شمال افغانستان، بهشت افراط‌گریان؛ از بسترهای بومی تا بازی‌های ژئوپلیتیک

شمال افغانستان طی سال‌های اخیر یکی از مناطق بحرانی این کشور به شمار می‌رود که رشد و گسترش گروه‌های افراط‌گرا در آن، وضعیت امنیتی و انسانی را به شدت تحت تأثیر قرار داده است. این منطقه که از حیث جمعیتی و ترکیب قومی و مذهبی، دارای تنوع قابل توجهی است، به دلایل گوناگون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و جغرافیایی، در معرض آسیب‌پذیری بیشتری نسبت به سایر نقاط این کشور قرار گرفته است.

افراط‌گرایی و خشونت سیاسی پدیده‌هایی پیچیده‌اند که نه تنها محصول عوامل داخلی بلکه متاثر از تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی نیز هستند. پس از سال‌ها جنگ و ناآرامی، با خروج نیروهای بین‌المللی و تغییر ساختار حکومت در سال ۲۰۲۱، فضای مناسبی برای رشد گروه‌های مسلح افراطی فراهم شده است. این گروه‌ها با سوءاستفاده از خلأهای حکومتی، ضعف اقتصادی، اختلافات قومی و مذهبی و نیز شرایط جغرافیایی دشوار شمال افغانستان، توانسته‌اند جای پای خود را مستحکم کنند.

امنیت انسانی، که مفهومی فراتر از امنیت نظامی و سیاسی است، در این مناطق به شدت تحت تهدید قرار گرفته است. تهدیدات ناشی از فعالیت‌های گروه‌های افراط‌گرا، زندگی روزمره مردم، آموزش کودکان، دسترسی به خدمات بهداشتی و توسعه اقتصادی را مختل ساخته و موجب ایجاد فضای ناامنی و بی‌اعتمادی شده است.

هدف این مقاله بررسی دقیق عوامل ساختاری مانند وضعیت اقتصادی، مسائل اجتماعی، تبعیض‌های قومی و ضعف نهادهای دولتی، و نیز عوامل جغرافیایی شامل موقعیت مرزی و شرایط طبیعی منطقه است که در رشد و خیزش افراط‌گرایی در شمال افغانستان نقش ایفا کرده‌اند. در پایان، پیامدهای این روند بر امنیت انسانی مردم این منطقه مورد بحث قرار می‌گیرد و راهکارهایی برای مقابله با این چالش‌ها پیشنهاد می‌شود.

افراط‌گرایی در شمال افغانستان؛ پروژه‌ای هدفمند یا روندی طبیعی؟

تحلیل بسیاری از ناظران بر رشد افراط‌گرایی در شمال افغانستان، بر پایه‌ فرضیه‌ای استوار است که این پدیده را نتیجه‌ای طبیعی از فروپاشی نظم سیاسی و ضعف نهادهای دولتی می‌داند. با این حال، واقعیت میدانی و شواهد تاریخی نشان می‌دهد که رشد افراط‌گرایی در شمال نه صرفاً محصول خلأ قدرت، بلکه بخشی از یک پروژه هدفمند و چندلایه از سوی بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی بوده است.

از منظر فرهنگی، اجتماعی و تاریخی، شمال افغانستان – به‌ویژه ولایاتی چون بدخشان، پنجشیر، فاریاب و تخار – همواره دارای بسترهایی متفاوت از جنوب این کشور بوده‌اند. این مناطق با ساختارهای قومی متنوع، میزان بالای سواد، شبکه‌های جامعه مدنی فعال و پیشینه مقاومت علیه افراط‌گرایی، ذاتاً زمینه مساعدی برای رشد تروریسم نداشته‌اند. اما در سال‌های اخیر، الگوی جدیدی از ناامنی به این مناطق منتقل شده است. پروژه «انتقال تروریسم» از جنوب به شمال، که با هدف گسترش نفوذ گروه‌های افراطی به آسیای مرکزی و قفقاز طراحی شده، زمینه‌ساز استقرار پایگاه‌های داعش، القاعده و طالبان در این نواحی شده است.

