به گزارش ایراف، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، در ۲۹ سپتامبر سال جاری از یک طرح ۲۰ مادهای برای پایان دادن به جنگ غزه رونمایی کرد. این طرح روز دوشنبه در شورای امنیت سازمان ملل متحد با ۱۳ رأی موافق و ۲ رأی ممتنع چین و روسیه به تصویب رسید. نماینده روسیه در واکنش به این طرح گفت: مهم است که این قطعنامه به «ناقوس مرگ برای راهحل دو کشور» تبدیل نشود. نماینده چین نیز استدلال کرد: «به نظر میرسد فلسطین به سختی در آن دیده میشود و حاکمیت و مالکیت فلسطین به طور کامل منعکس نشده است.» حماس هم در واکنش به این طرح، آن را تلاشی برای تحمیل قیمومیت بینالمللی بر غزه و ترویج دیدگاهی جانبدارانه نسبت به اشغال خوانده است. پس از این رأیگیری، حماس اعلام کرد که دادن «وظایف و نقشهایی در داخل نوار غزه، از جمله خلع سلاح مقاومت، به هر نیروی تثبیتکننده، آن را از بیطرفی خارج کرده و به یکی از طرفین درگیری تبدیل میکند.»
طرح استعماری ترامپ: انفعال جهان عرب در میانه موقعیت ژئوپلیتیکی و فشار افکار عمومی
این طرح استعماری و جنجالبرانگیز در حالی تصویب شد که پیوستن برخی از کشورهای جهان عرب به آن محل مناقشه است. همزمان با ارائه این طرح، برخی از کشورهای عربی مانند عربستان، اردن، مصر و قطر در بیانیهای مشترک از «تلاش دونالد ترامپ» برای پایان دادن به جنگ غزه استقبال کردند. روی گشاده کشورهای عربی به این طرح در شرایطی است که آنها سالهاست میان آمریکا، رژیم صهیونیستی، روابط خارجی و افکار عمومی داخلی روی لبه تیغ راه میروند.
به گفته ناظران، کشورهای عربی در میانه چندراهی قرار دارند: اگر اسرائیل را تقبیح کنند و غلاف دشمنی برکشند، پروژه «عادیسازی» با رژیم را با تمام هزینههای اقتصادی و سیاسی و امنیتیاش از دست خواهند داد. از سوی دیگر، هرگونه ضعف در برابر رژیم، فشار افکار عمومی را در پی خواهد داشت.
کشورهای عربی در حالی در مسیر استعماری ترامپ گام نهادهاند که منتقدان میگویند به دلیل نقض حقوق فلسطینیها، بهویژه حق ماندن در سرزمینشان، حضور کشورهای عربی این روند را تشدید کرده یا به معنای سکوت و حمایت از آن است.
همچنین این طرح، مشروعیتی بینالمللی و اعتباری سنگین به نقش آمریکا و رژیم صهیونیستی در منطقه میدهد تا طرح استعماری خود را با کمترین مانع تحمیل و نهادینه کنند. همراهی برخی از کشورهای جهان عرب با این طرح ـ که مبتکر آن یکی از طرفهای اصلی جنگ بوده ـ آرمان فلسطین را تحتالشعاع قرار میدهد. برای جهان اسلام، حمایت از فلسطین یک آرمان مشترک بود که نقطه وصل تلقی میشد؛ اما همراهی برخی کشورهای عربی به ایجاد چنددستگی در نحوه و نوع حمایت از فلسطین منجر خواهد شد. این طرح بر پایه منافع آمریکایی و اسرائیلی بنا شده و قرار است غزه را تحت کنترل خارجیها قرار دهد؛ طرحی که بیشتر به یک «نظارت استعماری» میماند.
پیمان ابراهیم و تیر خلاص بر پیکر مقاومت؟
در حالی منطقه برای اجراییسازی طرح صلح ترامپ آماده میشود که احتمال پیوستن کشورهای عربی به پیمان ابراهیم و عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی بالاست. کشورهای عربی در حالی به طور جدی گزینه پیوستن به این پیمان را بررسی میکنند که هرگونه عادیسازی روابط با این رژیم، بدون تضمینهای قوی برای پایبندی رژیم به صلح ـ با توجه به سابقه نقض مکرر آتشبس ـ به معنای به حاشیه راندن مسأله فلسطین خواهد بود. در سایه این پیمان، امتیازات اقتصادی، سیاسی و امنیتی بر هرگونه اولویت دادن به موضوع فلسطین و حل آن ارجحیت پیدا خواهد کرد؛ امری که نه تنها پشت پا زدن به آرمان فلسطین است، بلکه به دلیل درگیر شدن در شراکتهای سیاسی، خواهناخواه مسأله فلسطین و صلح به موضوعی درجه چندم تبدیل خواهد شد. حتی احتمال دارد حل آن صرفاً با طرحی اسرائیلی پیش برود. این در حالی است که عادیسازی روابط با اسرائیل در سایه همکاریهای اقتصادی و امنیتی، تیر خلاصی بر پیکر مقاومت تاریخی مردم فلسطین خواهد بود.
