نیمقرن اخیر افغانستان را به یکی از پیچیدهترین کشورهای جهان از منظر منازعه و تلاش برای صلح تبدیل کرده است. از تهاجم ارتش شوروی در دهه هفتاد میلادی، جنگهای داخلی مجاهدین، ظهور طالبان، حضور نظامی ایالات متحده و ناتو تا بازگشت دوباره طالبان به قدرت؛ تجربه تاریخی نشان میدهد این کشور همواره در معرض چرخهای از خشونت و بیثباتی قرار داشته است.
موقعیت جغرافیایی و ژئوپلیتیک افغانستان نیز به پیچیدگی بحران افزوده است. قرار گرفتن در چهارراه آسیای مرکزی، جنوبی و خاورمیانه، دسترسی به مسیرهای ترانزیتی حیاتی و منابع طبیعی، و نقش این کشور در امنیت منطقهای و پروژههای راهبردی جهانی، سبب شده هر تحول سیاسی در کابل بازتابی فراتر از مرزهای ملی داشته باشد. این شرایط نشان میدهد که «صلح در افغانستان» مسئلهای صرفاً ملی نیست و پیامدهای منطقهای و جهانی دارد.
صلح در افغانستان تنها توقف خشونت نظامی نیست. صلح واقعی شامل بازسازی اعتماد اجتماعی، مشارکت سیاسی فراگیر، عدالت اجتماعی، توسعه اقتصادی و تثبیت نهادهای مدنی است. افغانستان اکنون در نقطهای حساس قرار دارد؛ یا چرخه خشونت ادامه مییابد و کشور برای دهههای آینده بیثبات خواهد ماند، یا با انتخابی هوشمندانه مسیر تازهای برای ثبات و توسعه شکل خواهد گرفت.
پیشینه تاریخی صلح و منازعه
برای درک چالشهای کنونی، بررسی چرخههای گذشته خشونت در افغانستان ضروری است:
تهاجم شوروی و مقاومت مجاهدین (۱۹۷۹–۱۹۸۹): آغاز بحرانهای امنیتی مدرن و شکلگیری گروههای مسلح محلی.
جنگهای داخلی و سقوط دولت مرکزی (۱۹۹۲–۱۹۹۶): رقابت گروههای مجاهدین و تقسیم قدرت بر اساس خطوط قومی و منطقهای.
ظهور طالبان (۱۹۹۶–۲۰۰۱): تحکیم کنترل ایدئولوژیک و اعمال محدودیت شدید بر زنان، اقوام و مذاهب.
حضور آمریکا و ناتو (۲۰۰۱–۲۰۲۱): تلاش برای بازسازی دولت مرکزی و ایجاد ثبات نسبی، همراه با چالشهای امنیتی و فساد گسترده.
بازگشت طالبان به قدرت (۲۰۲۱ تاکنون): مرحلهای جدید از انحصار قدرت، فشارهای اجتماعی و همزمان تحریمها و محدودیتهای بینالمللی.
این پیشینه نشان میدهد افغانستان همواره در چرخهای از خشونت، بیثباتی و ناکامی تلاشهای صلح گرفتار بوده است.
چالشهای اصلی صلح در افغانستان
۱. شکافهای قومی و سیاسی
تنوع قومی و زبانی افغانستان در غیاب نظام سیاسی شفاف و عدالتمحور، به منبعی برای تنش و بیاعتمادی تاریخی تبدیل شده است. اختلافات قومی و بهرهبرداری سیاسی از این شکافها، فرآیند صلح را دشوار میسازد.
۲. ضعف حکمرانی و انحصار قدرت
انحصار قدرت و کنار گذاشتن اقوام، زنان و جوانان زمینهساز بیثباتی و تداوم منازعه است. صلح پایدار تنها با مشارکت واقعی همه گروهها ممکن خواهد بود.
