعه دیپلماسی چندجانبه برای محدود کردن اثرگذاری واشنگتن.
برای نمونه، پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان در دهه ۱۹۸۰، روسیه با ایجاد پیمانهای امنیتی و حمایت نظامی از همسایگان شمالی افغانستان توانست حضور آمریکا و متحدانش را تا حد زیادی محدود کند. امروز نیز بازگشت آمریکا به بگرام میتواند مسکو را وادار کند همان ابزارهای بازدارندگی و فشار را دوباره فعال کند تا نفوذ استراتژیکش در آسیای میانه حفظ شود و از گسترش نفوذ آمریکا جلوگیری کند؛ بهویژه در مناطقی که مسیرهای ترانزیتی و انرژی برای روسیه حیاتی هستند. این یعنی حضور واشنگتن هزینههای راهبردی سنگینی برای مسکو ایجاد خواهد کرد.
و اما برای پاکستان، بازگشت آمریکا به بگرام، اسلامآباد را در موقعیتی دوگانه قرار میدهد. از یکسو، این حضور میتواند اهرم فشار آمریکا علیه پاکستان باشد؛ و از سوی دیگر، اسلامآباد شاید آن را فرصتی ببیند برای گرفتن امتیاز بیشتر از هر دو طرف (چین و آمریکا). پاکستان همواره در سیاست خارجیاش میان شریک بودن با آمریکا و وابستگی به چین در نوسان بوده است. بازگشت احتمالی آمریکا به بگرام دوباره این تضاد را پررنگتر میکند. واشنگتن برای اجرای هرگونه عملیات در افغانستان، به همکاری لجستیکی و اطلاعاتی پاکستان نیاز دارد. برای مثال، در دوران جنگ با طالبان، پایگاههای هوایی و زمینی پاکستان مسیر اصلی انتقال تجهیزات و سوخت آمریکا به افغانستان بودند. اگر پاکستان دوباره به سمت آمریکا متمایل شود، میتواند امتیازهای مالی، امنیتی و سیاسی از واشنگتن بگیرد.
اما معضل اصلی پاکستان این است که اگر بیش از حد به آمریکا نزدیک شود، خطر از دست دادن سرمایهگذاریهای چین را دارد؛ و اگر بیش از حد به چین تکیه کند، ممکن است در برابر فشارهای امنیتی و سیاسی آمریکا آسیبپذیر شود. پاکستان احتمالاً نه بهطور کامل شریک استراتژیک آمریکا خواهد شد و نه صرفاً مهره چین، بلکه نقش همیشگیاش را ادامه میدهد؛ یعنی بازیگری دوگانه که با هر دو قدرت معامله میکند تا منافع خود را تأمین کند.
بنابراین، میتوان گفت بازگشت احتمالی آمریکا به بگرام، اگرچه میتواند بهعنوان نقطه فشاری فوری علیه طالبان و ابزاری برای مهار چین، ایران و روسیه عمل کند، اما در واقعیت، بیش از آنکه برندهای قطعی داشته باشد، بازی را برای همه طرفها پرهزینهتر میکند. طالبان مشروعیت نمادین خود را از دست میدهند، چین مجبور به افزایش هزینههای امنیتی و اقتصادی میشود، ایران باید جبههای تازه در شرق باز کند، روسیه فشار بیشتری برای حفظ نفوذ در آسیای میانه احساس خواهد کرد و پاکستان در میان این شکافها، بازی دوگانهای پرریسک را ادامه میدهد.
در نهایت، بگرام نه سکوی پیروزی مطلق آمریکا، بلکه میدان تازهای برای پیچیدهتر شدن رقابت قدرتها در قلب آسیاست؛ رقابتی که میتواند منطقه را بهجای ثبات، به سمت شکنندگی بیشتر سوق دهد.
اما در میانه این بازی قدرتها، مردم افغانستان باز هم بازندگان اصلیاند؛ مردمی که نه سهمی در تصمیمگیریها دارند و نه نیرویی برای تغییر معادلات، اما بیشترین هزینه را با جان، امنیت و آینده خود میپردازند. افغانستان بار دیگر به میدان رقابت قدرتها تبدیل میشود و در این میدان، رنج و مظلومیت مردمش همانند گذشته، به حاشیه رانده میشود.