به گزارش ایراف، شامگاه ششم دیماه(جدی) ۱۳۵۸ سربازان ارتش سرخ شوروی با نقض تمامیت ارضی، از مرزهای شمالی، وارد خاک افغانستان شده و تا کابل پیش رفتند.
طی چند ساعت هزاران نیروی نظامی شوروی وارد افغانستان شده و در شهرهای بزرگ مثل کابل، قندهار، هرات و مزارشریف مستقر شدند.
در همان ساعات اولیه، نیروهای شوروی با ورود به قصر تاج بیگ، حفیظالله امین، رئیسجمهور وقت و چند تن از نزدیکانش را به قتل رساندند. پس از آن رادیو کابل در اختیار نظامیان شوروی قرار گرفت و پیام ببرک کارمل از تاشکند مبنی بر تحویل گرفتن قدرت خوانده شد.
در حالیکه مردم افغانستان در شوک حمله شوروی به خاک کشورشان بودند، ببرک کارمل مدعی ریاست جمهوری و تشکیل دولت شد. دولتی که تحت نظر و حمایت کامل شوروی سابق شکل گرفت و طی مدت کوتاهی هزاران نفر را به ظن مخالفت به قتل رساند.
انتقال قدرت از حفیظالله امین به ببرک کارمل، خونینترین انتقال قدرت در تاریخ افغانستان است که نه با اراده مردم و نه بر اساس قانون اساسی، بلکه با اعمال قدرت اتحاد جماهیر شوروی تشکل شد.
عملیات اشغال با روی کار آمدن حکومت کمونیستی کارمل تکمیل شد و پس از این تاریخ افغانستان وارد مرحلهای تازه از تحولات سیاسی شد که مسیر سرنوشت این کشور را به کلی دگرگون کرد.
حکومت کمونیستی کارمل بدون پشتیبانی نظامی و امنیتی شوروی، قادر به ادامه بقا نبود و تمام تصمیمات کشوری تحت نظر مستقیم کرملین گرفته میشد. حکومتی پوشالی، لرزان، ضعیف و بدون پشتوانه ملی که خاطرات تلخی برای مردم افغانستان بر جای گذاشت.
ششم دیماه (جدی) آغاز جنگ تحمیلی ده ساله برای ملت افغانستان شد که تاوان آنرا غیرنظامیان و مردم عادی پرداختند. بمباران روستاها، کشتار مردم، بازداشت و شکنجه، اعدامهای صحرایی و دهها جنایت جنگی دیگر بخشی از اقدامات حکومت کمونیستی تحت حمایت کرملین است که باعث شده این روز در تقویم افغانستان بهعنوان «روز سیاه» نامگذاری شود.
پس از آغاز اشغال، مقاومت مسلحانه مردم افغانستان در نقاط مختلف کشور آغاز و در نهایت منجر به شکست مفتضحانه ارتش تا دندان مسلح شوروی شد. به باور کارشناسان، شکست ارتش سرخ شوروی از مجاهدین افغان، یکی از دلایل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است.
افغانستان، عرصه نبرد قدرتهای بزرگ در جنگ سرد
اشغال افغانستان بخشی از رقابت گسترده آمریکا و شوروی در چارچوب جنگ سرد بود؛ رقابتی که افغانستان را از یک کشور حاشیهای به میدان تقابل دو بلوک جهانی شرق و غرب تبدیل کرد.
در برابر حضور مستقیم ارتش سرخ، ایالات متحده، همراه با متحدان منطقهای خود، حمایت گسترده مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی از گروههای مجاهدین را در دستور کار قرار داد.
متحدان منطقهای آمریکا از جمله پاکستان و عربستان، وارد بازی شده و هر کدام حمایتهای گستردهای از جریانهای داخلی افغانستان را به عهده گرفتند.
پس از این، افغانستان به صحنه یک جنگ نیابتی بدل شد؛ جنگی که در آن منافع قدرتهای بزرگ بر سرنوشت مردم این کشور اولویت داشت، جنگی نیابتی که تاوان آنرا مردم افغانستان پرداختند.
در این جنگ، نه مسکو به فکر ثبات و امنیت در افغانستان بود، نه واشنگتن دغدغه آینده سیاسی افغانستان را داشت، بلکه هر دو به فکر شکست حریف در چارچوب جنگ سرد بودند.
این مداخله دوگانه، پیامدهای عمیقی بر ساختار اجتماعی و سیاسی افغانستان گذاشت، تسلیح گسترده گروههای مسلح، تقویت گفتمان ایدئولوژیک و مذهبی و نهادینهشدن خشونت بهعنوان ابزار سیاست، زمینهساز رشد بنیادگرایی و تداوم جنگهای داخلی در دهههای بعد شد.
نهادینه شدن جنگ در ساختار جامعه افغانستان، تبدیل شدن سلاح به ابزار گفتگو، تقویت گفتمان بنیادگرایی و ترویج خشونت، از جمله پیامدهای منفی این جنگ نیابتی در افغانستان است.
پس از خروج شوروی نیز، خلأ قدرت، رقابتهای خونین داخلی و ظهور جریانهای افراطی، ادامه منطقی همان جنگ نیابتی بود که در ششم جدی آغاز شد.
پس از پایان اشغالگری و خروج نیروهای شوروی، افغانستان به حال خود رها شد و میراثی از تقابل بلوک شرق و غرب بر جای ماند. جامعهای مسلح، شکلگیری جزایر قدرت، بنیادگرایی و ظهور جریانهای افراطی، رقابتهای خونین داخلی، همگی پیامدهای جنگ شوروی و آمریکا در زمین افغانستان است.
ششم جدی در حافظه تاریخی افغانستان، فقط یادآور تجاوز شوروی نیست؛ بلکه نماد روزی است که افغانستان قربانی رقابت قدرتهای جهانی و خیانت نخبگان وابسته داخلی شد.
روزی که افغانستان از مسیر دولتسازی خارج و به چرخهای از جنگ، مداخله و بیثباتی طولانیمدت پرتاب شد؛ چرخهای که آثار آن هنوز هم در زندگی مردم افغانستان قابل مشاهده است.
ششم دیماه(جدی) یادآور صفحهای سیاه از تاریخ افغانستان است، صفحهای خونین که تا هنوز در حافظه تاریخی مردم افغانستان باقی است و سندی تاریخی از پیوند خطرناک استبداد داخلی و مداخله خارجی است.









