به گزارش ایراف، حضور طولانیمدت آمریکا در افغانستان، تبعات جبرانناپذیری در حوزههای گوناگون سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی برجای گذاشت.
اگرچه تبعات سیاسی و اقتصادی این اشغال، مورد توجه بوده است، اما بروز مشکلات اجتماعی و فرهنگی بهخصوص مسأله زنان، کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
دو دهه اشغال افغانستان توسط آمریکا با شعارهایی همچون «آزادی زنان»، «توانمندسازی»، «مبارزه با تبعیض جنسیتی» و «ایجاد جامعهای مردمسالار» توجیه میشد.
اما مرور نتایج میدانی این حضور نشان میدهد که زنان افغانستان بیش از آنکه در مرکز یک تحول پایدار قرار گیرند، در حاشیه رویکردهای امنیتی، تبلیغاتی و پروژهای واشنگتن قرار داشتند؛ رویکردی که نه ریشه در خواست واقعی جامعه داشت و نه بر اساس شناخت عمیق از ساختارهای فرهنگی افغانستان طراحی شده بود.
زنان؛ قربانی خشونت ساختاری و نگاه ابزاری آمریکا
در سالهای پس از ۲۰۰۱، آمریکا با شعارهای فریبنده حقوق بشری، بهدنبال توجیه حضور خود در افغانستان بود. این گفتمان که با داعیه حقوق بشر و حقوق زنان همراه بود، در رسانههای غربی بازتاب گسترده یافت، اما بیش از آنکه هدفی انسانی باشد، نقشی سیاسی داشت: مشروعیتبخشی به جنگ و استمرار حضور نظامی آمریکا.
در این گفتمان، زنان بهجای آنکه سوژه تحول اجتماعی باشند، به نمادهای رسانهای تبدیل شدند؛ تصاویری برای توجیه عملیات نظامی، تداوم هزینهکردها و جلب همراهی افکار عمومی غرب.
«حمایت از زنان» برای واشنگتن یک استراتژی کوتاهمدت تبلیغاتی بود، نه یک برنامه پایدار مبتنی بر امنیت، آموزش و نهادسازی.
حضور انگشتشمار زنان در عرصههای سیاسی، تاثیر چندانی بر سرنوشت زنان افغانستان در طول بیست سال حضور آمریکا نداشته است. این نکته به خودی خود بیانگر این واقعیت است که آمریکا هرگز بهدنبال اصلاح امور نبوده است، بلکه صرفا برای نمایش تبلیغاتی از زنان استفاده ابزاری کرده است.
شکاف میان گفتمان آزادی زنان و واقعیت میدانی
در سطح تبلیغاتی، آمریکا از حمایت از حقوق زنان بهعنوان یک ابزار مشروعیتبخش برای تداوم جنگ و حضور خود استفاده کرد. اما در عمل، بخشهای بزرگی از جامعه زنان افغانستان نهتنها از حمایت واقعی محروم ماندند، بلکه در حاشیهنشینی پس از جنگ، بیش از گذشته مورد خشونت ساختاری و محرومیتهای اجتماعی قرار گرفتند.
در طول سالهای اشغال افغانستان، به جز موارد معدود، بخش عمده زنان عموما در حاشیه ماندند. در واقع آمریکاییها تنها از زنانی حمایت میکردند که در راستای منافع آنها حرکت کرده و تابع خط و مشی آزادیهای آمریکایی باشند.
این در حالی است که جامعه زنان افغانستان تنها شامل چند چهره مشخص در کابل و شهرهای بزرگ نیست، بلکه اکثریت زنان افغانستان در روستاها و مناطق دورافتاده در جهانی مملو از خشونت و سرکوب بهسر میبرند.
زن مورد توجه آمریکاییها مشخصههای شخصیتی و ظاهری خاصی داشت، از این رو زنانی که به اسلام پایبند بوده و طبق آموزههای دینی خود رفتار میکردند، از دایره توجه حذف یا دست کم به حاشیه رانده میشدند.
این تضاد، اعتماد عمومی به برنامههای حمایت از زنان را تضعیف و نگاه ابزاری قدرتهای خارجی به موضوع زنان را برجستهتر کرد.
چگونه میتوان داعیه حقوق زن و آزادی زنان را داشت، در حالی که اکثریت زنان افغانستان حتی از ابتداییترین حقوق انسانی خود محروم ماندهاند؟
از سوی دیگر در اکثر حملات شبانه آمریکاییها به مناطق مسکونی، زنان و کودکان قربانیان اصلی این جنایات بودهاند. جنایاتی که با توجیه حمله بر تروریستها و پرداخت غرامت، به فراموشی سپرده شدند.
اگرچه نمیتوان تمام پیامدهای اجتماعی افغانستان پس از ۲۰۰۱ را به حضور آمریکا محدود کرد، اما واقعیت آن است که ساختار جنگمحور، اقتصاد رانتی، فساد سیاسی و فقدان سازوکارهای حمایتی مؤثر، بستری فراهم کرد که در آن بخشی از زنان، به ابزاری برای مشروعیتبخشی به حضور آمریکا تبدیل شدند و در مقابل، بخش عمده زنان با محرومیت مطلق دست به گریبان بودند.
در روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، بهتر است یادآوری کنیم که آمریکاییها با شعارهای فریبنده و دهان پرکن، نهتنها در این مسیر حرکت نکردند، بلکه خود به عاملی برای ترویج خشونت اجتماعی علیه زنان تبدیل شدند.









