طرح اشغال مجدد بگرام؛ قدرت‌نمایی یا راهبرد عملی؟

به گزارش ایراف، به نقل از فارین پالیسی، دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، به صورت علنی بازپس‌گیری پایگاه نظامی بگرام را از طالبان مطالبه کرده است.

این اظهارات که هفته گذشته صورت گرفت، با واکنش‌های شگفت‌زده و تردیدآمیز همراه بوده است.

پایگاه بگرام که زمانی مرکز اصلی عملیات نظامی آمریکا در افغانستان بود، در جریان خروج نیروهای آمریکایی در سال ۲۰۲۱ رها شد و به کنترل طالبان درآمد.

ترامپ در ۲۰ سپتامبر هشدار داد: «ما می‌خواهیم آن را پس بگیریم، و خیلی زود هم می‌خواهیم. همین حالا.» گزارش‌ها حاکی از آن است که کاخ سفید در حال بررسی گزینه‌هایی برای بازگرداندن حضور آمریکا در این پایگاه است و به ارزش ضدتروریستی آن و نزدیکی به تأسیسات هسته‌ای چین استناد می‌کند.

اگرچه طالبان به سرعت این ایده را رد کردند، اما تحلیلگران معتقدند شکاف‌های درونی طالبان، نارضایتی از تمرکز قدرت، مشکلات اقتصادی و تهدید فزاینده داعش، امکان بهره‌برداری دیپلماتیک را فراهم کرده است.

ترامپ در پستی در شبکه اجتماعی خود هشدار داد: «اگر افغانستان پایگاه هوایی بگرام را به کسانی که آن را ساخته‌اند – آمریکا – بازنگرداند، اتفاقات بدی رخ خواهد داد!»

استدلال طرفداران بازگشت به بگرام بر نیازهای امنیتی متمرکز است. ارزیابی‌های دولت آمریکا هشدار می‌دهد که داعش می‌تواند ظرف چند ماه توانایی اجرای عملیات خارجی خود را بازسازی کند. بدون حضور فیزیکی در افغانستان، مدل کنونی «فرا افق» که بر پایگاه‌های دوردست در خلیج فارس متکی است، جایگزین مناسبی برای مبارزه مؤثر با تروریسم محسوب نمی‌شود.

به نوشته فارین پالیسی در سال های اخیر، شکاف های درونی در درون طالبان گسترش یافته که ناشی از نارضایتی از تمرکز قدرت و ادغام اقتدار مذهبی با کنترل اجرایی است. این شرایط در کنار مشکلات اقتصادی و تهدید فزاینده داعش خراسان، پویایی داخلی طالبان را تغییر داده است. تحلیلگران بر این باورند که تیم ترامپ می تواند با ترکیبی از مشوق های اقتصادی، دیپلماسی پشت پرده و فشار منطقه ای، از این شرایط به نفع خود بهره برداری کند.

دلایل امنیتی محرک اصلی این درخواست است. ارزیابی های دولت آمریکا هشدار می دهد که داعش خراسان در صورت عدم مهار، می تواند ظرف چند ماه توانایی اجرای عملیات خارجی خود را بازسازی کند. در حال حاضر، مدل «فراتر از افق» که به پایگاه های دوردست در خلیج فارس متکی است، جایگزین مناسبی برای حضور مستقیم در منطقه محسوب نمی شود.

دولت آمریکا برای دستیابی به این هدف با چندین مسیر بالقوه روبروست که مستقیم ترین آن توافق مذاکره شده با طالبان است. در ازای دسترسی به بگرام، واشنگتن می تواند بسته ای برای بقای طالبان شامل کمک اقتصادی، همکاری ضدتروریستی و گام های تدریجی به سوی عادی سازی سیاسی و کاهش تحریم ها ارائه دهد.

در صورت گنجانده شدن این موضوع در یک توافق گسترده‌تر، می‌تواند منافع قابل توجهی برای طرفین به همراه داشته و افغانستان را به زنجیره‌های تأمین جهانی متصل کند. اگرچه انتظار می‌رود تندروهای طالبان به ویژه در قندهار با هرگونه توافق با واشنگتن مخالفت کنند، اما دیگر جناح‌های این ائتلاف ناپایدار ممکن است در پشت صحنه چنین توافقی را قابل قبول و سودآور بدانند.

