در تاریخ معاصر افغانستان، دو شهر بیرونی، پیامآور تغییر بودهاند. نخستین آن، شهر «بن» بود که بعد از یک دورهی بیستسالهی جنگ و کشتار، ظاهراً پیامآور صلح و آشتی بود و چه شعفی ایجاد کرده بود این شهر!
اینکه توافق بن چه مزایا و معایبی داشت، بماند؛ اما برآیند این کنفرانس، سرآغاز بزرگترین فرصت تاریخی افغانستان بود. افغانستان پس از کنفرانس بن، نخستینبار پس از کودتای 7 ثور، به آغوش جامعهی جهانی بازگشت، تجارب به یادماندنی از تمرین دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زنان، انتخابات، آزادی رسانهها، شروع مکاتب و دانشگاهها و حتی ایجاد دولتی مدرن را از خود برجای گذاشت.
با تمام انتقاداتی که به ایندوره وارد است، به نظر میرسد که پس از این، چنین فضایی به سادگی در افغانستان امکانپذیر نخواهد بود.دومین شهر «دوحه» است. شهری که با بلندپروازیهای امیر قطر، میخواهد اُمالقرای جهان اسلام قرار گیرد.
اما دوحه برای مردم افغانستان پیامآور صلح و آشتی نبود. پس از بیستسال جنگ و انتحار طالبانی، با وساطت قطر مذاکرات پنهانی و بعدها علنی بین امریکاییها و طالبان زمینهسازی شد و بعدها برای طالبان دفتری در این شهر افتتاح شد که تا کنون به عنوان دفتر سیاسی این گروه فعال است.
در دو سالی که مذاکرات فشردهای در دوحه بین امریکاییها، طالبان و پسانترها، نیروهای مخالف طالبان جریان داشت، کورسوی امیدی در دل مردم افغانستان جوانه زد که پس از بیستسال کشتار و وحشت و با حضور طالبان در فرایند دولتسازی جدید، وضعیت بهتری پدید خواهد آمد، اما نتیجه فرار رییسجمهور، معاونین و اراکین بلندپایهی دولت پیشین و تسلط طالبان بر سراسر افغانستان و اعمال سیاستهای تبعیضآمیز این گروه علیه مردم افغانستان بود.
«دوحه» پس از تسلط طالبان نیز، نقش قبلی خویش را ادامه داده تا جاییکه برای بسیاری از مردم افغانستان این شائبه به وجود آمده که اینبار، دوحه در صدد یافتن راهحلهای کمهزینه برای رسمیتشناسی طالبان است.
در آخرین تلاشهای دوحه، قرار است که در 28 دلو/بهمن سال جاری، نشستی با حضور طالبان، نمایندههای زنان، جامعهی مدنی و شماری از کشورهای منطقه و جهان و با میزبانی سازمان ملل متحد برگزار شود.
اهمیت این نشست زمانی برجسته میشود که برخی این نشست را آغاز نقشهی راهی برای عبور از رکود سیاسی افغانستان و تشکیل حکومت همهشمول و پایدار در افغانستان خواندهاند. نگارنده بر این باور است که خروجی این نشست نمیتواند، به بحران دوامدار افغانستان نقطهی پایان بگذارد. دلایل زیادی در این مورد وجود دارد:
نخست؛ حضور نمایندههای زنان و جامعهی مدنی افغانستان در این نشست معلوم نیست که از چه آدرسهایی رقم خواهد خورد. تجربههای قبلی نشستهای مشابه نشان داده که نمایندههای واقعی مردم افغانستان به این نشست ها راه نیافته و دستهایی کسانی را به این نشست بردهاند که از لابیگرایان و سفیدنمایان طالبان هستند. نگرانی این است که یکبار دیگر، نمایندههای زنان و جامعهی مدنی از چنین قماشهایی انتخاب گردند.
دوم؛ نیروهای سیاسی و نظامی که علیه طالبان موضع گرفتهاند، در این نشست غایب هستند. به نظر میرسد که برگزارکنندگان نشست دوحه، به راه حلی با طالبان و لابیگران به ظاهر دموکرات آن برای سرهمبندی قضایا باور دارند و نیروهای سیاسی مخالف طالبان را به نحوی از دستور کار خارج کردهاند.
واضح است که نیروهای سیاسی مخالف طالبان، هرچند امروز از توانایی تأثیرگذاری قابل توجهی برخوردار نیستند؛ اما در کشوری که شکافهای قومی هر روز گستردهتر میشود، هرگونه راهحلی بدون حضور تمام نیروهای قومی افغانستان با شکست مواجه خواهد شد.
سوم؛ نشست دوحه از سویی نشان از صفبندی منطقهای در مسألهی افغانستان دارد، سخنان مبهم «ضمیرکابلوف» نمایندهی روسیه در امور افغانستان در مورد این نشست، نشان میدهد که اجماع منطقهای در مورد آیندهی افغانستان بین کشورهای منطقه و جهان وجود ندارد.
چهارم؛ تجربهی بیش از دو سال گذشته نشان میدهد که امریکاییها و همپیمانان آنان در صدد تحکیم قدرت طالبان هستند و با امتیازهای کوچکی چون اجازهی بازگشایی مدارس و دانشگاهها برای دختران و البته پایبندی طالبان به بندهای پنهانی توافق دوحه، آنان را به رسمیت خواهند شناخت. برای همه واضح و روشن است، تا زمانیکه مشکل تقسیم عادلانهی قدرت و ثروت در این کشور حل نشود، هیچ گروه دست نشاندهای نمیتواند به افغانستان ثبات بیاورد.
پنجم؛ به نظر نمیرسد که طالبان جز توافقات پشت پردهای که در تفاهمنامهی دوحه داشتهاند، به موارد دیگری تن دهند. تجربهی دو سال حکومتداری آنان نشان میدهد که آنان به هیچ عنوان از سیاستهای خویش کوتاه نخواهند آمد. بنابراین، آنان خروجی نشستهای دوحه را در صورتی قبول خواهند کرد که به تحکیم حاکمیت آنان در آینده کمک نماید.
ششم؛ حضور گروههای تروریستی و مشکلات امنیتی کشورهای همسایه ، از نگرانیهای عمدهی منطقهای شمرده میشود. حکومت جدید پاکستان در صدد جستجوی راهحل جدیدی برای مهار تحریک طالبان پاکستان برخواهد آمد، راهحلی که با توجه به اشتراکات ایدئولوژیک و تباری طالبان افغانستانی و پاکستانی به سادگی امکانپذیر نخواهد بود. بناءً نشست دوحه در حل این مشکل از پیش شکست خورده تلقی میشود.
و نهایتاً؛ «دوحه» در صدد حل مشکلات مردم افغانستان نیست. نیت قطر در افغانستان نه کمک به صلح و ثبات در افغانستان است، بلکه این کشور بخشی از هژمون سیاسی – امنیتی امریکا در منطقه است که از سالها پیش مأموریت خویش را شروع کرده است و معلوم نیست که پایان مأموریت این کشور به چه نتیجهای خواهد انجامید. اما یک موضوع برای مردم افغانستان مشخص و روشن است که ما را به خیر «دوحه» امیدی نیست!
منبع: گزاره (وبسایت شخصی داوود عرفان)
پیشنهاد می شود:نشست دوحه با موضوع افغانستان؛ انتظارها چیست؟