به گزارش ایراف، سیدعلی موسوی چکاوک، نویسنده کتاب «آنچه من در آمریکا دیدم»، در گفتوگو با ایراف درباره چالشهای مهاجران افغان در این کشور میگوید: «من چون از قبل تا حدودی از وضعیت اسفبار فرهنگی و اجتماعی آمریکا آگاهی داشتم، از همان ابتدای سفرم به آمریکا تصور خوبی نداشتم و همه اینها در کتابم «آنچه من در آمریکا دیدم» نوشته شده است. آمریکا برخلاف آنچه گفته میشود، سرزمین فرصتها نبود و نیست؛ بلکه گورستان فرصتها و آرزوهاست. البته، در پرانتز بگویم که مزایا و خوبیهایی هم دارد، اما بسیار کم است.»
موسوی در پاسخ به این پرسش که آیا آمریکا جای مناسبی برای سفر و زندگی یک مسلمان است، جوابش را به دو بخش تقسیم میکند: «اگر قرار است فقط برای سفر و گردشگری به آمریکا بروید، بله؛ نه تنها آمریکا، بلکه هرجایی در دنیا، حتی قطب جنوب هم یک بار ارزش دیدن دارد. همانطور که بیهقی، تاریخنگار معروف میگوید، هر نوشتهای حداقل یک بار ارزش خواندن را دارد.
اگر این سفر برای تحصیل باشد، خیلی خوب است و اگر هدف اقتصادی باشد، باز هم نسبتاً مناسب است. اما برای زندگی با خانواده و اقامت طولانیمدت، نه. به نظر من، آمریکا هرگز کشور خوبی برای یک خانواده مسلمان شرقی نیست و من این موضوع را در کتابم توضیح دادهام.»
این نویسنده و پژوهشگر درباره وضعیت مهاجران و پناهجویان افغان در آمریکا، از جمله تبعیض نژادی و محدودیتهای فرهنگی، توضیح میدهد: «خوشبختانه، تبعیض نژادی حداقل در مورد افغانستانیها وجود ندارد. تبعیض نژادی در ایالات متحده آمریکا بیشتر علیه سیاهپوستان، چینیها و مهاجران آمریکای لاتین است.»
او در ادامه میگوید: «محدودیت فرهنگی البته وجود دارد. هم محدودیت فرهنگی هست و هم زمینهای برای کار فرهنگی وجود ندارد. مهاجران افغانستانی هم چون از طرف دولت یا کشور خودشان حمایت نمیشوند و هیچ برنامه و بودجهای ندارند، و از نظم و ترتیب خاصی هم برخوردار نیستند و تشکیلات منظمی ندارند، واقعاً با یک فاجعه فرهنگی روبرو هستند. به نظر میرسد که نود درصد کودکان افغانستانی، زبان، فرهنگ، دین و مذهب خودشان را کاملاً فراموش میکنند و کاملاً بیهویت، بیبندوبار، عقدهای و بیمار بار میآیند.»
موسوی درباره وضعیت نویسندگان و فعالان فرهنگی در آمریکا معتقد است: «در آمریکا، نمیتوان از راه کارهای فرهنگی زندگی را چرخاند؛ این کار واقعاً نشدنی و محال است. در کشورهای دیگر هم فعالان فرهنگی و اهل قلم معمولاً فقیرترین افراد جامعه هستند. در آمریکا، اگر همین افراد در کارخانهها کارهای بدنی سخت انجام ندهند یا شبانهروز رانندگی تاکسی نکنند، گرسنه میمانند و به اصطلاح بیخانمان و گدا در پارکها یا کنار خیابانها سرگردان میشوند و شاید از گرسنگی و بیماری بمیرند.»
وی درباره وضعیت امنیتی آمریکا توضیح میدهد که امنیت به طور کلی در این کشور خوب نیست، و به خصوص در سالهای اخیر با موج اسلامستیزی و مهاجرستیزی، وضعیت بدتر هم شده است.
او تأکید میکند که حمل اسلحه آزاد است و باندهای تبهکار هم زیاد هستند، و بیشترشان، به ویژه در آخر هفته، از هیچ جرمی رویگردان نیستند. به گفته او، قوانین، پلیس و دادگاه فقط در اسناد و روی کاغذ آمریکایی نوشته شدهاند. در خیابانها و شب هنگام، به ویژه در آخر هفته، هیچ قانونی وجود ندارد؛ واقعاً وحشتناک است.
موسوی در پاسخ به این پرسش که آیا آمریکا محیطی امن و مطمئن برای تربیت نسل آینده فرزندان مهاجران مسلمان است، اعتراف میکند که نسل بعدی مهاجران افغانستانی در آمریکا واقعاً با یک فاجعه روبرو هستند: «نود درصد این بچهها تا بیست سال دیگر نمیتوانند فارسی یا پشتو حرف بزنند، بنویسند یا بخوانند. دین و مذهب ما هم در خطر است. واقعاً ما با دستهای خودمان این بچههای پاک و معصوم را به چاه دستشویی یا زباله انداختهایم که دیگر راه برگشتی ندارند. این را مینویسم در حالی که اشکهایم سرازیر است و متأسفانه هیچ برنامه و راهی برای جلوگیری و متوقف کردن این فاجعه نداریم.»
او ادامه میدهد: «من به عنوان یک پزشک، محقق و فعال فرهنگی و اجتماعی، همین حالا این زنگ هشدار را به صدا درمیآورم که فرزندانمان به سمت یک فاجعه بزرگ پیش میروند و متأسفانه راه حل یا راه برگشتی هم سراغ ندارم.»
به باور نویسنده کتاب «آنچه من در آمریکا دیدم»، آمریکا تنها برای تحصیلات، تفریح موقتی، یا تجارت و کار موقتی خوب است و بس.