در این شکی نیست که اخراج انبوه مهاجران و پناهجویان افغانستانی از کشورهای همسایه، بحران انسانی در این کشور را که حتی در زمان اشغال نیز وجود داشت و پس از تسلط طالبان چندبرابر شد، تشدید خواهد کرد؛ اما لازمه مقابله با پیامدهای انسانی این رویداد، در کنار اینکه مستلزم بازبینی و تعدیل سیاستهای مهاجرتی همسایگان است، نیازمند وجود یک دولت مسئول در کابل، و تدوین و اجرای یک سیاست مسئولانه از سوی حاکمان افغانستان نیز هست؛ چیزی که یا اساسا وجود ندارد و یا با چالشهای بزرگی مانند تبعیض، دوگانهرفتاری و غلبه نگاههای افراطگرایانه قومی و مذهبی روبهرو است.
به عنوان نمونه، طالبان که بنا به هر دلیلی از راهاندازی یک دیپلماسی فعال، کارآمد و مؤثر برای گفتگو با کشورهای همسایه و سازمانهای بینالمللی برای مهار و مدیریت بحران مهاجرت، پرهیز میکنند، در مواجهه با پیامدهای اخراج گسترده مهاجران و پناهجویان نیز نشان دادهاند که همچنان تحت تاثیر گرایشهای شدید قومی، قبیلهای، فرهنگی و مذهبی هستند و اساسا به مساله مهاجرت به مثابه یک معضل ملی نگاه نمیکنند و این امر به جای مهار بحران به بروز بحرانهای تازه منجر خواهد شد.
نخستین آزمون مهم طالبان در مواجهه با بحران مهاجرت، برنامه پاکستان برای اخراج صدها هزار پناهجوی افغان بود؛ رویدادی که ظاهرا یکی از پیامدهای مهم تنش در روابط کابل – اسلامآباد و خشم پاکستان از حضور گروههای تروریستی ضد پاکستانی در قلمرو تحت حاکمیت طالبان در افغانستان بود.
این رویداد اما به سرعت، ابعاد امنیتی پیدا کرد و به این گمانه به طور گسترده در حلقات سیاسی و رسانهای افغانستان دامن زد که اخراج مهاجران، پروژه مشترک طالبان و پاکستان برای جابهجاییهای قومی و تغییر بافت جمعیتی برخی مناطق در داخل افغانستان است.
آنچه به این گمانه دامن زد، احداث شهرکهایی در برخی ولایات و مناطق مرکزی و شمالی افغانستان از سوی طالبان بود که در همان نخستین روزهای بازگشت آن گروه به قدرت، استارت خورد و به سرعت عملیاتی شد.
شماری از ناظران مستقل، معتقد هستند که این شهرکها به منظور اسکان همپیمانان پاکستانی طالبان یا انتقال پشتونهای هوادار این گروه به مناطقی با ساختار قومی و مذهبی متفاوت ساخته شدهاند.
با اینهمه و صرف نظر از اینکه این برداشت تا چه اندازه درست است یا نیست، طالبان در واکنش به انتقال و اسکان «مهاجران» اخراجشده از پاکستان، تمام امکانات خود را بسیج کردند. از نفربرهای سنگین وزارت دفاع که اخراجیها را مرزهای شرقی و جنوبی به مناطق هدف، منتقل میکردند تا تاسیس شهرکهای تازه در خوست، قندهار، پکتیا، پکتیکا، ننگرهار، غزنی، میدانوردک و…
کسی که با بدیهیات ترکیب قومی و جمعیتی افغانستان آشنا باشد به خوبی میداند که این مناطق، زیستبوم پشتونها هستند و پایگاه قومی طالبان محسوب میشوند؛ اما پرسش این است که آیا واکنش طالبان به بازگشت انبوه پناهجویان و مهاجران از مرزهای غربی و شمالی نیز به همین صورت است؟
این همان پرسشی است که سیاست مهاجرتی طالبان را با چالش مواجه میکند و غلبه یک نگرش و گرایش آشنا بر سیاستگذاریهای کلان طالبان را برجسته میسازد: تبعیض!
نحوه مواجهه طالبان با بحران انسانی ناشی از اخراج مهاجران از ایران – و به زودی از تاجیکستان – را البته باید فارغ از پروپاگاندای غوغاسالارانه رسانهایشان ارزیابی کرد که از شکلگیری موج حمایت اجتماعی ساکنان هرات تا بهرهبرداری هدفمند کنشگران بلوچ را به طرزی اغراقآمیز بازتاب میدهند یا در ورودیهای شهر هرات، بنرهای وطنپرستانه «خوشامدگویی» برافراشتهاند!
پرسش این است که چند مقام ارشد طالبان تاکنون به مرزهای غربی افغانستان سفر کردهاند؟ چه تسهیلات و منابعی از سوی کابینه اقتصادی طالبان برای رسیدگی به صدها هزار مهاجر بازگشته به وطن اختصاص یافته است؟ نفربرهای وزارت دفاع کجا هستند؟ چرا در کابل و بامیان و مزار شریف و کاپیسا و پنجشیر و تخار و بدخشان و دایکندی، شهرکهای ویژه اسکان مهاجرین بازگشتی ساخته نمیشود؟ چرا برای ساختن شهرکهای ویژه برای مهاجران وزیرستانی یا احداث هزاران «مدرسه جهادی» در سراسر افغانستان، منابع کافی هست؛ اما برای اسکان مهاجران اخراج شده از ایران و تاجیکستان نیست؟
بیشتر بخوانید:
طالبان: مدیریت بحران مهاجران نشانه بلوغ سیاسی است؛ درخواست کمک فوری از جامعه جهانی
درخواست کمک طالبان از نهادهای بینالمللی برای مدیریت بحران بازگشت مهاجران از ایران