عبدالرب رسول سیاف، از رهبران سیاسی افغانستان در واکنش به برگزاری لویه جرگه از سوی طالبان گفته است که این اقدام دردی را دوا نمیکند. او معتقد است که این روش جز خود طالبان استقبال کننده دیگری نخواهد داشت. این اظهارات در حالی مطرح میشود که گزارشهایی از تصمیم رهبر طالبان، برای برگزاری «لویه جرگه» نشر شده بود و هدف از برگزاری آن مشروعیت دادن به حکومت طالبان گفته شده است.
این رهبر جهادی افغانستان خود چندی پیش در گفتگویی اختصاصی با ایراف پیشنهاد ایجاد شورای حل و عقد برای تأمین مشروعیت حکومت افغانستان را داد؛ اظهار نظری که واکنشهای مختلفی را برانگیخت. از جمله، حبیبالرحمن حکمتیار، فرزند گلبدین حکمتیار، در واکنش به اظهارات اخیر سیاف درباره تشکیل شورای حل و عقد گفت که رجوع به آرای مردم تنها راه حل منطقی و درست برای حل بحران مشروعیت طالبان است و طبق تجربه گذشته در افغانستان تشکیل شورای حل و عقد نمیتواند به اختلافات پایان دهد.
گفتنی است که بحث درباره آینده نظام سیاسی افغانستان، کسب مشروعیت در سطح رهبری طالبان و مکانیزم های نیل به این مهم، بار دیگر در صحنه تحولات سیاسی افغانستان در میانه اختلافات تشدید یافته طالبان و غیبت های مستمر رهبران ارشد این گروه بالا گرفته است؛ امری که نشان می دهد اوضاع در افغانستان بسیار پیچیده است؛ به طوری که ملا هبت الله آخوندزاده در ادامه سیاست های خود طی سه سال گذشته، اکنون نیز با گام های جدی تر به دنبال حفظ نظامی است که رهبری آن را برعهده دارد.
یوناما هم در گزارش تازه خود در مورد افغانستان نوشته است که هبتالله آخندزاده، رهبر طالبان با برگزاری نشستهای مهم در قندهار و انتصاب چهرههای وفادار به خود در مناصب کلیدی، گامهای جدیدی را برای تحکیم قدرت خود برداشته است.
بر اساس گزارش یوناما، آخوندزاده اخیراً نشستهای مهمی را در قندهار، مرکز تصمیمگیریهای طالبان، برگزار کرده است. در این نشستها، چهرههای وفادار به او در مناصب کلیدی منصوب شدهاند. این انتصابها شامل پستهای امنیتی، اقتصادی و اداری است که نشاندهنده تلاش طالبان برای تقویت کنترل داخلی و کاهش نفوذ گروههای رقیب است.
یوناما در گزارش خود تأکید کرده است: «این اقدامات بخشی از استراتژی بلندمدت طالبان برای تثبیت حاکمیت خود و کاهش تنشهای داخلی است. با این حال، چالشهای اقتصادی و بینالمللی همچنان پابرجا هستند.»
به نظر میرسد رهبر طالبان مجبور شده تا با توسل به روش های سنتی حفظ و تثبیت نظام در افغانستان یعنی برگزاری «لویه جرگه» بتواند از فروپاشی حکومتی که در این مدت با چنگ و دندان آن را حفظ کرده جلوگیری کند؛ اما پرسش این است که در شرایط کنونی این روش که برگزاری آن مستلزم حضور همه جریان های سیاسی و قومی در افغانستان است می تواند برای رهبر طالبان کارآمد باشد؟
در نخست باید گفت که ملی گرایی و نزاع فزاینده بر سر قدرت همواره مانند خوره ای بر پیکره نظام های سیاسی افغانستان افتاده است؛ چالشی که تداوم نظام با هدف ثبات و صلح را به بحرانی لاینحل از زمان ایجاد دولت در افغانستان تاکنون تبدیل کرده است. حتی حالا که طالبان خود را گروهی یکدست می داند از نبود انسجام میان قدرت سیاسی در کابل و پایگاه ایدئولوژیک آن در قندهار رنج می برد؛ زخمی که مرور زمان آن را بازتر کرده است.
این اختلافات در شرایطی پررنگ می شود که جنگ سالاران طالبانی که از قندهار دور هستند برای حفظ نفوذ خود به نیروهای قبیله ای و حامیان قومی و ملیشه های نظامی خود دلبسته و به کانون های بالقوه شورش تبدیل شده اند. از سوی دیگر، تداوم سیاست های سفت و سخت طالبان بخش بزرگی از جامعه افغانستان با ویژگی تکثر قومی را از خود دور و عملا به نوعی «اپوزیسیون» تبدیل کرده است.
بنابراین، در شرایطی که رهبران طالبان نیز تاب انحصار قدرت را ندارند، تاریخ نشان داده که توزیع قدرت به حلقههای نزدیک به خود، برگزاری نشست های مکرر، تشکیل لویه جرگه (که نفس خود این مکانیزم بر مبنای آرای جمعی نیز است) نتوانسته برای افغانستان ثبات بخرد و نمی تواند اقبالی بلند برای طالبان نیز فراهم کند.
تاریخ افغانستان نشان داده که توسل به روش های سنتی در نبود مکانیزم هایی مبتنی بر واقعیت جامعه نه تنها دردی را دوا نمی کند؛ بلکه به مرگ دولت به مرور زمان کمک کرده است. بنابراین، برای طالبان چه بخواهد و چه نخواهد توسل به این روش ها نمی تواند درمانی بلندمدت برای تومور بی ثباتی و فقدان مشروعیت ملی در افغانستان باشد؛ بلکه شاید حتی فروپاشی زودهنگام حکومت موجود را به دلیل انباشت بحران ها و سرریز نارضایتی ها رقم بزند.