به گزارش ایراف، سیدرضا محمدی، شاعر افغان مقیم اروپا، در گفتوگویی با خبرنگار ایراف، از ژرفای شعر فارسی افغانستان پرده برداشت؛ شعری که به گفته او، «نگاه عمیقتری به هستی و زندگی دارد» و این عمق را مدیون «شرایط پر فراز و نشیب» مردم افغانستان میداند.
او در پاسخ به سوال «چه ویژگیهای خاصی در شعر شاعران افغان آنها را از دیگر شاعران فارسیزبان متمایز میکند؟» میگوید: «نگاه عمیق تر به هستی و زندگی، فضل و بزرگواری و هشیاری و دیگر اینکه در کل مردم افغانستان به خاطر تجارب متفاوت، عمیق تر هستند.» جایی که به عقیده وی «یک پیرمرد ساده و دهاتی افغانستان از یک شهروند درسخوانده اروپایی درک و دریافت عمیق تری دارد. به جان انسان و طبیعت نزدیکتر است و طبیعتا در شاعران این موضوع تجلی کلامی داشته است.»
محمدی در ارزیابی نقش تاریخی افغانستان در شکلگیری شعر فارسی، یادآور میشود که «قدیمی ترین شعرهایی که بشر میشناسد در سرودهای مردم بلخ و به شکل نوشتاری در ریگودا و بعد اوستا ثبت شده، شعرهای حکیمانه که تمدن بشری به آن ها مدیون است، در زبان فارسی و ترکی هم همین طور، نخستین شاعران فارسی زبان متولد شهرهایی بودند که امروز در افغانستان واقع شده، اما در شعر معاصر چون گفتمان شهری کشور در وضعیتی ایستا و عقب مانده بود ادبیات هم پس ماند. ولی سالهای اخیر و نسل درخشان شما به نحوی در حال جبران آن پس ماندگی هاست.»
زندگی در اروپا برای محمدی هم فرصت بوده و هم محدودیت. او میگوید: «به لحاظ نوشتن به فارسی عقب ماندیم چون در محیط غیرهمزبان بودیم، اما تجربههای تازه و متفاوت به ما کمک کرد تا لحن و نگاه جاری در ادبیات امروز دنیا را به همزبانانمان منتقل کنیم.» او از تلاشهایش در جشنوارههای جهانی برای معرفی «رویاهای مردم قلمرو خودمان، از کاشغر تا آناتولی» سخن میگوید.
در پاسخ به پرسشی درباره راهکارهای حفظ ادبیات فارسی در افغانستان، محمدی نسخهای ساده اما حیاتی میپیچد: «نوشتن و نومید نشدن و نوشتن… و امیدوار بودن.» به باور او، امید همان نیرویی است که نویسنده را زنده نگه میدارد.
نقش مهاجران افغان در معرفی ادبیات فارسی نیز از نگاه محمدی وابسته به «اعتماد به نفس» است؛ اعتمادی که از «دانستن تاریخ فرهنگی خودمان» میآید. او تأکید میکند که نویسندگان مهاجر باید ابتدا «خود و ریشههای خود را کشف کنند» تا بتوانند معرف آن باشند؛ «نویسنده های مهاجر، اگر بتوانند وارد فضای ادبی کشورهای میزبان شان بشوند و اعتماد به نفس کافی پیدا کنند می توانند پل ارتباط باشند اما این اعتماد به نفس از دانستن تاریخ فرهنگی خودمان می آید باید خود و ریشه های خود را ابتدا کشف کنیم تا معرف این خود باشیم.»
در نهایت، محمدی با نگاهی واقعگرایانه اذعان میکند که «ادبیات ما در غرب و در غربت هنوز خیلی تازه و نورسته است.» او ظهور نویسندگان مهاجر را بیشتر «احساسی» میداند، گاه با «شیفتگی نسبت به غرب» و گاه در حال «توجیه و اصلاح تصویر بدی که از ما وجود دارد.» اما با امیدی که در سراسر گفتوگو جاری است، میافزاید: «کمکم بارقههای چنین امکانی زده شدهاست.»