۳. رقابتهای منطقهای و جهانی
موقعیت استراتژیک افغانستان آن را همواره به صحنه رقابت قدرتهای منطقهای و ابرقدرتها بدل کرده است.
بازیگران منطقهای: کشورهای همسایه با منافع امنیتی، اقتصادی و سیاسی مستقیم.
ابرقدرتها: ایالات متحده و چین به عنوان بازیگران کلیدی با نفوذ سیاسی، اقتصادی و نظامی.
۴. بحران مشروعیت و بیاعتمادی اجتماعی
فساد گسترده، ناکارآمدی نهادهای حکومتی و فقدان عدالت اجتماعی اعتماد عمومی را تضعیف کرده است. بدون بازسازی اعتماد، هیچ روند صلحی پایدار نخواهد بود.
چشماندازهای صلح در افغانستان
۱. گفتوگوی بینالافغانی و آشتی ملی
توافقهای بیرونی کوتاهمدت و شکنندهاند. صلح واقعی تنها با گفتوگو و آشتی ملی میان گروههای داخلی و مشارکت همه اقوام، مذاهب، زنان و جوانان محقق میشود.
تعامل منطقهای و مدیریت رقابتهای جهانی
صلح افغانستان نیازمند مدیریت هوشمندانه رقابتها است تا این کشور به بستری برای همکاری منطقهای تبدیل شود، نه میدان جنگ نیابتی.مشارکت جامعه مدنی، زنان و جوانان
حضور فعال گروههای به حاشیه راندهشده میتواند عدالت اجتماعی و پایداری روند صلح را تضمین کند. توانمندسازی زنان و جوانان، کلید کاهش افراطگرایی است.اهمیت ثبات اقتصادی و توسعه پایدار
صلح و توسعه اقتصادی رابطهای دوطرفه دارند. سرمایهگذاری در زیرساختها و پروژههای منطقهای علاوه بر توسعه داخلی، امنیت و همکاری منطقهای را نیز تقویت میکند.سناریوهای احتمالی آینده طالبان
موازنه هوشمندانه با ابرقدرتها: تعامل همزمان با آمریکا و چین بدون وابستگی کامل.
معامله محدود با یک قدرت خارجی: احتمال برانگیختن واکنش منفی دیگر قدرتها.
انزوا و مقاومت: تمرکز صرف بر سیاست داخلی و افزایش خطر انزوای سیاسی و اقتصادی.
جمعبندی؛ صلح به مثابه پروژهای چندلایه
افغانستان در آستانه انتخابی تاریخی قرار دارد. تجربه نیمقرن اخیر نشان داده است که صلح تحمیلی از سوی قدرتهای داخلی یا خارجی سرانجامی جز شکست ندارد. موفقیت این مسیر به ترکیبی از سه عنصر کلیدی بستگی دارد:
آشتی ملی و مشارکت سیاسی فراگیر؛ حضور همه اقوام، مذاهب، زنان و جوانان در ساختار قدرت.
تعامل متوازن منطقهای و جهانی؛ مدیریت رقابتها برای جلوگیری از جنگ نیابتی.
سرمایهگذاری در توسعه اقتصادی و عدالت اجتماعی؛ بازسازی اعتماد و کاهش افراطگرایی.
صلح در افغانستان پروژهای زمانبر و چندلایه است. بدون مشارکت جامعه مدنی، نخبگان فکری، نیروهای سیاسی داخلی و حمایت منطقی بازیگران خارجی، هیچ روندی پایدار نخواهد بود. مسیر «صلح مثبت» بر پایه عدالت، مشارکت فراگیر و توسعه میتواند افغانستان را نه تنها به ثبات داخلی برساند، بلکه به پلی اقتصادی و ارتباطی در منطقه تبدیل کند.
انتخاب اکنون با مردم افغانستان و بازیگران داخلی و خارجی است؛ انتخابی میان گشودن مسیر صلح پایدار یا تکرار تاریخ پرهزینه جنگ و بیثباتی.