به گزارش ایراف، حاکمیت اول حکومت طالبان در دههٔ ۹۰ میلادی، افغانستان را وارد دورانی کرد که تاکنون به خود ندیده بود. تسلط طلبههای علوم دینی مدارس حقانی و دیوبندی در کویته و پیشاور پاکستان، برای افغانستانی که سالهای ناآرامی از جنگ و خشونت را تجربه کرده بود، آغازگر دورانی شد که بحرانهای دیرپای این کشور را وارد مرحلهای تازه کرد.
حاکمیت طالبان با قرائتهای خاص از اسلام و جهانبینی بسیار متفاوتی که داشتند، این دوران را با مظاهر اسلامی مطابق تعبیر خود پیوند زد. چنانکه در اقدامی، نام «دولت اسلامی» را که با حاکمیت مجاهدین برای افغانستان گذاشته شده بود، به «امارت اسلامی» تغییر داد. این تغییر نام، خود نشانهای از اسلامگرایی تازهای در جغرافیای افغانستان بود که تمام ابعاد زندگی را در سایهٔ حاکمیت طالبان دگرگون کرد. تجربههایی از نوع خاصی از اسلام که زندگی شهروندان را بسیار متأثر و افغانستان را وارد دورانی متفاوت کرد، اما اکنون، ۲۸ سال پس از آن دوران، افغانستان در حال تجربهٔ دور دوم نظام «امارت اسلامی» طالبانی است؛ دورهای که طالبان قائل به آناند که تغییر کردهاند و از آن زمان تاکنون بسیاری از چیزها متفاوت شده است.
«امارت اسلامی» طالبان و چگونگی حکمروایی
آنها در سال ۱۹۹۴ بهعنوان یک نیروی سیاسی-نظامی جدید از مرزهای جنوب شرقی افغانستان ظهور کردند و بهسرعت نفوذ خود را در سراسر کشور گستراندند. در سال ۱۹۹۶، آنها حکومت خود را در کابل تأسیس کردند و علیه ائتلاف شمال وارد جنگ شدند. این گروه در سال ۱۹۹۶ قدرت را در کابل به دست گرفت. آنها تنها مجموعهای از دانشآموزان یا طلاب علوم دینی نبودند، بلکه یک نیروی نظامی متحد با نامی متمایز در زبان پشتو، «د افغانستان د طالبانو اسلامی تحریک» یا جنبش اسلامی طالبان بودند.
این جنبش اسلامی اما با حاکمیت بر افغانستان، دوران بسیار متفاوتی را برای کشور رقم زد؛ بهطوریکه بعدتر افغانستان و ساکنانش تمایلی به تجربهٔ مجدد حاکمیت «امارت اسلامی» نداشتند؛ آرزویی که محقق نشد. هرچند طالبان معتقدند که آنها نوع خاص و نابی از اسلام را در افغانستان پیاده کردهاند، اما نظرهای مخالف در برابر این روایت کم نیست.
اسلام، قومیت و سیاست طالبان
شریف حضوری در مقالهای تحت عنوان «طالبان اول و طالبان دوم: سیاست مشابه، چشمانداز پایدار» نوشته است که «از نظر مذهبی و فرهنگی، اسلام و پشتونوالی بر فرآیند اجتماعی شدن طالبان، شخصیت، رفتار اجتماعی-سیاسی و سیاستهای آنها تأثیر گذاشته است» که خود را در سیاستهای اعمالی نشان داده است.
نحوهٔ خاص برخورد طالبان با شهروندان افغانستان در دورهٔ اول حاکمیت و نوع بسیار متفاوت و سختگیرانهٔ آنها در حکمروایی، این پرسشها را دربارهٔ علت رفتار طالبان برجسته کرده بود. پژوهشگران معتقدند که میراث رژیمهای گذشته، بهویژه دورهٔ عبدالرحمن خان، چندپارچگی جامعه در طول جنگ داخلی و از همه مهمتر، اجتماعی شدن مذهب و ایدئولوژی دیوبندی، پشتونوالی، ارزشهای قبیلهای، و اعتقاد به برتری پشتونها، تأثیر زیادی بر سیاستهای طالبان در قبال اقلیتها، بهویژه شیعیان، هزارهها و زنان گذاشت.
از سوی دیگر، پیشینهٔ مذهبی، فرهنگ روستایی و ارزشهای قبیلهای تأثیر عمیقی بر سیاست طالبان در اجرای قوانین اجتماعی، از جمله در برابر زنان گذاشت. بهطور مثال، این عوامل منجر به آن شد که به موازات تصرف کابل در ۲۶ سپتامبر ۱۹۹۶، بیانیهای در مورد زنان صادر شود. در این بیانیه آمده بود که «زنان دیگر نمیتوانند در خارج از خانههای خود به دنبال کار باشند» و به آنها دستور داده شده بود که هنگام خروج از خانه، پوشش کامل داشته باشند. این بیانیه همچنین تعطیلی مدارس دختران را اعلام و دسترسی زنان به آموزش را منع کرد.
نانسی دوپری، افغانستانشناس برجسته، در این رابطه نوشته بود: «طالبان بهعنوان مسلمانان خوب و مردان ایدهآل افغان میخواستند از بهاصطلاح آبروی زنان محافظت کنند. آنها میترسیدند که زنان از نظر جنسی بیآبرو شوند. بنابراین، بهترین راه برای جلوگیری از این امر، محصور کردن آنها در دیوارهای خانههایشان بود.» این محدودیتها تنها در بیانیه باقی نماند، بلکه بهشدت اجرا و از نزدیک نظارت شد.
