تجاوز نظامی اسرائیل به ایران، که از بامداد 23 خرداد و تنها یک روز پس از پایان مهلت دو ماهه دونالد ترامپ به ایران برای مذاکرات هستهای آغاز شد، نهتنها نقض آشکار منشور سازمان ملل و قوانین بینالمللی است، بلکه نشاندهنده هماهنگی عمیق میان اسرائیل، آمریکا برای پیشبرد اهداف خود در منطقه خاورمیانه است. در این حمله اسرائیل تاکنون بسیاری از پایگاه های نظامی، تاسیسات هسته ای، زیرساخت های نفتی و مناطق مسکونی غیر نظامی را هدف قرار داده است. این حمله از سوی اسرائیل با هدف تضعیف توان دفاعی و هستهای ایران انجام شده است. ایران، اما، با حملات متقابل خود در دو شب گذشته به اهداف متعددی در سرزمین های اشغالی، نشان داد که توانایی پاسخگویی قاطع به هرگونه تجاوز را دارد و هیچ بخشی از خاک اسرائیل از دسترس نیروهای ایرانی در امان نیست.
نقش آمریکا در این بحران غیرقابلانکار است. بدون پشتیبانی لجستیکی، تسلیحاتی و سیاسی ایالات متحده، اسرائیل قادر به اجرای چنین عملیاتی نبوده و نیست. ارسال تسلیحات پیشرفته، از جمله بمبهای سنگرشکن، و حمایتهای دیپلماتیک آمریکا، عملاً این حمله را به یک جنگ نیابتی از سوی واشنگتن علیه تهران تبدیل کرده است. این حمایتها نشاندهنده استراتژی آمریکا برای فشار بر ایران بهمنظور امتیازدهی در مذاکرات هستهای است. بااینحال، این رویکرد ممکن است نتیجه معکوس دهد و به تشدید تنشهای منطقهای منجر شود. احتمال ورود مستقیم آمریکا به این درگیری نیز وجود دارد.
تناقض در گفتار و رفتار دونالد ترامپ، رئیسجمهور کنونی آمریکا، در این بحران بهوضوح قابلمشاهده است. او که در کارزارهای انتخاباتی خود را «رئیسجمهور صلح» معرفی کرده و وعده پایان دادن به «جنگهای بیپایان» در خاورمیانه را داده بود، اکنون با تأیید آگاهی پیشین خود از برنامه حمله اسرائیل و تهدید ایران به حملات مرگبارتر، چهرهای کاملاً متضاد به نمایش گذاشته است. این تناقض زمانی آشکارتر میشود که او همزمان از لزوم خاتمه جنگ سخن میگوید، اما جلساتی در هیئت حاکمه آمریکا برای بررسی ورود مستقیم آمریکا به جنگ برگزار میشود. این رفتار دوگانه، نشاندهنده استفاده ابزاری از شعارهای صلح برای پیشبرد اهداف جنگطلبانه و تأمین منافع اسرائیل است.
کشورهای غربی، بهویژه فرانسه، نیز در این بحران رویکردی جانبدارانه اتخاذ کردهاند. رئیسجمهور فرانسه، امانوئل ماکرون، با تأکید بر «حق دفاع اسرائیل از خود» و دعوت کلی طرفین به خویشتنداری، بدون اشاره به نقش اسرائیل بهعنوان آغازگر جنگ، عملاً در کنار اسرائیل قرار گرفته است. این موضعگیری، نمونهای از استانداردهای دوگانه غرب در قبال منازعات خاورمیانه است که همواره به نفع اسرائیل تفسیر میشود. چنین رویکردی نهتنها به کاهش تنش کمکی نمیکند، بلکه به تشدید بیاعتمادی ایران به کشورهای اروپایی منجر خواهد شد.
هدف اصلی اسرائیل از این جنگ ترکیبی، فراتر از تخریب تأسیسات هستهای ایران، ایجاد بیثباتی، هرجومرج و حتی تجزیه ایران است. حمله به تأسیسات هستهای، که توسط یک کشور دارنده سلاح هستهای علیه کشوری فاقد آن انجام شده، بیاعتباری معاهده منع گسترش تسلیحات هستهای (NPT) و آژانس بینالمللی انرژی اتمی را عیان کرد. این اقدام، بهاحتمال زیاد، استراتژی هستهای ایران را در آینده تغییر خواهد داد و ممکن است تهران را به بازنگری در سیاستهای دفاعی خود وادارد.
در پایان باید گفت که آمریکا با حمایت از اسرائیل مرتکب خطای استراتژیک بزرگی شدهاند. برخلاف جنگ صدام علیه ایران، که از حمایت گسترده قدرتهای شرق، غرب و کشورهای عربی برخوردار بود، در این جنگ، بلوک شرق و بسیاری ازکشورهای عربی در کنار اسرائیل قرار ندارند. این شرایط میتواند سرنوشت جنگ را تغییر دهد. ایران، با پشتوانه توان نظامی و مقاومت مردمی، نشان داده است که تسلیم فشارهای خارجی نخواهد شد و خود را برای نبردی طولانی با اسرائیل آماده نموده است. نتیجه این درگیری، نهتنها آینده خاورمیانه، بلکه جایگاه قدرتهای جهانی در منطقه را نیز تعیین خواهد کرد.