به گزارش ایراف،حبیب الرحمن حکمتیار، پسر گلبدین حکمتیار روز گذشته نامه ای از وزارت دادگستری طالبان را منتشر کرده بود که در آن این گروه دستور توقف فعالیت حزب اسلامی را صادر کرده است. در این نامه که حکمتیار آن را در صفحه ایکس خود منتشر کرده، آمده است که باید جلوی تمام فعالیت های این حزب گرفته شود.
طبق این نامه، فعالیت این حزب باید متوقف و تجهیزات آن ضبط و تمام کارمندان آن تا زمان «توبه کردن» بازداشت شوند. لحن این نامه تند و قاطع به نظر می رسد؛ مساله ای که نشان می دهد طالبان این بار در راستای سیاست گذشته خود مبنی بر لغو فعالیت تمام احزاب سیاسی در افغانستان، به دنبال برچیده شدن بقایای حزب اسلامی به عنوان تنها حزبی است که از زمان تسلط این گروه بر قدرت همچنان جسته و گریخته به فعالیت خود ادامه می دهد؛ اما پرسش این است که آیا طالبان تنها به دنبال لغو تمامی فعالیت های حزب اسلامی است یا مساله، چیز دیگری است؟
دستور طالبان علیه حزب اسلامی و مهم تر از آن گلبدین حکمتیار نخستین بار نیست. این گروه از زمان حاکمیت دوباره در افغانستان، زاویه هایی با حکمتیار و حزبش داشته است. پس از بسته شدن تلویزیون بریا متعلق به این حزب، طالبان اقامتگاه این چهره سیاسی افغانستان در منطقه غرب کابل را بست و مدتی او را در حصر خانگی نگه داشت. این گروه بعدتر دانشگاه حزب اسلامی را نیز بست و حتی مانع برگزاری نماز جمعه در منزل حکمتیار شد.
طالبان و رویای تحقق نیافته حکمتیار
با بازگشت طالبان به قدرت حکمتیار از معدود چهره های سیاسی بود که با ماندن در کابل، حمایت خود از این گروه را اعلام کرد؛ اما این استقبال از تسلط دوباره طالبان بر قدرت چندان به مذاق طالبان خوش نیامد. چنانچه که بعدتر این چهره جهادی و سیاسی افغانستان به یکی از منتقدین جدی طالبان و سیاست های این گروه تبدیل شد. انتقادهای او از طالبان با همان ابزار دین و شریعت، حکمتیار را به یکی از مخالفان این گروه تبدیل کرد.
نبود قانون اساسی و عدم برگزاری انتخابات، ممنوعیت تحصیل دختران، گرفتن مالیات از شهروندان افغانستان و حتی عدم مشروعیت رهبر طالبان، نقدهایی بود که حکمتیار به نظام سیاسی طالبان وارد کرد؛ اما دامنه انتقادات از سیاست های طالبان تنها به شخص رهبر حزب اسلامی خلاصه نمی شد. چنانچه حبیب الرحمن حکمتیار، پسر او نیز سیاست های طالبان را اشتباه دانسته و هرازگاهی در واکنش به تصمیمات این گروه زبان به نقد گشوده است.
حکمتیار وصله ناجور برای طالبان؟
حکمتیار گمان می کرد با حاکمیت طالبان و اعلام حمایت از این گروه می تواند در بدنه نظام سیاسی جدید افغانستان سهمی از قدرت داشته باشد؛ امری که در حکومت قبلی نتوانسته بود به آن دست یابد؛ اما به نظر می رسد به یک وصله ناجور برای این گروه و به عبارت دقیق تر، طالبان قندهارنشین تبدیل شده است؛ چرا که گفته می شود او رابطه نزدیکی با شبکه حقانی دارد. تصاویر منتشر شده از او در مراسم فاتحه خوانی خلیل الرحمن حقانی، عموی سراج الدین حقانی درست در هنگام فضای متنشج اختلافات درون گروهی طالبان هم نشان داد که او طرف خود را در نزاع بر سر قدرت در میان طالبان مشخص کرده است.
اما رابطه طالبان و حزب اسلامی علیرغم آنکه هردو علیه نیروهای آمریکایی جنگیده اند مثبت نبوده است. تاریخی خصمانه که به دوران جهاد افغانستان بازمی گردد.
