ایراف| امروز بیست و چهارمین سالگرد ترور احمدشاه مسعود، فرمانده برجسته دوران جهاد افغانستان علیه شوروی و جنگ با طالبان است. او بعدتر از مخالفین اصلی طالبان بود. این فرمانده شناخته شده افغانستان اما دو روز پیش از حادثه ۱۱ سپتامبر به طرز مشکوکی ترور شد.
به همین مناسبت، به منظور ارائه تصویری دقیقتر از زندگی شخصی، ویژگیهای شخصیتی و اخلاق کاری این فرمانده نظامی نامدار افغانستان به سراغ محمدگل راشد احمدی، راننده شخصی احمدشاه مسعود رفتیم؛ کسی که تا آخرین لحظه به عنوان راننده شخصی او، شاهد بسیاری از وقایع زندگی پرماجرای مسعود بود.
شما از چه سالی و تا چه زمان بهعنوان راننده احمدشاه مسعود فعالیت کردید؟ چگونه بهعنوان راننده ایشان انتخاب شدید؟
در سال ۱۳۵۸ پدرم به همراه فرمانده احمدشاه مسعود، مجاهد شد و چندی بعد، راننده ایشان شد. ایشان به دلیل اعتمادی که به پدرم داشت و از جهت نزدیکی قومی و فامیلی، همواره با ما رفت و آمد خانوادگی داشت. بر همین اساس، ما تا زمان شهادت احمدشاه مسعود در کنار ایشان بودیم. من هم از سال ۱۳۶۳ که بسیار جوان بودم با توصیه شهید احمدشاه مسعود رانندگی یاد گرفتم و بعد از مدتی مرا به عنوان راننده خود انتخاب کرد و تا روز شهادت همراه ایشان بودم.
بهعنوان فردی که تقریباً همیشه با احمدشاه مسعود بودید، ایشان چگونه ترور شد؟ پس از ترور چه اتفاقی افتاد؟ کمی از آن روز برایمان بگویید.
متاسفانه یکی از بدبختی های من این است که روز شهادت فرمانده احمدشاه مسعود من در کنار ایشان نبودم، چرا که پیش از اینکه شهید شوند انتقال برخی مواد خوراکی و نظامی که از سوی برخی دولت ها به ما کمک می¬شد از منطقه خواجه بهاءالدین ولایت تخار به بدخشان و پنجشیر به عهده من بود و من باید از شمال برخی از این مواد خوراکی و تجهیزات را انتقال میدادم که به همین دلیل روز ترور، همراه فرمانده احمدشاه مسعود نبودم. از بدخشان تا پنجشیر حدود ۶۰۰ کیلومتر راه است که من با همراه تیم انتقال در مسیر حضور پیدا می کردم. پیش از انتقال تجهیزات، «آمر صاحب» به من گفت: ظرف ۱۵ روز باید مواد به پنجشیر انتقال یابد، اگر نگرد خودت و مواد را به دریا بیانداز. این سختترین سخن «آمرصاحب» برای من بود.
یک شب پیش از شهادت، فرمانده احمدشاه مسعود با من تماس گرفت و گفت فورا به پنجشیر بیا و تجهیزات را با خود بیاور؛ چون با تو کار مهمی دارم. من ساعت ۱۰ از بهارک بدخشان به سمت پنجشیر حرکت کردم و ساعت یک ظهر بود که در ابتدای پنجشیر رسیدم و به من مخابره شد که تلفن را روشن کن و دوستان مجاهد با بنده تماس گرفتند و گفتند به دلیل انفجار انتحاری، فرمانده احمدشاه مسعود زخمی شده است. بعد از مدتی اطلاع دادند که فرمانده در یکی از بیمارستانهای تاجیکستان بستری است و آنها مطرح میکنند که باید به کشورهایی مانند فرانسه منتقل شود که تجهیزات پزشکی بهتری دارند. شبهنگام با هلیکوپتر به سمت خواجه بهاءالدین، محل زخمی شدن «آمرصاحب» رفتم. با بررسی محل حادثه، متوجه شدم که شدت حادثه زیاد است و احتمال زخمی شدن پایین.
