ایراف؛ افغانستان تا سه روز دیگر وارد چهارمین سال بازگشت دوباره طالبان به قدرت میشود. حالا پس از چهار سال یکی از سوالاتی که هر ساله دوباره مطرح میشود، این است که چرا محمد اشرف غنی، رئیسجمهور پیشین افغانستان، از کشورش گریخت؟
ترس از تکرار تاریخ؟
او در نخستین سخنرانی ویدئویی خود پس از فرار از افغانستان گفت که برای جلوگیری از قتلعام توسط طالبان، کشور را ترک کرده است و وعده داد که به افغانستان بازخواهد گشت.
او مدعی شد: «اگر در افغانستان میمان0دم، مردم افغانستان یکبار دیگر شاهد اعدام رئیسجمهور بودند.»
وی به قتل دکتر نجیبالله، رئیسجمهور سابق افغانستان، اشاره کرد که پس از تصرف پایتخت توسط طالبان در سال ۱۹۹۶، توسط این گروه اعدام و در یک میدان عمومی به دار آویخته شد.
او همچنین گفته بود که نخستین رهبر افغان نیست که مجبور به فرار شده است؛ اولین رهبر طالبان، ملامحمد عمر، نیز پس از مداخله آمریکا در سال ۲۰۰۱ گریخت.
این اظهارات در حالی مطرح شد که چند روز پیش از سقوط، اشرف غنی ضمن مقایسه خود با شاه امانالله گفته بود: «میدانید که من امانالله خان را خیلی دوست دارم. او گریخت، اما من فرار نمیکنم.»
او زمانی که پا به کاخ ریاستجمهوری افغانستان گذاشت، وعده بازسازی کشور را داد.
غنی که به عنوان یک تکنوکرات و متخصص در امور کشورهای شکستخورده شناخته میشد، نتوانست رویای ملتسازی و ثبات در افغانستان را محقق کند.
اظهارات او پس از سقوط کابل نشان داد که ترس از تکرار سرنوشتی مشابه، باعث شد فرار را بر قرار ترجیح دهد و با این تصمیم نابهنگام، افغانستان را در شرایطی بسیار آسان به طالبان واگذار کند. بسیاری از شهروندان افغانستان، تحلیلگران داخلی و ناظران بینالمللی، دلیل اصلی فرار اشرف غنی را ترس از مرگ میدانند.
عدم واگذاری قدرت به دستور آمریکا
در عین حال، برخی معتقدند که فرار اشرف غنی به این دلیل بود که قدرت از طریق مسالمتآمیز و مشروع به طالبان منتقل نشود. انس حقانی، از اعضای شبکه حقانی و برادر سراجالدین حقانی، در یکی از مصاحبههای اخیر خود گفته است که طالبان تلاش داشتند تا پایتخت را از طریق تفاهم تحویل بگیرند و مشروعیت دولت پیشین را حفظ کنند.
وی در گفتوگو با یکی از رسانههای داخلی افغانستان افزود که خروج اشرف غنی، رئیسجمهور پیشین، همه معادلات را تغییر داد و مسیر رویدادها را به کلی دگرگون کرد.
حقانی همچنین تأکید کرد که آمریکاییها در میدان نبرد به نتیجه نرسیدند و در نهایت مجبور شدند با مذاکره با طالبان در دوحه موافقت کنند تا بهانهای برای خروج از افغانستان پیدا نمایند.
اگر طالبان از طریق تفاهم و انتقال مسالمتآمیز قدرت، کنترل افغانستان را به دست میگرفتند، به عنوان دولت قانونی و رسمی شناخته میشدند. این امر مسیر حکومتداری و تعاملات منطقهای را برای طالبان با کمترین فشار هموار میکرد و در مقابل، نفوذ بر این گروه را کاهش میداد؛ اما فرار اشرف غنی، رؤیای انتقال قدرت مسالمتآمیز را برای طالبان که میتوانست به این گروه وجهه و اعتبار ببخشد، ناکام گذاشت. چنانکه اکنون طالبان سخت در تلاشاند تا به عنوان دولت قانونی افغانستان به رسمیت شناخته شوند؛ خواستهای که پس از گذشت چهار سال هنوز محقق نشده است.
باید گفت که به رسمیت شناسایی به طالبان، اهرم فشاری است بر سر این گروه برای پاسخگویی به مطالبات منطقهای و جهانی، از جمله برای ایالات متحده. برای آمریکا که خروج از افغانستان فاجعهبار تلقی میشد و به نوعی واگذاری همه چیز به طالبان تعبیر میگردید، شناسایی این گروه تنها اهرم فشار قدرتمندی است که در اختیار دارد.
بهطوریکه این کشور بهتازگی مانع سفر امیرخان متقی به پاکستان شد؛ سفری که ناظران معتقد بودند طالبان با هدف کسب مشروعیت بینالمللی در دستور کار خود قرار داده بودند، اما به نتیجه نرسید.
بنابراین، فرار اشرف غنی از افغانستان را میتوان در مداری از ترس از مرگ و عدم واگذاری مشروع قدرت به طالبان تعبیر کرد؛ چراکه انتقال قدرت مسالمتآمیز، تنها مکانیزم فشار بر طالبان، بهویژه از سوی ایالات متحده، را از میان میبرد.