شب چلّه/ شب یلدا در افغانستان

به گزارش ایراف، آیین شب یلدا که درواقع شب‌زنده‌داری با مراسم ویژه است رمزورازهای ویژۀ خود را دارد. به نظر من برترین پیام این شب ظلمانی با تاری و تیرگی دیرباز، تن در ندادن به تاریکی و تیرگی و ظلمت؛ و امیدواری به فرا رسیدن نور و روشنایی و فروغ مهر تیرگی‌زدای است.

آنان‌که در چنین شبی تا بامداد بیدار می‌مانند درواقع باور خود را به روشنایی و مهر و فرارسیدن روز تابناک در پی درازترین شب سال اعلام می‌کنند. بر سفرۀ این شب هر میوۀ تر و خشک رمزورازی دارد، انار و هندوانه با رنگ سرخ‌شان خورشید تابان است بر خوان شب‌زنده‌داران تیرگی‌سوز. بر آن‌اند که هرکه درین شب انار و هندوانه بخورند از بیماری‌های تن و روان تا یک‌سال دیگر در امان خواهد بود.

خواندن شاهنامۀ حکیم فرزانه ابوالقاسم فردوسی توسی که رکن استوار از آیین‌های این شب درازآهنگ است، یادآوری پایداری‌های خردمندانۀ مردمان این سرزمین در برابر دشمنان دژخوی این فرهنگِ نورپسند و تاریکی‌گریز است. فال‌گرفتن از دیوان لسان‌الغیب خواجه حافظ شیرازی نیز که دیوان امیدواری‌ها در سختی‌ها و دشواری‌های حیات فردی و فرهنگی و نمایشگر اندیشۀ بارور در امیدواری است رکن دیگر از مراسم این شب است.

تصوّر این نکته که چند ساعت از آن شب با قرائت شاهنامه و فال حافظ که برای هر یکی از حاضران جداجدا گرفته و خوانده می‌شود، دور از ذهن نیست و از همین جا می‌توان دلایل انتخاب این دو متن جاودانه را برای قرائت و تفأل در این شب پیدا کرد و دانست که چرا از میان آن همه متن این دو کتاب زینت‌بخش مجلس بیداردلان و امیدواران این شب بوده است.

در بیشتر نواحی افغانستان این شب و آیین‌های آن «شب چلّه» نامیده می‌شود و جز خواص که از آن به‌نام یلدا یاد می‌کنند، عموم مردم آن را به نام شب چلّه می‌خوانند. در این میان مردم مناطق مرکزی شامل استان‌های بامیان، اروزگان، دایکندی و غور آن را به نام «روزواگشت» نامیده‌اند و مرادشان از این تعبیر بازگشت روز تابناک در پی شبی تاری و ظلمانی و شروع دوبارۀ زندگی و رستاخیز دیگری است. گویی آنان با جشن گرفتن در این شب زادن روز را از زهدان تاریک آن شب و آغاز حیات و کار و فعالیت مراد کرده‌اند.

پیشنهاد:   کمبود بودجه برنامه جهانی غذا برای کمک به ۱۴.۸ میلیون نفر در افغانستان

در این مناطق افزون بر قرائت شاهنامه و تفأل به دیوان حضرت لسان‌الغیب «حملۀ حیدری» نیز خوانده می‌شود. در تخارستان چهل تن از موی‌سفیدان و بزرگان در مسجدی فراهم می‌نشینند و با بیان خاطرات خویش و پدران و نیاکان شب را به روز می‌آورند. به نظر می‌رسد شمار این چهل تن با شمار روزهای چلۀ بزرگ مطابق باشد و گزارش هر یک در آن شب به منزلۀ گذار از چهل شب چلۀ بزرگ و رسیدن به بهار طبیعت در دل زمستان و نفس کشیدن زمین در پایان این چلّه باشد و رفتن به پیشواز نوروز.

در برگزاری آیین‌های شب چلّه این نکات نیز قابل‌تأمل است. گرد آمدن فرزندان و نوه‌ها در خانۀ پدربزرگ یا بزرگ‌ترین فرد خانواده و قوم یکی از برکات این شب است که انتقال تجربه و دیدن و شنیدن با چشم و گوش را برای نورسیدگان فراهم می‌کند و اگر چنین نبود به گمان زیاد این آیین از پیشینیان به پسینیان نمی‌رسید. همین موهبت در روزهای اعیاد و جشن‌های دیگر نیز ارزانی آن آیین‌هاست که پیوند میان افراد خانواده را دلپذیر و ماندگار می‌سازد.

دوست دارم دربارۀ تفأل به دیوان حضرت حافظ خاطره‌ای را از دوران نوجوانی خویش در اینجا نقل کنم و دامن سخن را فراهم آورم. در آن سال‌ها که دانش‌آموز کلاس پنجم و ششم ابتدایی بودم و به برکت خواندن و حفظ کردن دیوان خواجه در اثر تعلیم در مسجد و پیش استاد یا ملای مسجد، این توفیق ارزانی من بود که در شب‌های چلّه که مادربزرگ‌ها و عمه‌ها و همسرهای عموها و دایی‌ها در خانه‌ای گرد می‌آمدند، برای خواندن غزل‌های خواجه و تفأل دعوت می‌شدم.

پیشنهاد:   طالبان به دنبال کمک‌های بین‌المللی برای احیای بخش کشاورزی افغانستان

بر اساس روشی که در گرفتن فال از دیوان خواجه که عمۀ بزرگوار و زنده‌یادم داشت و خود اهل سواد و خواندن و نوشتن بود و به همین سبب به ایشان «عمه میرزا» می‌گفتیم، بانوان حاضر انگشترهای خود را در ظرفی یا کوزه‌ای می‌گذاشتند و پیش از تفأل یکی از بانوان که دختر دایی مادرم بود به مناسبت یک دوبیتی می‌خواند که به‌معنای پیش‌تفأل بود و آن‌گاه به‌ترتیب و آیینی که مقرّر بود پس از خواندن سورۀ حمد و تقاضا از حافظ شیرازی با این عبارت که «یا حافظ شیرازی من فال می‌اندازم تو راست اندازی» دیوان را می‌گشودم و غزلی را که آمده بود می‌خواندم.

از شگفتی‌هایی که هیچ‌گاه از یاد نمی‌برم این بود که اشک بیشتر آن بانوان با قرائت فال‌شان از دیدگان سرازیر می‌شد و من در عجب می‌ماندم. سال‌ها بر آن گذشت و متوجه شدم که درک پیام خواجۀ شیراز به سبب انس بسیار و پیوستۀ مردمان ما، بدون پیش‌نیازهای سواد و دانش، از طریق مؤانست پایدار و از راه دل امکان‌پذیر بوده است چنانکه تا امروز هم هست و از این دیدگاه هیچ‌کسی آن جایگاه را که حافظ دارد نیافته است و هیچ کتابی پس از کلام‌الله مجید آن حرمت را که دیوان خواجه شیراز دارد، نداشته است.

لینک کوتاه: https://iraf.ir/?p=44593
اخبار مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب
پر بازدیدترین ها