در سالهای اخیر، به ویژه با بازگشت دونالد ترامپ به قدرت، نظم بین المللی با چالش های فزایندهای مواجه شده که بار دیگر این پرسش اساسی را در کانون توجه تحلیلگران قرار داده است که آیا ترامپ واقعاً توانسته است جهان را، چنان که وعده داده بود، «امن تر» سازد؟ تحولات هفتههای اخیر، از جمله تشدید بیسابقه تنش ها میان ایران و اسرائیل و حملات متقابل نظامی، بستر مناسبی برای بررسی این ادعا فراهم کردهاند؛ آن هم در شرایطی که بسیاری از ساختارهای دیپلماتیک متعارف، یا تضعیف شدهاند یا عملا به حاشیه رانده شدهاند.
ترامپ در دوره نخست ریاست جمهوری خود سیاستی مبتنی بر فشار حداکثری علیه ایران در پیش گرفت؛ از خروج یک جانبه از توافق هسته ای گرفته تا اعمال گسترده ترین تحریم های اقتصادی در تاریخ معاصر علیه تهران. در آن زمان، مدافعان این رویکرد بر این باور بودند که چنین فشارهایی نه تنها برنامه هسته ای ایران را مهار می کند، بلکه موجب تضعیف موقعیت منطقه ای جمهوری اسلامی و تقویت جایگاه متحدان آمریکا، به ویژه اسرائیل و عربستان سعودی، خواهد شد. اما پیامدهای بلندمدت این سیاستها، از جمله تسریع برنامه غنیسازی ایران و افزایش نفوذ منطقهای آن، به تدریج نشانه هایی از ناکارآمدی آن را عیان ساخت. (Fitzpatrick, 2024)
دونالد ترامپ در نطق آغاز به کار خود در ماه جنوری، اعلام کرد که «صلح سازی و وحدت آفرینی» بودن، افتخارآمیزترین میراث او خواهد بود و وعده داد که ایالات متحده «به همه جنگ ها پایان خواهد داد و روحی تازه از وحدت به جهانی خشمگین، خشونت بار و کاملاً غیرقابل پیش بینی خواهد بخشید.» اما اکنون، پنج ماه پس از آغاز دومین دوره ریاست جمهوری اش، این آرمان بلندپروازانه به طرزی چشمگیر در حال فروپاشی است. رئیس جمهوری که وعده داده بود به منازعات جهانی پایان دهد – از جمله یکی که گفته بود در همان ۲۴ ساعت نخست حل خواهد کرد – اکنون خود شاهد تشدید همان بحران هاست؛ تازه ترین نمونه اش، گسترش درگیری میان اسرائیل و ایران است. (Guardian, 2025)
در دوره دوم زمامداری ترامپ، سیاست خارجی ایالات متحده نه تنها در مسیر تعدیل قرار نگرفته، بلکه بار دیگر بر خطوط تهاجمی پیشین استوار شده است. (Vox, 2025) آنچه در روزهای اخیر شاهد آن بودی – یعنی حملات نظامی اسرائیل به خاک ایران و پاسخ های موشکی متقابل تهران – نه به عنوان رخدادهایی مستقل، بلکه باید در چهارچوب تغییرات کلان در ساختار نظم جهانی تحلیل شوند؛ نظمی که ترامپ در نخستین دوره ریاست جمهوری اش تلاش کرد آن را از چند جانبه گرایی به سوی یک جانبه گرایی و بازی با کارت های قدرت نظامی سوق دهد. (NYMag, 2025)
در این میان، موضع گیری دولت ترامپ در قبال درگیری ایران و اسرائیل نیز حاوی پیام هایی چندوجهی است. در حالی که بسیاری از تحلیلگران و نهادهای بین المللی نسبت به تشدید درگیری ها و پیامدهای فاجعه بار آن برای منطقه هشدار دادند، کاخ سفید موضعی آشکار در حمایت از «حق دفاع اسرائیل» اتخاذ کرد، بی آنکه به شکل گیری وضعیت انفجاری در منطقه اشاره کند یا تلاشی ملموس برای مهار بحران از خود نشان دهد. این در حالی است که حملات دو جانبه میان تهران و تل آویو، نه تنها امنیت ملی دو کشور، بلکه ثبات منطقه ای خاورمیانه و حتی امنیت جهانی را به شدت تهدید می کند. (Cordesman, 2025)
در واقع، تمرکز سیاست خارجی ترامپ بر حمایت بی قید و شرط از متحدان خاص، به ویژه اسرائیل، موجب شده است که واشنگتن جایگاه سنتی خود را به عنوان «میانجی» یا «متعادل کننده قدرت» در منازعات خاورمیانه از دست بدهد. امری که نه تنها فرصت های دیپلماتیک را کاهش داده، بلکه زمینه ساز افزایش خطرات نظامی در یکی از بحرانی ترین مناطق جهان شده است. در این فضا، بی اعتمادی میان بازیگران منطقه ای افزایش یافته و تمایل به اتکا بر ابزار نظامی به جای گفتگو، به الگویی رایج بدل شده است.