همچنین در دیدار با قسیم فهیم، او به من گفت که حال «آمرصاحب» خوب است. جناب فهیم صاحب، برایم گفت: خودت برای پذیرایی مهمانان به ولسوالی درقد برو و زمانی که مهمانان رسیدند برای من خبر بده، و بعد از مشورت با جناب استاد ربانی شهید، ریس جمهور وقت از درقد حرکت کردیم و رفتیم طرف پنجشیر. سپس ابتدا استاد ربانی که در آن زمان رئیس جمهور بود، آمد. بعد دو هلیکوپتر دیگر که در آن دکتر عبدالله و احمدضیا مسعود بودند، فرود آمدند که بعدتر مارشال قسیم فهیم با جمع شدن همه افراد، شهادت «آمرصاحب» را اعلام کرد. تصمیم بر آن شد که پس از بررسی شرایط و اوضاع کشور و با تاکید بر عدم اطلاع عمومی از شهادت «آمرصاحب» کارها صورت بگیرد. بعدتر با دکتر عبدالله، احمدضیا مسعود و صالحمحمد ریگستانی به سمت کولاب حرکت کردیم و در بیمارستانی رفتیم که «آمرصاحب» بود. سپس به دیدار استاد سیاف رفتیم و آنجا هم خبر شهادت را اعلام کردیم و تصمیم گرفته شد که مردم که را به طور تدریجی خبر کنیم. سپس پس از اظهارنظرهای مختلف تصمیم گرفته شد که طبق وصیت «آمرصاحب» او را در پنجشیر دفن کنیم.
بیشترین چهرهای که از آقای مسعود به بیرون بازتاب یافته، عملکرد او در میدان نبرد و دنیای سیاست است؛ اما زندگی شخصی او چگونه بود؟ کمی در این زمینه توضیح دهید.
خصایص برجسته شهید احمدشاه مسعود، مسلمانی، تقوا، دلسوزی و توجه به حقوق اسرا بود؛ به طوری که شهید احمدشاه مسعود در مقام عمل اثبات کرد که به حقوق بشر پایبند است، چرا که ما یکبار ندیدیم در مواجهه با اسیر روس یا اسرای داخلی، حکم اسلام و خدا را اجرا نکرده باشد و یا بدرفتاری داشته باشد.
هیچیک از منافقین و روسها نمیتوانند ادعا کنند که شهید احمدشاه مسعود حتی یک گلوله یا سیلی به اسرا زده باشد. شهید احمدشاه مسعود بسیار دلرحم و مهربان بود.
در دورهای که در پنجشیر نان به سختی پیدا میشد دقیقا همان نانی که در منزل شهید احمدشاه مسعود مصرف میشد، اسرای روس و دیگران نیز مصرف میکردند. از ویژگیهای برجسته دیگر آمرصاحب جرأتاش بود. من یا اطرافیان ایشان حتی یک روز هم ندیدیم که ترسی در دلشان باشد. یک شب در مسیر، مورد حمله افرادی که برای «حزب اسلامی» جاسوسی میکردند قرار گرفتیم که «آمرصاحب» بسیار خونسرد و با شجاعت عمل کرد. این افراد از کسی به نام «بشیر» برای ترور آمرصاحب پول گرفته بودند؛ اما موفق به ترورش نشدند. پس از شش تا یک سال اسارت، آنها بعد از وساطت پدران این افراد آزاد شدند.