طالبان که بیشتر افراد آن وابسته به حزب حرکت انقلاب اسلامی محمدنبی محمدی و حزب اسلامی مولوی محمد یونس بودند، رقابت شدیدی با حزب اسلامی حکمتیار بود که ریشه آن به اندیشه های اخوان المسلمین برمی گردد. بعدتر هرچند این گروه به جنگ علیه آمریکایی ها ادامه داد؛ اما هیچگاه تحت لوای طالبان درنیامد.
در جریان پروسه صلح افغانستان این حزب اعلام کرد که به دنبال تشویق طالبان برای پیوستن به این روند است؛ اما در آن زمان، طالبان هرگونه ارتباط با این حزب را رد و اعلام کرد که هیچ ارتباطی بین این گروه و حزب اسلامی نیست.
در موردی دیگر با امضای توافقنامه صلح میان حزب اسلامی و دولت پیشین افغانستان، طالبان این اقدام را محکوم کرد و رهبر آن گفت که حکمتیار با پشت کردن به جهاد، مرتکب جرم بزرگی شده است.
این خصومت، تاریخچه خشونت باری نیز داشته است. در ماه مارس سال 2010 درگیری چند روزه بین این دو گروه در ولایت بغلان در شمال افغانستان رخ داد که در نتیجه آن 60 شبه نظامی و 20 غیرنظامی کشته شدند. بعدتر در ماه جولای همین سال نیز درگیری میان دوطرف در ولایت وردک شعله ور شد که منجر به کشته شدن 28 جنگجوی طالبان از جمله یک فرمانده مهم محلی طالبان شد؛ درگیری هایی که ریشه آن را می توان در استراتژی سرایت جنگ از جنوب به شمال افغانستان از سوی طالبان نسبت داد.
جنگجویان طالبان حتی بعدتر مقامات کلیدی حزب حکمتیار مانند مولوی گل رحمان ، فرمانده مشهور حکمتیار در جریان شورش ضدشوروی را ترور کرد. همچنین گفته می شود زمانی که دولت افغانستان در برابر پیشروی طالبان به دیگر نقاط افغانستان به ویژه در شمال مستاصل بوده از حزب اسلامی به عنوان سپری در برابر طالبان استفاده می کرده است؛ اما حالا طالبان که به قدرت بی چون و چرای افغانستان بدل شده نمی خواهد و یا تحمل هیچ جریان دیگری در بیخ گوش خود را ندارد.
عدم تقسیم قدرت و تسلط انحصاری به یک اصل اساسی در مانیفیسم طالبان تبدیل شده است: این گروه با این استدلال که پیروزی بر افغانستان تنها حق آن است، تحمل هیچ رقیبی هرچند کوچک را ندارد.
طالبان و مساله ای به نام حکمتیار
سیاست های طالبان علیه حزب اسلامی و رهبری این گروه با تسلط مجدد بر قدرت علیرغم چراغ سبز حزب اسلامی به حاکمان کابل از یکسو، و چرخش رویکرد حکمتیار از دوستی به انتقاد از جانب دیگر، نشان می دهد که تجمیع این دوطرف سخت و دشوار است. حکمتیار همواره به دنبال سهمی از قدرت در نظام سیاسی افغانستان بوده؛ خواسته ای که به نظر می رسد در تحقق آن ناکام بوده است، او برخلاف خوشخدمتی ابتدایی در برابر طالبان، اکنون به یک مساله برای این گروه و یا به عبارت دقیقتر طالبان قندهاری تبدیل شده است.
برخلاف سختگیری های صورت گرفته در برابر حزب اسلامی، این حزب تاکنون توانسته به فعالیت خود در افغانستان هرچند محدودتر ادامه دهد؛ امری که نشان می دهد حکمتیار نفوذی قابل توجه دارد. به ویژه آنکه اکنون در میان نزاع های پیدا و پنهان طالبان به نفع شبکه حقانی (که ظرفیت تقویت جایگاه هردو طرف را دارد) عرض اندام کرده است.؛ امری که منجر به آن شده تا وزارتخانه وفادار به رهبر طالبان دست به طرد او بزند و یا هم در اقدامی پیشدستانه از هرگونه یارگیری علیه خود ممانعت کند.