پیشنهاد:  پایان گروگان‌گیری داعش در یکی از زندان‌های روسیه

نمونه‌های عینی این روند را می‌توان در ساخت مدارس دینی افراطی در پنجشیر، پایگاه‌های نظامی گروه‌های تندرو در بدخشان و تحرکات مشکوک امنیتی در فاریاب و تخار مشاهده کرد. این تحرکات نه صرفاً واکنشی به فروپاشی دولت جمهوری، بلکه بخشی از یک سناریوی ژئوپلیتیکی برای بی‌ثبات‌سازی شمال و بازتعریف نقشه نفوذ گروه‌های تروریستی در منطقه است.

افزون بر این، تحلیل‌هایی که از «خلأ قدرت» در شمال سخن می‌گویند، دقت کافی ندارند. برخلاف جنوب کشور، شمال افغانستان همواره با چالش‌های امنیتی کمتری روبه‌رو بوده و دولت مرکزی در بسیاری از دوره‌ها کنترل نسبتاً باثباتی بر این مناطق داشته است. بنابراین، نسبت دادن کامل رشد افراط‌گرایی به ضعف نهادهای دولتی، ساده‌سازی یک پدیده پیچیده است که عوامل بین‌المللی، اقتصادی، قومی و ایدئولوژیک در آن نقش مستقیم ایفا می‌کنند.

با این پیش‌زمینه، لازم است تحلیل افراط‌گرایی در شمال افغانستان فراتر از تفسیرهای صرفاً داخلی، در چارچوب پروژه‌های منطقه‌ای و رقابت‌های ژئوپلیتیکی مورد بررسی قرار گیرد؛ تحلیلی که می‌تواند در طراحی پاسخ‌های مؤثرتر و پایدارتر، نقش کلیدی ایفا کند.

عوامل ساختاری مؤثر در خیزش افراط‌گرایی

ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ناکارآمد از جمله بسترهای اصلی برای شکل‌گیری و تقویت افراط‌گرایی در شمال افغانستان به شمار می‌روند. در شرایطی که دولت مرکزی پس از سال ۲۰۲۱ تا حد زیادی انسجام و توان حاکمیت خویش را از دست داده است، خلأ قدرت و نبود حاکمیت قانون در بسیاری از ولایات شمالی از جمله فاریاب، تخار، بغلان، سمنگان و بدخشان، زمینه را برای ظهور گروه‌های افراطی هموار ساخته است.

فقر گسترده، بیکاری فراگیر، و نبود فرصت‌های برابر برای مشارکت در امور سیاسی و اقتصادی، نارضایتی‌های گسترده‌ای در میان جوانان این مناطق ایجاد کرده است. این نارضایتی اجتماعی، در غیاب سیاست‌های هدفمند توسعه‌ای، به ابزاری برای جذب نیرو توسط گروه‌های تندرو تبدیل شده است. به‌ویژه در میان اقوامی که احساس محرومیت تاریخی و تبعیض ساختاری دارند، میل به پیوستن به چنین گروه‌هایی بیشتر مشاهده می‌شود.

علاوه بر این، نظام آموزشی ضعیف، نبود نهادهای فرهنگی مستقل و آزاد، و سانسور شدید رسانه‌ها، فضای لازم برای گفتمان‌های دموکراتیک و مداراگرانه را تضعیف کرده و راه را برای ایدئولوژی‌های خشونت‌طلب و افراط‌گرا هموار ساخته است. در این وضعیت، افراط‌گرایی نه تنها به‌عنوان ابزار مخالفت سیاسی، بلکه به‌عنوان بدیلی برای تأمین هویت، مشروعیت اجتماعی و قدرت در میان برخی از لایه‌های جمعیتی ظهور یافته است.

عوامل جغرافیایی و مرزی در تقویت افراط‌گرایی

شمال افغانستان به دلیل موقعیت جغرافیایی خاص خود، همواره در معرض نفوذ و تحرکات گروه‌های افراط‌گرا قرار داشته است. مرزهای طولانی و نفوذپذیر با کشورهای آسیای مرکزی، به‌ویژه تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان، نظارت و کنترل مؤثر از سوی حکومت مرکزی را دشوار ساخته است. نبود زیرساخت‌های مناسب امنیتی در امتداد این مرزها، به قاچاق اسلحه، مواد مخدر و ورود غیرقانونی عناصر افراط‌گرا دامن زده و تهدیدی مستقیم برای ثبات این مناطق به شمار می‌رود.

