چگونه کمربند امنیتی کابل با ۱۶ هزار کماندو شکست و طالبان وارد پایتخت شدند؟

به گزارش ایراف، غلام حضرت حسینی باران رئیس سابق اداره سیاست‌گذاری و سازماندهی نیروی انسانی نظامی در وزارت دفاع افغانستان، در گفتگویی با خبرنگار ایراف اظهار کرد؛

«درست چهار سال پیش، در چنین روزی، حکومت جمهوری سقوط کرد و طالبان بار دیگر قدرت را به دست گرفتند. البته پیش از آن هم اوضاع خوشایند نبود؛ ولایات یکی پس از دیگری فرو می‌ریختند و حلقه محاصره کابل هر روز تنگ‌تر می‌شد.»

وی افزود: «با وجود این، بسیاری، از جمله خود من باور داشتند که ورود طالبان به کابل به این آسانی‌ها ممکن نیست. کمربند امنیتی‌شان متشکل از شانزده هزار نیروی کماندو و واحدهای نخبه ارتش ملی بود؛ دیواری از شجاعت که شکست دادنش در منطق نظامی کار ساده‌ای نبود. حتی خود طالبان، پس از سقوط، اعتراف کردند که برای تصرف کابل هیچ طرح فوری نداشتند و هرگز تصور نمی‌کردند که یک‌شبه، پایتخت خالی از مقاومت شود.»

این مقام سابق وزارت دفاع افغانستان درباره حال و روز مردم در آن روزها گفت: شهرها یکی‌یکی سقوط می‌کردند و نگاه‌ها پر از اضطراب بود. مردمی که صبح‌ها با امیدی نیم‌بند بیدار می‌شدند، شب‌ها با دلی پر از دلهره می‌خوابیدند. بیشترشان اخبار را با چشمانی خسته دنبال می‌کردند، بی‌آنکه باور کنند طالبان دوباره در قلب کابل جا خواهد گرفت.

حسینی ادامه داد: و بعد… روز ششم محرم، برابر با پانزدهم آگست ۲۰۲۱، فرا رسید. منظره‌هایی که آن روز دیدیم، فراموش‌نشدنی و تکان‌دهنده بود: دسته‌دسته طالبان، سوار بر موتور سیکلت‌هایی که بر ترکشان یکی دو پتو انداخته بودند، دمپایی به پا، آرام و بی‌شتاب، وارد جاده‌های کابل می‌شدند. نه زرهی، نه تجهیزات سنگین؛ اما در نگاهشان، اطمینان فاتحانی بود که بدون شلیک جدی، به مقصد رسیده‌اند.

پیشنهاد:  قرارداد ۱۰ میلیارد دلاری طالبان با عزیزی: تحول در انرژی یا نمایش تبلیغاتی؟

وی درباره آغاز مهاجرت‌های مردمی گفت: فردای آن روز، موج مهاجرت آغاز شد. مردمی که خانه و زندگی‌شان را رها کرده بودند، بی‌هیچ برنامه و وسایل کافی، راهی فرودگاه کابل یا مرزهای ایران و پاکستان شدند. در اسلام‌قلعه، نیمروز و تورخم، سیل انسانی بی‌پایانی جاری بود. چهره‌ها آمیخته‌ای از شوک، ناامیدی و خستگی بود. هیچ‌کس نمی‌دانست فردا کجاست یا چه سرنوشتی در انتظارش است.

وی خاطره آن روز را به یاد می‌آورد؛ آن روز من تا ظهر یکشنبه در دفتر کارم بودم. با وجود سردرگمی، تصمیم گرفتم صحنه را ترک نکنم. یکی پس از دیگری، همکاران وارد دفتر می‌شدند و می‌گفتند: «طالبان وارد کابل شده‌اند، مقاومتی نیست.» اما من پاسخ می‌دادم که این‌ها شایعه است. و واقعاً هم همان روز تا ساعت یازده شب طالبان رسماً وارد شهر نشدند؛ زمانی که آقای کرزی از آنان خواست وارد کابل شوند.

حسینی باران در پاسخ به این پرسش که آیا شاهد صحنه‌های تکان‌دهنده بوده است گفت: بله، هر لحظه‌اش تکان‌دهنده بود. اما با وجود تمام این آشوب، من نه فرار کردم و نه ترسیدم.

او افزود: همان شب، طبق برنامه قبلی، به یکی از مساجد کابل رفتم تا در مراسم محرم سخنرانی کنم. فضای مسجد پر از سکوت و نگرانی بود. مردم، دل‌شکسته و ناامید، چشم به من دوخته بودند. من گفتم:

«برادران و خواهرانم، سرنوشت ما در دست خداست. این تغییرات نباید ما را بشکند. زندگی را ادامه دهید، و مطمئن باشید که تغییر خواهد آمد؛ دیر یا زود.»

او درباره اوضاع خانواده‌اش گفت: خانواده‌ام در ظاهر آرام بودند، اما بعدها فهمیدم که نگرانی‌شان بسیار بیشتر از چیزی بود که نشان می‌دادند.

پیشنهاد:  با حذف ضمانت ۵۰۰ دلاری، ویزای ایران برای زائران اربعین از افغانستان رایگان شد

چند روز بعد، فرصت بیکاری را غنیمت شمردم. برای نخستین بار پس از پانزده سال، به زادگاهم غزنی سفر کردم و با اقوام، فامیل و دوستان دیدار داشتم؛ دیداری که در آن روزهای تاریک، برای من چون جرعه‌ای آب زلال در بیابانی تشنه بود.

حسینی باران در پایان ابراز امیدواری کرد که «روزی فرا برسد که بار دیگر همه‌چیز تغییر کند… اما این بار، به سوی روشنی و آرامش»

لینک کوتاه: https://iraf.ir/?p=76832
اخبار مرتبط
0 0 رای ها
امتیاز مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آخرین مطالب
پر بازدیدترین ها
0
دیدگاه های شما برای ما ارزشمند است، لطفا نظر دهید.x