به گزارش ایراف، علی طهماسبی در یادداشتی تحت عنوان «ما و این طوفان» نوشت: بر اساس یک اسطوره توراتی، بنیادگراهای اسرائیلی بر آنند که یهوه (خداوند) سرزمینهای نیل تا فرات را به اسرائیل و به همهی کسانی بخشیده است که از نژاد اسرائیل (یعقوب) باشند. بنابراین همهی غیر یهودیانی که در این محدوده جغرافیایی (از نیل تا فرات) زندگی میکنند اشغالگر و دشمن هستند و به این گونه نزد بنیادگرای اسرائیلی جای متجاوز با تجاوز شده عوض میشود و واژه «دشمن» معنای دیگری پیدا میکند؛ خداوند (یهوه) هم وعده داده که همهی این دشمنان را به دست اسرائیل هلاک کند و :هر جایی که کف پای شما بر آن گذاردهشود، از آنشما خواهد بود، از بیابان و لبنان و از نهر، یعنی نهر فرات تا دریای غربی، حدود شما خواهد بود.
غیر یهودیانی که خدایانی غیر از یهوه دارند و تابع اسرائیل نمیشوند گاهی چنان مورد خشم یهوه قرار میگیرند که کشتار از آنان تنها به مردان و زنان و اطفال پایان نمییابد، بلکه کشتار جانوران حتی سگ و گربههای یک شهر و به آتش کشیدن تمامی شهر را هم شامل می شود.
برای به زانو درآوردن دشمن یا همان غیر اسرائیلیها، هر گونه جاسوسی، فریب، ترساندن، بهانه برای پیمان شکنی، نه تنها مجاز بلکه وظیفهای مقدس است. در تورات مضامین عدالت و انسانگرایانه هم هست اما بنیادگرایان معمولا آن بخشهایی را میبینند و میپسندند که دل در گرو آن دارند، مثل اشغال سرزمینهای دیگران.
از این نگاه، فرهنگ پارسی و ایرانی ما تفاوت حیرت انگیزی با گرایشهای بنیاد گرایانه دارد، خواه بنیادگرایی یهود باشد یا بنیادگرایی که داعیه اسلامی بودن را دارد. منظورم از فرهنگ ایرانی، همهی آن ادبیاتی است که صلح و آبادی را در برابر جنگ و ویرانی طرح کرده است. ادبیاتی که میگوید:
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی بر کن که رنج بیشمار آرد
از رودکی تا فردوسی، تا ابوالحسن خرقانی، تا خیام و سعدی و حافظ و صدها حکیم و شاعر دیگر که آواي آنان از دور دست تاریخ به گوش می رسد بر همین بودند و چنان است که در ناخودآگاه جمعی ما حضور دارند تا به هنگام هجوم وحشیگری ها، نابخردی ها و نابسامانی ها، زخمهای به تارهای انديشه ما بزنند نشانمان دهند که این رنج بیشمار از کدام سو آمده و راه چاره نشانمان دهند.
در این حال و هوا که به تعبیر فردوسی: «گزند آمد از پاسبان بزرگ» و ستیزهجوییهایش، گرگهای وحشی و بیگانه را به جان ما انداخته، شاید برای ما، پناهی و میراثی بهتر از همان فرهنگ و ادب ایرانی خودمان نباشد. شاید بتوانیم از همین میراث فرهنگ و ادب، سنگری و پناهگاهی معنوی پدیدآوریم به گونهای که در این شرایط سخت، بتوانیم خانهی یکدیگر را قبله قرار دهیم، مراقب احوال یکدیگر باشیم، به قدر توان تسلای فرو دستان و نیازمندان شویم، باشد که بتوانیم از این طوفان، زنده و سر افراز بیرون آییم.