پیشنهاد:  نشست امنیتی مسکو؛ سفیر طالبان از «دستاوردهای مثبت امنیتی» در افغانستان گفت

از سوی دیگر، کوهستانی بودن بسیاری از ولایات شمالی مانند بدخشان و تخار، به گروه‌های مسلح امکان می‌دهد تا با پنهان شدن در ارتفاعات صعب‌العبور، از دسترس نیروهای امنیتی خارج شوند و پناهگاه‌های امن برای آموزش و سازمان‌دهی عملیات‌های خود ایجاد کنند. این موقعیت جغرافیایی، اجرای عملیات نظامی مؤثر علیه این گروه‌ها را با چالش جدی مواجه کرده است.

افزون بر آن، نزدیکی جغرافیایی شمال افغانستان به برخی از گروه‌های رادیکال در آسیای مرکزی و حضور عناصر وابسته به جنبش‌های اسلام‌گرای منطقه‌ای، پیوندهای ایدئولوژیک و عملیاتی را بین گروه‌های داخلی و خارجی تقویت کرده است. به‌این‌ترتیب، شمال کشور نه‌تنها به صحنه رقابت قدرت‌های منطقه‌ای بلکه به کانون اتصال شبکه‌های تروریستی فراملی مبدل شده است.

پیامدهای افراط‌گرایی بر امنیت انسانی

افزایش افراط‌گرایی در شمال افغانستان، پیامدهای گسترده و ویرانگری بر امنیت انسانی ساکنان این مناطق بر جای گذاشته است. امنیت انسانی، که مفهومی فراگیرتر از امنیت نظامی و سیاسی است، بر مصونیت مردم از تهدیدهای ساختاری مانند فقر، ترس، گرسنگی و بی‌عدالتی تأکید دارد؛ اما در شمال افغانستان، تمامی این مؤلفه‌ها به‌شدت آسیب دیده‌اند.

با گسترش فعالیت‌های گروه‌های افراطی، هزاران خانواده مجبور به ترک خانه‌های‌شان شده‌اند و موج بی‌خانمانی و مهاجرت داخلی افزایش یافته است. بسته شدن مدارس، به‌ویژه برای دختران، محرومیت از خدمات بهداشت و سلامت و محدود شدن آزادی‌های اجتماعی و مذهبی، کیفیت زندگی مردم را به‌شدت کاهش داده است. زنان، کودکان و اقلیت‌های مذهبی بیش از همه در معرض خشونت‌های مستقیم و ساختاری قرار گرفته‌اند.

در نتیجه، فضای بی‌اعتمادی، ترس و رکود اقتصادی در این مناطق حاکم شده و هرگونه زمینه برای توسعه انسانی و اجتماعی از بین رفته است. به این ترتیب، نه تنها نسل حاضر بلکه نسل‌های آینده نیز در معرض خطر چرخه‌ای از خشونت، فقر و افراط‌گرایی قرار خواهند گرفت، مگر اینکه اقدامات جدی و چندبعدی در جهت مهار این روند اتخاذ گردد

نتیجه‌گیری و پیشنهادها

بررسی زمینه‌ها و پیامدهای رشد افراط‌گرایی در شمال افغانستان نشان می‌دهد که این پدیده نه یک رویداد آنی و گذرا، بلکه حاصل انباشتی از عوامل ساختاری، اجتماعی، جغرافیایی و سیاسی است. پس از فروپاشی حکومت جمهوری در سال ۱۴۰۰ و بازگشت طالبان به قدرت، مناطق شمال با خلأ شدید امنیتی و نهادی مواجه شدند؛ خلائی که فرصت را برای رشد و نفوذ گروه‌های افراطی فراهم ساخت. ساختارهای ناکارآمد دولتی، فقر و بیکاری فراگیر، تبعیض قومی و محرومیت اجتماعی، زمینه مساعدی برای جذب جوانان ناراضی به گروه‌های تندرو ایجاد کرده‌اند.