یکی از راهکارهای احتمالی، استفاده از ترتیبات شخص ثالث است. برای مثال می‌توان مدیریت پایگاه بگرام را به کشوری مانند قطر، امارات متحده عربی، ترکیه یا ازبکستان سپرد. این کشورها روابط نزدیکی با طالبان دارند و در عین حال شرکای امنیتی آمریکا محسوب می‌شوند. در چنین سناریویی، بگرام می‌تواند به یک مرکز مشترک ضدتروریستی و آموزشی تبدیل شود که عملاً دسترسی آمریکا به جمع‌آوری اطلاعات و اجرای عملیات را فراهم می‌کند.

راهکار دیگر الگوبرداری از مدل پاکستان پس از حادثه ۱۱ سپتامبر است که در آن آمریکا با حفظ ظاهر کنترل توسط دولت محلی، از پایگاه‌های هوایی استفاده می‌کرد. در این حالت پرسنل آمریکایی می‌توانند به صورت محتاطانه در پایگاه فعالیت کنند.

گزینه جایگزین تشکیل یک کنسرسیوم ترکیبی غیرنظامی-نظامی با مشارکت سهامداران خلیج‌فارس، طالبان و آمریکا است. در این طرح بگرام می‌تواند به عنوان یک مرکز لجستیکی و هوانوردی غیرنظامی با قابلیت‌های امنیتی تعبیه‌شده بازسازی شود. در صورت مخالفت طالبان با تمامی این گزینه‌ها، پاکستان می‌تواند بار دیگر به عنوان شریک جایگزین برای تأمین دسترسی آمریکا مطرح شود.

فارین پالیسی نوشته است که با وجود غیرمتعارف بودن، ترتیبات مشابه پایگاه‌سازی در مناطق خاکستری مانند سومالی، عراق و جیبوتی نتایج مؤثری داشته‌اند. در صورت عدم موفقیت کانال‌های رسمی، ایالات متحده می‌تواند با استفاده از شبکه‌های اطلاعاتی، واحدهای شبه‌نظامی یا پیمانکاران خصوصی، حضور مخفیانه‌ای را در افغانستان ایجاد کند. این رویکرد می‌تواند بر پایه روابط موجود با واحدهای ضربت سابق افغان، واسطه‌های منطقه‌ای یا حتی جداشدگان طالبان استوار شود.

فراتر از ملاحظات ضدتروریستی، منطق راهبردی گسترده‌تری برای بازپس‌گیری بگرام وجود دارد. چین به سرعت در حال گسترش حضور خود در افغانستان برای دستیابی به مواد معدنی کمیاب و نفوذ در زیرساخت‌های حیاتی است. روسیه که پیشتر دولت طالبان را به رسمیت شناخته، تعامل امنیتی خود را گسترش می‌دهد.

به عقیده تحلیلگر این نشریه آمریکایی بدون تردید، هرگونه بازگشت آمریکا به بگرام از سوی چین و روسیه به عنوان چالشی مستقیم علیه نفوذ منطقه‌ای آنها تلقی خواهد شد و احتمالاً آنان را به اعمال فشار بر طالبان برای مقاومت در برابر چنین اقدامی وادار خواهد کرد. ایران به طور قطع با بازگشت آمریکا مخالفت خواهد کرد، پاکستان ناگزیر خواهد بود بین روابط خود با طالبان و منافع بالقوه همکاری مجدد با واشنگتن تعادل برقرار کند.

در نهایت از دید فارین پالیسی، بازپس‌گیری بگرام کاری آسان نخواهد بود، اما اگر دولت ترامپ رویکردی عمل‌گرایانه در پیش گیرد و به بررسی ترتیبات خلاقانه برای استقرار پایگاه بپردازد، می‌تواند بدون درگیر شدن در مناقشه‌ای پرهزینه، جای پایی معنادار در منطقه به دست آورد. در شرایطی که غیبت ایالات متحده خلأ خطرناکی در منطقه ایجاد کرده و طالبان یک دوره کامل ریاست‌جمهوری آمریکا را در قدرت سپری کرده‌اند، بازسازی دسترسی به بگرام تحت شرایط و اولویت‌های جدید می‌تواند به پیروزی قابل توجهی در سیاست خارجی تبدیل شود.

لینک کوتاه: https://iraf.ir/?p=84773
اخبار مرتبط
0 0 رای ها
امتیاز مقاله
اشتراک در
اطلاع از

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آخرین مطالب
پر بازدیدترین ها
0
دیدگاه های شما برای ما ارزشمند است، لطفا نظر دهید.x