نقش پاکستان
سرسپردگی برخی کشورهای عربی به همراهی با طرح آمریکایی صلح غزه و عادیسازی روابط با رژیم اسرائیل تنها به جهان عرب خلاصه نمیشود. پاکستان نیز در ردیف کشورهایی بوده که برای طرح صلح استعماری ترامپ کف و سوت زده است. رابطه صمیمانه واشنگتن و اسلامآباد احتمالاً قرار است خود را در همراهی پاکستان با این طرح نشان دهد؛ اما پیوستن احتمالی پاکستان به طرح اشغالگرانه ترامپ برای غزه، اسلامآباد را میان عملگرایی دیپلماتیک و وفاداری به آرمان فلسطین قرار داده است؛ تصمیمی که به گفته تحلیلگران، میتواند هم روابط این کشور با آمریکا را تقویت کند و هم جایگاهش را در جهان اسلام به چالش بکشد.
به گفته ناظران، احتمال حضور پاکستان در این روند جامعه پاکستانی را دوقطبی کرده است. برخی این اقدام را یک ضرورت میدانند و معتقدند اسلامآباد باید مبتنی بر واقعگرایی استراتژیک عمل کند؛ اما بسیاری دیگر بر این باورند که پیوستن به مأموریتی اشغالگرانه که غرب آن را طراحی کرده، به معنای همسویی با رژیم صهیونیستی و رها کردن آرمان فلسطین است.
ورود پاکستان به این طرح یک عامل جدی دارد: نقش ترامپ بهعنوان طراح اصلی آن. پاکستان از زمان روی کار آمدن ترامپ در حال تجربه یک ماهعسل با ایالات متحده است. دیدارهای مکرر مقامات ارشد دو کشور، امضای توافقنامههای امنیتی و نامزدی ترامپ برای جایزه صلح نوبل از سوی اسلامآباد، نشانههایی از بهبود روابط است. این دوستی حالا در طرح ترامپ برای «آتشبس و صلح در غزه» بیشتر خود را نشان داده است. پاکستان در این مدت بسیار کوشیده تا بتواند نظر آمریکا را به سمت خود، به هر قیمتی، جلب کند.
منتقدان پاکستانی میگویند این طرح منجر به تقلیل جایگاه فلسطین شده و بیشتر مسئولیتهای مالی را بر عهده کشورهای عربی گذاشته، در حالی که از لحاظ امنیتی، رژیم صهیونیستی دست برتر را دارد؛ چیزی که کمتر شبیه صلحسازی و بیشتر به تحمیل صلح و در عمل اشغال غزه میماند.
منتقدان همچنین میگویند در چنین شرایطی، پراکندگی اظهارات مقامات پاکستانی معضل دیرینه این کشور را نشان میدهد؛ کشوری که از یکسو قاطعانه همبستگی تزلزلناپذیر خود را با آرمان فلسطین ابراز کرده و بر حق تصمیمگیری مستقل خود تأکید دارد، و از سوی دیگر، به دلیل محدودیتهای اقتصادی و امنیتی، تلاش میکند تا از نظر دیپلماتیک با قدرتهای بزرگ، بهویژه ایالات متحده، همگام بماند.
چنین تعادل محتاطانهای خطر تضعیف موضع تاریخی پاکستان را به همراه دارد؛ موضعی که بهطور سنتی از حاکمیت کامل فلسطین حمایت کرده و با هرگونه راهحل تحمیلی خارجی مخالفت کرده است. برای پاکستان، چالش صرفاً حمایت از طرح اشغالگرانه ترامپ نیست، بلکه ناتوانی در شکلدهی موضعی است که نتوانسته میان اخلاق و عملگرایی تعادل برقرار کند. از سوی دیگر، صرفاً سر تکان دادن به خط آمریکا خطر منزوی کردن افکار داخلی و تضعیف اعتبار پاکستان در جهان اسلام را به همراه خواهد داشت.
آینده چه خواهد شد؟
ناظران میگویند این طرح چیزی جز بازتولید اشغالگری و مصونیت رژیم اسرائیل از آنچه رخ خواهد داد نیست. کشورهای عربی و غیرعربی با اولویت دادن به منافع اقتصادی، شراکت امنیتی و همکاری سیاسی، با قبول تأمین هزینههای مادی به نفع سیطره نظامی اسرائیل از طریق خلع سلاح حماس، صلح آمریکایی را ایجاد خواهند کرد؛ صلحی که فلسطین در تعیین سرنوشت خود جایی نخواهد داشت.
این طرح، جابهجایی فلسطینیان را یکی از دستورکارهای اصلی خود تعریف کرده است، در حالی که هیچ تضمینی از سوی رژیم برای کاهش خشونت در نظر گرفته نشده است. نتیجه آن میتواند تشدید مقاومت و افزایش خشونت باشد؛ زیرا مشروعیت این طرح همچنان محل مناقشه است.
به باور تحلیلگران، چنین روندی نه تنها به تضعیف آرمان فلسطین میانجامد، بلکه به تثبیت نقش آمریکا و اسرائیل در منطقه کمک میکند. در این شرایط، خطر آن وجود دارد که صلح به جای آنکه بر پایه عدالت و حقوق ملت فلسطین بنا شود، به شکلی تحمیلی و استعماری تثبیت گردد. آینده غزه و فلسطین در چنین چارچوبی بیش از هر زمان دیگر مبهم است؛ آیندهای که میان فشار افکار عمومی، منافع اقتصادی و بازیهای ژئوپلیتیکی گرفتار شده است.