در کل فرمانده احمدشاه مسعود فردی با ایمان، دلرحم، بشردوست، شجاع و مطیع احکام اسلامی بود. ایشان در واقع هیچگاه خود را رهبر افغانستان یا رهبر گروهی نمیدید؛ بلکه خود را خادم مردم افغانستان میدانست. از همه این مسائل، نکته ای که خیلی برای اطرافیان شهید احمدشاه مسعود جالب بود این است که ایشان هیچگاه از منابع دولتی برای خود و اطرافیانش استفاده نکرد و احیانا هر گاه مجبور میشد از امکانات دولتی استفاده کند هزینه آن را از جیب خود پرداخت میکرد.
یکی از سختترین روزهای کاریتان در حین انجام وظیفه، چه در دوران مقاومت و چه در جریان جنگهای داخلی، چه بود؟
در دوره روسها «آمرصاحب» روزهای بسیار سختی را پشت سر گذاشت که البته در آن زمان من سن کمی داشتم و بیشتر پدرم با فرمانده بود. در آن برهه هیچکس به یاد ندارد که فرمانده احمدشاه مسعود ۲۴ ساعت در یک خانه باشد، زیرا به محض اطلاع روسها، آن خانه بمباران میشد. ایشان هر سه الی چهار ساعت به جای دیگری نقل مکان میکرد. سال ۶۳ بود که پس از یک آتشبس، روسها اخطار دادند که در صورت تسلیم نشدن، پنجشیر را با خاک یکسان میکنیم. اخطار بسیار سختی بود.
در روزی که روسها قصد حمله داشتند «آمرصاحب» دستور تخلیه پنجشیر را دادند و همه خارج شدند. سپس «آمرصاحب» کل دره را مینگذاری کردند. سپس بمبگذاری شروع شد. در این میان، ما که حدود ۲۶۰ نفر بودیم که البته سلاح و تجهیزاتی هم داشتیم که شهید احمدشاه مسعود به ما گفت: من انتظار ندارم شما برای روسها کمین بگذارید یا اینکه مسیر حرکت قطارها و ماشینها را بمبگذاری کنید؛ بلکه انتظار دارم شما بالگردهای روس را بزنید و از کار بیندازید. اگر این کار را بکنید ما در جنگ پیروز شدهایم. وقتی روسها با بالگرد آمدند مجاهدین بالگردهای روس را زدند. در آن جنگ روسها بیش از ۴۰۰ کشته و زخمی داشتند، جنگ بسیار سختی بود؛ اما خدا را شکر، روسها را شکست دادیم. یک مقدار سلاح و تجهیزاتشان را به غنیمت گرفتیم.
راننده احمدشاه مسعود بودن یعنی آگاهی از بسیاری آنچه رخ داده است. عجیبترین اتفاقی که در مدت مأموریتتان برای فرمانده افتاد، چه بود؟
یکی از سختترین روزهایی که با فرمانده احمدشاه مسعود داشتیم این بود که طالبان تا «میدانشهر» را گرفته بودند و در صدد بودند تا بر کل افغانستان مسلط شوند. تعدادی از بزرگان که با طالبان مذاکره کرده بودند جمع شدند که در خط میدانشهر، بزرگان طالبان با «آمرصاحب» مذاکره کنند. بعد از آمادگیها برای مذاکره تا ساعت سه، منتظر طرف طالبان بودیم؛ اما آنها نیامدند. چون طالبان نیامدند، «آمرصاحب» گفت برای اینکه جنگ در افغانستان تمام شود و صلح بیاید، به تنهایی برای مذاکره میرود. هرچند بسیاری از همرزمان با رفتن ایشان مخالفت کردند؛ اما برای مذاکره نزدیک با طالبان همراه با تعدادی به سمت میدانشهر رفت. ولی در نهایت چهار نفر از کماندوهای مجاهد، ایشان را همراهی کردند تا به صحبت با طالبان بپردازد؛ زمانی که به نزدیکی تپه میدانشهر (نزدیکی مقر طالبان) رسیدیم به ایستهای بازرسی طالبان گفتیم که هیات مذاکرهکننده هستیم و ما را راهنمایی کنید. بسیار نگران شدیم و احتمال دادیم که به دام افتادهایم. ۲۰ دقیقه راه را پیمودیم. بعد از اینکه به محل رسیدیم «آمرصاحب» از بنده پرسید: تفنگنچه (هفتتیر) نزدت هست برایم بده. تفنگچه را دادم. زمانی که رسیدیم نزد طالبان از بزرگان طالبان تنها ملا عمر خودش نبود که در قندهار حضور داشت به سرکردگی ملا ربانی؛ رییس دولت طالبان در کابل در حدود ۳۰ تا ۴۰ نفر بودند، و تمام مقامات ارشد طالبان آنجا حضور داشتند. طالبان بسیار تعجب کردند که چطور «آمرصاحب» به تنهایی آمده است. این مذاکره بسیار طولانی شد. «آمرصاحب» در آن جلسه گفت که نشست دوم را با حضور علمای دوطرف در کابل برگزار میکنیم.
