به گزارش ایراف، در سالهای جمهوریت، زنان و دختران افغانستان به یکی از پویاترین و آگاهترین اقشار جامعه بدل شدند. حضور آنان در آموزش، رسانه و فعالیتهای مدنی، تصویری تازه از زن مسلمان افغان پدید آورد که با سنتهای سختگیرانه گذشته تفاوت داشت. با این حال، این دوره کوتاه بود و با بازگشت طالبان، بار دیگر تفسیرهای تنگنظرانه از دین بر فضای اجتماعی حاکم شد. اکنون زنان افغانستان در میانه دو نگاه متضاد، یکی دینی و دیگری مدرن، در جستوجوی جایگاه واقعی خود میان آموزههای اصیل اسلامی و نیازهای روز جامعهاند.
در دوره جمهوریت، یکی از شادابترین اقشار جامعه افغانستان زنان و دختران بودند که خود را محروم از آموزههای اصیل اسلامی طی سدههای گذشته و اکنون مورد حمایت قوانین جهانی میدیدند. اتفاقاتی که در ۲۰ سال جمهوریت رقم خورد و امید را در دل زنان افغانستان زنده کرد، دلایل متعددی داشت.
یکی از دلایل آن این بود که افغانستان با پافشاری بر ظواهر دین، از باطن و روح آن بازمانده و نتوانسته بود آموزهای اصیل پیامبر و قرآن را به قلب جامعه اصیل اسلامی افغانستان برساند. در یک معامله ناعادلانه، تعامل با زنان افغانستان در قالب فهم آموزههای دینی به خورد جامعه زن افغان داده شد، در حالیکه نوع رفتار پیامبر (ص) و اهل بیتاش (ع) با قشر زنان و دختران، خیلی متفاوت از نوع رفتاری مسلمانان افغانستان با نیمی از جامعه این کشور یعنی زنان بود.
در خلاء چنین فضایی، غربیها آمدند و نگاههای فمنیستی را به جای آموزههای اصیل اسلامی و نه افغانی، به خورد زنان در جامعه افغانستان دادند. حال این تضاد و تناقض با آمدن طالبان نه تنها حل و فصل نشد، بلکه هر روز شکاف نسلی بین جامعه سنتی و جامعه بعدی افغانستان روزافزونتر میگردد.
حذف زنان از گردونه آموزش در ابعاد مختلف، تفاوت آشکار برداشت اشتباه عوام و خواص جامعه افغانستان از آموزههای دین است. آیات و روایات هم گویای آن است که زن و مرد هر دو در دین افروزی و علمافزایی، با لحاظ شرایط اسلامی، آزادند؛ اما آنچه اکنون در افغانستان شاهد آن هستیم، ظلم بیپایان به جنس زن و بالاتر از آن ظلم بیحد به آموزههای اسلامی است. یعنی اسلام تا این حد با زن تبعیضآمیز رفتار نکرده که طالبان در قالب دین به خورد جامعه سنتی و مذهبی این کشور میدهد.
اگرچه در بخشهای مختلف از جمله پزشکی، مامایی و زنان، تا چند سال آینده فشار زیادی به جامعه زنان افغانی وارد نخواهد آمد، اما بیگمان با گذشت یک دوره دهساله، افغانستان شاهد کمبود شدید نیروی انسانی زن در عرصههای آموزشی، علمی، پژوهشی، پزشکی، مامایی و … خواهد بود و این امر به سختی قابل جبران خواهد بود.
در برابر موج سنگین محدودیتآفرینی از سوی حاکمیت که هر روز در قالب دستورالعملهای خشک، بیروح و خشن اعلام میشود، باز هم شاهد آن هستیم که زنان و دختران افغانستانی تلاش دارند با حداقلهای فضای آموزشی، به حداکثرهای ایدهآلهای خود نائل آیند. به نظر نمیرسد طالبان بتواند چنین روندی را تا سالهای بعد استمرار دهد، چرا که عملاً چنین چیزی امکانپذیر نخواهد بود.
آنچه امروز در افغانستان جریان دارد، صرفاً بحران زن نیست، بلکه بحران فهم دینی و انحراف از جوهر اسلام است. طالبان با حذف زنان از آموزش، کار و اجتماع، نهتنها نیمی از جامعه را از رشد بازداشتهاند، بلکه توسعه ملی را نیز فلج کردهاند. در کوتاهمدت ممکن است این سیاست با ابزار زور و کنترل دوام یابد، اما در بلندمدت به فروپاشی اجتماعی و فکری خواهد انجامید.
جامعهای که دخترانش از آموزش محروم شوند، دیر یا زود در چرخه فقر و عقبماندگی فرو میرود؛ چرا که مادران کمسود، بیسواد و عقبافتاده، از حرکت تاریخی در زمانه خویش، تحویل جامعه خواهند داد و آنان فرزندانی متصلب و خشکمغز تربیت خواهند نمود. این وضعیت همچنین باعث گسترش دوگانگی فرهنگی میان نسلها و افزایش تمایل جوانان به ارزشهای غیر بومی میشود.
از منظر دینی، رویکرد طالبان تحریف آشکار آموزههای قرآنی است که علم را بر زن و مرد فرض دانسته است. در مقابل، مقاومت فرهنگی و آموزشی زنان افغان، نشانهای از بیداری اجتماعی است؛ تلاشی آرام اما مؤثر برای احیای کرامت انسانی. اگر جامعه جهانی و نهادهای اسلامی در برابر این وضعیت بیتفاوت بمانند، تاریخ آنان را در کنار ستمگران قرار خواهد داد، نه در صف مدافعان عدالت و انسانیت.