این رویه اگرچه در دور دوم حاکمیت طالبان هم به گونهای ادامه یافت، اما تلاش شد با لحنی آرامتر بیان شود. بهطوریکه طالبان در این مورد، رویکرد تدریجی و نه ناگهانی را در پیش گرفتند. آنها در ابتدا به دختران اجازهٔ آموزش دادند، اما بعدتر این آموزش فقط در مقطع ابتدایی و تا کلاس ششم مجاز شد. طالبان در توجیه رفتار خود، برخلاف بیانیههای تند دههٔ ۹۰ میلادی، اظهار کردند که «آموزش زنان ضروری است، اما نحوهٔ ارائهٔ این آموزش نگرانکننده است.»
اعمال محدودیت بر زنان تنها در بخش آموزش خلاصه نشد. منع کار زنان در محیطهای اداری و حضور کمرنگ آنها در اجتماع، انتقادها از این گروه را مجدداً شدت بخشید و این ایده را تقویت کرد که طالبان نسبت به دور نخست حاکمیت خود تغییر نکردهاند.
دیپلماسی؛ عصای دست طالبان برای پیمودن مسیر
اگرچه طالبان در مبارزه با تروریسم، به گفتهٔ ناظران موفق نبودهاند، اما در حوزهٔ دیپلماسی بیدستاورد نبودهاند. افغانستان در دههٔ ۹۰ میلادی یکی از منزویترین دورانهای تاریخ سیاسی خود را تجربه کرد. با خروج شوروی از افغانستان، این کشور دیگر جذابیتی برای جهان نداشت. در چنین شرایطی که جنگهای داخلی امان مردم را بریده بود، حاکمیت گروهی که اعتقادی به روابط با جهان مطابق معیارهای جهانی نداشت، برای دنیا نیز جذاب نبود.
سیاستهای سختگیرانهٔ طالبان در حوزههای اجتماعی، مذهبی و سیاسی، افغانستان را به نقطهٔ کوری در جغرافیای سیاسی بدل کرده بود که کمتر کشوری تمایل به ارتباط با آن داشت. چنانکه بهجز سه کشور پاکستان، امارات متحدهٔ عربی و عربستان سعودی، هیچ کشوری حاکمیت طالبان را به رسمیت نشناخت.
تجربهٔ تلخ آن روزها باعث شد طالبان در دور دوم حاکمیت خود، با روی گشاده دست همکاری بهسوی منطقه و جهان دراز کنند. تلاش طالبان برای ارتباط با جهان، بهویژه با سیاست خارجی اقتصادمحور، موجب شد برخلاف دههٔ نود، کابل قرن بیستویکم، محل رفتوآمد هیأتهای دیپلماتیک خارجی شود. تلاشهای طالبان برای مراوده با جهان تا آنجا پیش رفت که حالا رقبا و دشمنان دیروز به متحدان امروز تبدیل شدهاند و حتی نمایندگیهای سیاسی افغانستان در کشورهای اروپایی با حضور دیپلماتهای طالبان بازگشایی شدهاند.
اگرچه برخلاف دههٔ نود، اکنون تنها روسیه حاکمیت این گروه بر افغانستان را به رسمیت شناخته است، اما طالبان اکنون متحدان منطقهای و شرکای خارجی بیشتری پیدا کردهاند. بنابراین، با وجود اینکه هنوز حاکمیت دوم این گروه به وضعیت ایدهآلی در سطح بینالمللی دست نیافته است، اما وضعیت بهمراتب بهتری نسبت به حاکمیت نخست دارند.
رسانهها و آزادی بیان در سایهٔ «امارت اسلامی»
افغانستان پس از سقوط طالبان در دوران نخست که آن را به کشوری بدون صدا و تصویر تبدیل کرده بود، به کشوری با آزادی بیان نسبی در منطقه بدل شد. در این دوران، پس از یک دورهٔ خفقان و سانسور شدید، کشور شاهد رشد رسانههای تصویری و خصوصی بود.
اما حاکمیت دوبارهٔ طالبان، رسانهها و آزادی بیان را تحت تأثیر قرار داد. اگرچه وضعیت بهمانند دورهٔ نخست نبود، اما بسیاری از رسانهها تعطیل شدند، جمع زیادی از اهالی رسانه از کشور خارج شدند، و قوانین سختگیرانهای چون ممنوعیت استفاده از تصاویر موجودات زنده، الزام پوشش کامل زنان در رسانهها، فضای رسانهای افغانستان را محدود کرد. برخی گزارشهای بینالمللی نیز از بازداشت و شکنجهٔ خبرنگاران حکایت دارند. با این حال، برخلاف دههٔ نود میلادی، رسانهها همچنان به حیات خود در شرایط جدید ادامه میدهند.
نتیجهگیری
نحوهٔ سیاستگذاری طالبان در دو دورهٔ متفاوت، این تصور را تقویت کرده است که هرچند طالبان در برخی حوزهها تلاش کردهاند خود را بهبود بخشند، اما تداوم سیاستهای گذشته در قالب چهرههای جدید، نتوانسته برای آنان مشروعیت داخلی ایجاد کند. بهزعم ناظران، محدودیتهای اعمالشده بر جامعه، طالبان را در کسب مشروعیت ملی ناکام گذاشته است.
از «امارت اسلامی» اول تا «امارت اسلامی» دوم، آنچه تغییر کرده نه ماهیت سیاستهای طالبان یا دگردیسی جهانبینی آنان، بلکه جامعهٔ افغانستان و شرایط زمانی کنونی است که تفاوتهایی میان دو دورهٔ حاکمیت خلق کرده است. طالبان به فراخور شرایط موجود دریافتهاند که در روش حکمرانی باید تغییراتی ایجاد کنند.