پیشنهاد:  هشدار روسیه درباره حضور ۲۰ گروه تروریستی با ۱۵ هزار نیرو در افغانستان

در کنار این عوامل، ویژگی‌های خاص جغرافیایی شمال کشور نیز در تسهیل تحرکات افراط‌گرایان نقش بسزایی داشته است. مرزهای طولانی و کنترل‌نشده با کشورهای آسیای مرکزی، موقعیت کوهستانی مناطق بدخشان، تخار و فاریاب، و کمبود زیرساخت‌های امنیتی، بستر مناسبی برای گسترش شبکه‌های تروریستی فراملی و منطقه‌ای به‌وجود آورده‌اند. به‌ویژه در شرایطی که دولت مرکزی توان نظارت و اعمال قدرت در این مناطق را ندارد، گروه‌های افراط‌گرا با استفاده از خلأ قدرت، دست به عضوگیری، آموزش نظامی و انجام عملیات‌های خشونت‌آمیز می‌زنند.

پیامدهای این وضعیت، امنیت انسانی را در ابعاد گوناگون آن تهدید می‌کند. محرومیت از آموزش، به‌ویژه برای دختران؛ افزایش خشونت علیه اقلیت‌های قومی و مذهبی؛ بی‌ثباتی اقتصادی؛ مهاجرت گسترده داخلی و خارجی؛ و محدود شدن آزادی‌های اجتماعی، همگی از تبعات این بحران پیچیده‌اند. چنین شرایطی نه‌تنها فرصت‌های رشد و توسعه انسانی را از بین برده، بلکه زمینه را برای بازتولید افراط‌گرایی در نسل‌های آینده فراهم کرده است.

برای مقابله با این روند خطرناک، نیاز به یک رویکرد همه‌جانبه و پایدار است. نخست، باید به بازسازی نهادهای محلی مستقل و توانمند پرداخته شود تا بتوانند به نیازهای مردم پاسخ دهند. دوم، برنامه‌های توسعه‌ای با محوریت عدالت اجتماعی، اشتغال‌زایی، آموزش و مشارکت سیاسی باید به‌طور هدفمند در مناطق شمال اجرا شوند. سوم، همکاری‌های منطقه‌ای برای کنترل مرزها، مقابله با قاچاق اسلحه و مواد مخدر، و قطع منابع مالی گروه‌های افراط‌گرا باید تقویت گردد. در نهایت، رسانه‌ها و نهادهای فرهنگی آزاد باید احیا شده و فضای گفت‌وگوی مدنی و تحمل متقابل در جامعه تقویت شود.

بدون اقدام فوری و پایدار، شمال افغانستان به میدان رقابت گروه‌های افراطی و قدرت‌های منطقه‌ای بدل خواهد شد و تهدیدی برای امنیت داخلی، منطقه‌ای و جهانی باقی خواهد ماند. جامعه جهانی، به‌ویژه کشورهای همسایه و نهادهای بین‌المللی، باید مسئولانه‌تر و با دیدی آینده‌نگر در مسیر حل این بحران گام بردارند.

منابع فارسی:
سادات، میر عنایت‌الله. پیدایش و ادامه افراط‌گرایی در افغانستان. ۱۳۹۹، ص ۲۸.
مؤسسه مطالعات راهبردی شرق. تحلیل تحولات افغانستان در سال ۱۴۰۲. ۱۴۰۲، ص ۷–۸.
کلکین. چرا شمال افغانستان در حال ناامن شدن است؟ ۱۴۰۲، ص ۴۲.
ایراف. برنامه قومی طالبان در شمال افغانستان. ۱۴۰۳، ص ۵۰.
ایندیپندنت فارسی. روابط ایران و طالبان پس از سقوط. ۱۴۰۲، ص ۳.
بی‌بی‌سی فارسی. افراط‌گرایی و بازی قدرت در افغانستان. ۱۳۹۵، ص ۳–۴.

لینک کوتاه: https://iraf.ir/?p=64806
اخبار مرتبط
0 0 رای ها
امتیاز مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آخرین مطالب
پر بازدیدترین ها
0
دیدگاه های شما برای ما ارزشمند است، لطفا نظر دهید.x