مسیر برگشت، بسیار بد بود و ارتباطات ما در مسیر با مرکز قطع شده بود. بعد از اینکه ارتباط ما با مرکز برقرار شد آنها به ما گفتند که از پاکستان به طالبان دستور داده شده بود که مسعود را بزنید، چرا اجازه دادید برود؟! دفعه بعدی او را نگذارید. این یکی از تلخترین و دشوارترین حوادثی بود که تجربه کردیم.
آیا بهجز تروری که منجر به شهادت احمدشاه مسعود شد، او بازهم مورد سوء قصد قرار گرفته بود؟ یا شما گاهی برای ترور شدن او احساس خطر کرده بودید؟
در این رابطه خاطره تلخ بسیار داریم. بله فرمانده احمدشاه مسعود مکررا در معرض ترور و خطر بود. من از روز اول که او را همراهی میکردم همواره برای ایشان احساس خطر داشتم. حداقل قریب به ۱۰یا 15 بار «آمرصاحب» تحت حمله مستقیم در معرض ترور قرار داشت که من در سوالات قبلی بخش کمی از آن را برای شما یادآوری کردم. از این میزان سه مرتبه مربوط به دوره روسها از جمله از طریق مسمومیت و حمله نظامی بوده است. پیش از شهادت ایشان هم طالبان از طریق یک آشپز تصمیم داشتند ایشان را مسموم کنند؛ اما موفق نشدند.همچنین یکبار در شهر دوشنبه تصمیم گرفته شد که «آمرصاحب» را ترور کنند. در جبل السراج هم ایشان در معرض ترور قرار گرفته بودند. خبرنگارانی که برای مصاحبه می آمدند از طریق دوشنبه در تاجیکستان میآمدند و بازرسی میشدند و خبرنگارانی که برای ترور آمدند به خوبی میدانستند که از چه طریقی وارد شوند؛ اما همه ما غفلت کردیم؛ با این حال، در روند ترور «آمرصاحب» دست داشتن نزدیکان «آمرصاحب» که برخی نامها برده میشود، درست نیست؛ چرا که بدون «آمرصاحب» زندگی برای همه سخت بود و از سوی دیگر، همه ماهیت طالبان را میشناختند.
آخرین اخبار افغانستان را در ایراف بخوانید:
زمان بازی تیمهای ملی کریکت افغانستان و هنگ کنگ + برنامه مسابقات افغانستان در جام آسیا ۲۰۲۵
سوادآموزی در عصر هوش مصنوعی | افغانستان از آینده جا میماند؟
قیمت افغانی به تومان و دلار امروز سهشنبه (18 شهریورماه ۱۴۰۴)
احمدشاه مسعود و ایران، از همگرایی تاریخی تا اهداف مشترک
کنفرانس انرژی افغانستان | توافق برای تولید ۹۱۰۰ مگاوات برق و سرمایهگذاری ۲۵۰ میلیون دلاری ازبکستان









