به گزارش ایراف، این نشست با عنوان «فراسوی رنج؛ مهاجرین افغانستانی و جستوجوی زندگی خوب در ایران» ۲۹ آذر ۱۴۰۴ با دبیری جعفر سلطانی در خانه اندیشهورزان برگزار شد.
سرافراز در این نشست، به تجربه دهماهه «همزیستی» خود در یک «مهمانشهر» در یکی از شهرهای مرکزی ایران اشاره کرد و گفت پژوهش او بر پایه «مردمنگاری مشارکتی» انجام شده است؛ روشی که در آن پژوهشگر با حضور مستمر در جامعه مورد مطالعه، تلاش میکند واقعیتهای زیسته را از درون و در تعامل مستقیم با افراد درک کند.
وی با اشاره به چالشهای این روش، از مواجهههای اولیه، نگاههای محتاطانه ساکنان و روند تدریجی جلب اعتماد سخن گفت و تأکید کرد که تنها از طریق این نوع حضور میدانی امکان دسترسی به لایههای پنهان زندگی روزمره و برداشت مهاجران از مفهوم «زندگی خوب» فراهم میشود.
این پژوهشگر انسانشناسی تصریح کرد که در مردمنگاری مشارکتی، طرح پرسشهای مستقیم درباره مفاهیمی مانند شادی، کارایی محدودی دارد و فهم این مفاهیم بیشتر از خلال مشارکت در فعالیتهای روزمره حاصل میشود.
به گفته او، تجربه زندگی خوب در میان مهاجران افغانستانی در رفتارها و موقعیتهایی مانند مشارکت در نمازهای جمعی ماه رمضان، کار روزانه در باغات پسته، احساس غرور یک استادکار از مرمت یک بنا و حتی سکوتهای معنادار قابل مشاهده است.
سرافراز افزود یافتههای او نشان میدهد تعریف «زندگی خوب» در میان مهاجران یکدست نیست و اشکال متنوعی دارد؛ از آزادی برگزاری آیینهای مذهبی گرفته تا کسب منزلت اجتماعی از طریق مهارتهای حرفهای و یا داشتن امنیت و امکان برنامهریزی بلندمدت برای آینده فرزندان.
وی با اشاره به پیامدهای سیاستی این پژوهش، گفت نهادهای رسمی عموماً شناخت دقیقی از ساختارهای درونی، رهبران غیررسمی و نظام ارزشی جوامع مهاجر ندارند و همین امر موجب میشود برخی سیاستها، حتی با نیت حمایتی، نتایج معکوس به همراه داشته باشد. او «فقدان شناخت» را یکی از عوامل اصلی شکلگیری کلیشهها و ترسهای اجتماعی دانست.
سرافراز پیشنهاد کرد با طراحی پروژههای مشترک پژوهشی و افزایش تماسهای اجتماعی میان جامعه مهاجر و میزبان، بهویژه از طریق مشارکت جوانان ایرانی و افغانستانی، میتوان الگوهای کوچکتری از تجربه «همزیستی» را بازتولید کرد و از این مسیر به کاهش تنشهای اجتماعی و شناسایی ظرفیتهای جدید دست یافت.
این پژوهشگر در بخش پایانی سخنان خود، از پژوهش انجامشده بهعنوان نمونهای از «اخلاق امکان» یاد کرد؛ رویکردی که بهجای تمرکز بر کمبودها و محرومیتها، بر توانمندیها و ظرفیتهایی تأکید دارد که مهاجران با وجود محدودیتها ایجاد میکنند.
به گفته او، این نگاه میتواند مبنایی برای سیاستگذاریهایی باشد که بهجای رویکردهای قهری، زمینه بهرهمندی متقابل جامعه مهاجر و میزبان را فراهم میکند.
او همچنین تأکید کرد که مردمنگاری مشارکتی میتواند فراتر از حوزه مهاجرت، بهعنوان الگویی برای گفتوگو میان گروههای مختلف اجتماعی، فرهنگی و هویتی مورد استفاده قرار گیرد؛ الگویی که بر حضور، تجربه مشترک و شناخت از نزدیک استوار است.










