به گزارش ایراف، وزارت خارجه پاکستان اعلام کرد که سفر هیأت ترکی به اسلامآباد جهت میانجیگری برای حل تنش میان طالبان و پاکستان لغو شده است. طاهر اندرابی، سخنگوی این وزارتخانه تصریح کرد که پاکستان خود را برای این دیدار آماده کرده بود، اما این هیأت به دلایلی چون مسائل زمانی و احتمالاً عدم همکاری طالبان به این کشور سفر نکرد.
چند ساعت پس از این اظهارات، تبادل آتش سنگینی میان نیروهای مرزی طالبان و مرزبانان پاکستان رخ داد. ذبیحالله مجاهد، سخنگوی ارشد طالبان با انتشار بیانیهای نوشت که ارتش پاکستان به مواضع طالبان در اسپین بولدک حمله کرده و طالبان ناچار به پاسخ شدهاند. این در حالی است که منابع رسمی در پاکستان به رسانهها گفتهاند که نیروهای ارتش این کشور در واکنش به حمله راکتی از داخل خاک افغانستان دست به این اقدام زدهاند.
آنچه قابل تأمل به نظر میرسد این است که عدم سفر مقامات ترکی به پاکستان و شکست دیپلماسی میانجیگری استانبول، دوحه و ریاض، و همزمانی آن با درگیری تازه و مرگبار شب گذشته در مرز، خطر گسترش بحران را افزایش داده و این ایده را تقویت میکند که راهحل بحران موجود سخت و پیچیده است؛ شرایط دشواری که میتوان ریشههای آن را در ساختار بحران، جایگاه بازیگران برای طرفین و اختلافات راهبردی عنوان کرد.
شکست میانجیگری: وقتی کنترل از دست بازیگران منطقهای خارج است
همزمان با آغاز درگیری میان طالبان و پاکستان، در کنار دوحه برای میانجیگری این موضوع، ترکیه نیز به عنوان یکی از طرفهای حلکننده مناقشه نامش بر سر زبانها افتاد؛ چنانکه استانبول چندین دور از این مذاکرات را میزبانی کرد. مذاکراتی که هیچیک به راهحلی برای برونرفت از این بحران ختم نشد. این در حالی است که حضور اطلاعاتی و سیاسی ترکیه از آغاز مذاکرات، این امیدواری را در میان مقامات ترک ایجاد کرده بود که ضمن کنشگری مؤثر در این بحران بتوانند به ارتقای جایگاه خود در تحولات منطقه، بهویژه موضوع افغانستان، دست پیدا کنند، اما باید گفت که وزنه ترکیه در این تحولات به دلیل جایگاه آن در این کشورها قابل توجه نیست. هرچند ترکیه از زمان بازگشت طالبان به قدرت، بهویژه در موضوع کنترل فرودگاه کابل پس از سقوط، تلاش کرد به عنوان یک بازیگر جدی ورود کند، اما نفوذ امنیتی و میدانی این کشور در افغانستان اندک است یا حداقل به وزنهای نرسیده که بتواند کنترل و تغییر تحولات را در دست بگیرد و نفوذ آن به حل بحران کمک کند.
بنا بر گفته سخنگوی وزارت خارجه پاکستان، دلیل عدم سفر مقامات ترکی، عدم همکاری طالبان بوده است، اما برخی ناظران معتقدند که برای پاکستان حضور کشورهایی چون آمریکا، چین و ایران برای حل بحران جاری جذابتر است نسبت به ترکیه. این در حالی است که نقش ترکیه بیشتر برای تصویرسازی دیپلماتیک بوده است.
این در حالی است که قطر و ریاض هم نتوانستند آب سردی بر آتش این بحران بریزند. قطر که همواره به عنوان بازیگر درجه اول تحولات افغانستان، بهویژه از زمان حاکمیت مجدد طالبان ظهور کرده، اهرم فشار مناسبی برای پاکستان نیست. از سوی دیگر، نقش میانجیگرانه قطر در تحولات منطقه از جمله افغانستان نشان داد که دوحه بیشتر به عنوان کانالی برای مذاکره است. این در حالی است که تحولات عمیق و چندلایه چون بحران کنونی میان کابل و اسلامآباد پتانسیلی بیشتر از کانالهای دیپلماتیک برای مذاکره میخواهد.
این پیچیدگی بازیگری میانجیگران وقتی عمیقتر میشود که به همان میزان که قطر نفوذ خود را بر طالبان دارد، ریاض دیگر به مانند دهه ۹۰ میلادی اتحاد تعریفشدهای با حاکمان کنونی کابل ندارد.
پس از خروج آمریکا از افغانستان و تغییرات در عربستان، ریاض به بازیگر حاشیهای تحولات این کشور بدل شد. این کشور که فعالیتهایش در افغانستان در چارچوب شراکت با ایالات متحده تعریف میشد، به موازات خروج ایالات متحده از افغانستان دیگر رغبتی به حضور فعالانه در افغانستان نیافت؛ تنزل جایگاهی که دوحه آن را پر کرد.
از طرف دیگر، ریاض انگیزهای قوی برای ورود به این بحران تا زمانی که آمریکا به طور جدی دخالت نکند، ندارد. این در حالی است که به تازگی موضوع افغانستان در سند امنیت ملی جدید ایالات متحده حذف شده است.
به طور کلی، جایگاه مختلف میانجیگران در سیاست خارجی هر یک از طرفین و میزان نفوذ و اثرگذاری متفاوت آنها بر دو طرف منجر به آن شده که حل مذاکرات و دیپلماسی سخت و حتی با شرایط کنونی غیرممکن شود.
گره کور رابطه طالبان و پاکستان در سایه اختلافات راهبردی
نبود یک میانجیگر قوی که مورد پذیرش طرفین باشد، در حالی کار را سختتر کرده که بحران طالبان و پاکستان نه یک اختلاف تاکتیکی، بلکه یک تقابل راهبردی است.
اختلافات تشدیدشده و تداوم بحران موجود نشان داده که تقلیل اختلافات طالبان و اسلامآباد بر سر موضوعات مرزی و امنیتی تنها ظاهر داستان است. ناتوانی میانجیگران مختلف در حل بحران موجود حکایت از آن دارد که اختلافات بر مسائل راهبردی چون جایگاه پاکستان در افغانستان و خط دیورند از یک سو و کنشگری مستقلانه طالبان از سوی دیگر است.
پاکستان که پس از دو دهه حمایت همهجانبه انتظار داشت طالبان آنها را به رویای عمیق استراتژیک در افغانستان برسانند و به بازوی راهبردی اسلامآباد در منطقه، بهویژه در برابر هند، تبدیل شوند، اما طالبان نه تنها روی خوشی نشان ندادند، بلکه حالا به سمت شراکت راهبردی با رقبای پاکستان قدم برداشتهاند.
این در حالی است که معمای امنیتی «تیتیپی» نیز سایه سنگین خود را بر پیکره این رابطه انداخته است. بنابراین، در چنین شرایطی که میانجیگران با نیات مختلف و وزنههای متفاوت پا به میدان گذاشته و تنها ساعت درگیریها را به تأخیر انداختهاند، حل بحران کنونی آیندهای دور و مبهم را نشان میدهد؛ جایی که تشدید درگیریها بر تجدید دیپلماسی فایق آمده است.