شایان توجه است که حملات اخیر میان ایران و اسرائیل، برای نخستین بار به شکل مستقیم و فراسرزمینی صورت گرفت؛ تغییری استراتژیک که اگر بدون کنترل باقی بماند، می تواند نظم نانوشته موجود در قالب «جنگ های نیابتی» را در هم بشکند و راه را برای یک تقابل مستقیم و فراگیر هموار سازد. در چنین شرایطی، وظیفه اصلی قدرت های بزرگ، به ویژه ایالات متحده، باید مدیریت بحران و کاهش تنش از طریق احیای مجاری دیپلماتیک باشد؛ اما به نظر می رسد سیاست ترامپ در راستای «مدیریت بحران از طریق تقابل» حرکت می کند، نه در جهت مهار آن.
علاوه بر این، یک پیامد دیگر سیاست های ترامپ، تضعیف اعتبار نهادهای بین المللی در مدیریت بحران های منطقهای است. زمانی که یک دولت قدرتمند جهانی بدون توجه به مصوبات شورای امنیت یا ملاحظات نهادهای حقوق بشری، سیاست های تهاجمی و یک جانبه را در پیش می گیرد، عملا به الگویی برای سایر بازیگران بدل می شود و قواعد نظم بین المللی به چالش کشیده می شود. در چنین شرایطی، اصول بنیادین حقوق بین الملل مانند احترام به تمامیت ارضی کشورها، ممنوعیت استفاده از زور، و ضرورت حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات، کمرنگ می شوند و جای خود را به منطق قدرت و زور می دهند.(Al Jazeera, 2025).
از سوی دیگر، در سطح افکار عمومی جهانی نیز سیاست ترامپ به دو قطب گرایی شدید دامن زده است. یک سو، مدافعان سرسخت امنیت اسرائیل که هرگونه اقدام این رژیم را توجیه پذیر می دانند؛ و سوی دیگر، نیروهای منتقد که نه تنها سیاست های اسرائیل، بلکه پشتیبانی بی چون و چرای آمریکا از آن را عامل اصلی بی ثباتی در منطقه می دانند. این قطب بندی، هم در عرصه داخلی ایالات متحده بازتاب یافته، و هم در مناسبات دیپلماتیک با کشورهای اروپایی، چین، روسیه و حتی برخی کشورهای عربی که خواهان رویکردی میانه روتر هستند.
در نهایت، اگر بخواهیم کارنامه ترامپ را در تحقق وعده «جهانی امن تر» ارزیابی کنیم، نمی توان نمره مثبتی به آن داد. تحولات اخیر نه تنها نشان دهنده ناکامی سیاست های بازدارنده اوست، بلکه بیانگر آن است که ترجیح ابزار نظامی بر دیپلماسی، گرایش به یکجانبه گرایی، و بی توجهی به قواعد نظم جهانی، بیش از آن که ضامن امنیت باشند، موجد بی ثباتی های فزاینده اند. امنیت پایدار، نیازمند اعتمادسازی، احترام متقابل و بازسازی نهادهای چند جانبه گرای بینالمللی است؛ اموری که در دوره دوم ترامپ به طور فزاینده ای به حاشیه رانده شده اند.
قابل یادآوری است که ترامپ وعده داد که صلح ساز باشد. اما اکنون شاهد مدیریت کسی هستیم که هم زمان درگیر چندین جنگ شده و طرح های دیپلماتیک اش نیز در حال فروپاشی است. از غزه گرفته تا اوکراین و ایران، جهان اکنون ناآرام تر و خطرناک تر از زمانی است که او پنج ماه پیش سوگند ریاست جمهوری یاد کرد.
References:
- Al Jazeera. (2025, June 13). Iran-Israel conflict: Global reactions and condemnation. https://www.aljazeera.com
- Cordesman, A. H. (2025). The Rising Risk of a Middle East War: The Limits of Precision Strikes. CSIS Report.
- Fitzpatrick, M. (2024). Trump, Iran, and the Collapse of the JCPOA. IISS Analysis.
- (2025, June 13). 8 Ways to Think About Israel’s Attack on Iran and What Comes Next. https://nymag.com
- (2025, June 13). The Israel-Iran war hinges on three big things. https://www.vox.com