رهبران چین و پاکستان 24 مهر ماه و در حاشیه بیست و سومین اجلاس سران شانگهای در اسلام آباد، با انتشار بیانیهای مشترک از طالبان در افغانستان خواستند که سیاست معتدلی پیش گیرند و حکومت فراگیر تشکیل دهند.
شهباز شریف،نخستوزیر پاکستان و لیکه چیانگ، نخستوزیر چین همچنین بر لزوم مبارزهای موثر و قابل سنجش با تروریسم در افغانستان و ضرورت جلوگیری از استفاده خاک این کشور علیه همسایگان تاکید کردند.
تشکیل دولت فراگیر ملی نه تنها خواست اسلام آباد و پکن بلکه خواست جامعه جهانی نیز هست و این موضوع بارها در محافل بین المللی مختلف و از سوی بسیاری از کشورها مطرح شده است. اما باید دید که تشکیل دولت فراگیر که به منزله برداشتن گام نهایی در جهت به رسمیت شناختن حکومت سرپرست افغانستان در نظام بینالملل است مشخصا چه اثراتی بر چین و پاکستان خواهد گذاشت و اصولا طالبان چه جایگاهی در سیاست خارجی این دو متحد استراتژیک دارد.
با توجه به اینکه چین، افغانستان صلحآمیز را برای ثبات منطقهای ضروری میداند، کانون توجه سیاست خارجی پکن قرار گرفته است. این باور که چین بهعنوان یک قدرت قوی، مسئول حفظ صلح و امنیت منطقه است، عامل دیگری است که بر اقدامات چین در افغانستان تأثیر میگذارد.
چینی ها با تلاش برای نفوذ گسترده در فضای ژئوپولیتیک منطقه بخصوص جغرافیای افغانستان، روابط نزدیک و همکاری اطلاعاتی، سیاسی و اقتصادی را با طالبان در دستور کار قرار داده اند.
مصداق این حرف ها، تلاش چینی ها برای دفاع از آزادسازی ذخایر ارزی افغانستان، به رسمیت شناسی گروه طالبان، واگذاری سفارت افغانستان در پکن، فرستادن سفیر جدید در کابل، سرمایه گذاری 320 میلیون دلاری روی منابع معدنی مانند حوزه آمو دریا، تفحصات شمال، مس عینک و سایر پروژه هایی است که از لحاظ اقتصادی می تواند به منفعت دیپلماسی اقتصادی چینی ها تمام شود و هم در جهت تقویت رژیم طالبانی، مفید واقع شود.
چین علاوه بر محاسبات امنیتی و سیاسی، برآوردهای اقتصادی نیز از افغانستانِ تحت کنترل طالبان دارد. این برآوردها منجر به آن شده است که بعد از به قدرت رسیدن طالبان، افغانستان دوباره در پروژه یک کمربند- یک جاده شامل شود و نگاه منفعت طلبانه چینی ها نسبت به زمینه های تجارت، رونق اقتصادی و سود حاصل از برنامه ریزی های اقتصادی در این کشور، بیشتر شود.
چینی ها در عرصه سیاسی در حوزه افغانستان و منطقه، از یک دیپلماسی پسیو و سیاست منفعلانه، به یک سیاست تهاجمی، ابتکاری و جسورانه رو آورده اند. این اقدام چینی ها نشان می دهد که چین در قدم نخست برای حضور و گسترش نفوذش، افغانستان را زیر نظر دارد؛ چه دولت فراگیر ملی تشکیل بشود و چه نشود.
چینی ها ترجیحا و عجالتا با این گروه کنار آمده اند و توجهی به وضعیت افغانستان ندارند. زیرا چین در حال مشارکت بیشتر در رویدادهای منطقهای و بینالمللی است و شرایط داخلی این کشور برایش چندان مهم نیست. بنابراین، افغانستان اکنون بیش از هر زمان دیگری برای چین مهم است.
از دیگر سو پاکستان نیز به فراخور همسایگی با افغانستان و داشتن مرزهای مشترک، طالبان پاکستانی که در افغانستان حضور دارند و همچنین خطر نفوذ تروریست از مرزهای این کشور به پاکستان، خواه ناخواه مجبور به برقراری ارتباط با حکومت سرپرست افغانستان است.
روابط پاکستان با طالبان برای مدت طولانی پیچیده و اغلب متناقض بوده است البته این روابط با محاسبات استراتژیک و در طول تاریخ همواره با تحولاتی همراه بوده است؛ افغانستان و پاکستان روابط فرهنگی نزدیکی دارند؛ اما بر سر خط دیورند، مرز ۲۶۴۰ کیلومتری که توسط بریتانیا در سال ۱۸۹۳ ترسیم شد اختلاف نظر دارند؛ این خط مناطق قبایلی پشتون را تقسیم کرد و آنها را در دو طرف مرز جای داد.
مسائل قومیتی در پاکستان به ویژه در مورد پشتون ها که سرزمین آنها همواره مورد ادعاي ارضی افغانستان بوده و پاکستان نیز براي حل این مسئله همواره از سیاست پشتون در برابر پشتون استفاده کرده است، مسئله اي امنیتی براي این کشور به شمار می آید. پاکستان همواره با حمایت و تقویت طالبان افغانستان که اکثریت آنها پشتون می باشند، تلاش نموده تا حاشیه اي امنیتی براي خود به وجود آوردند، غافل از اینکه این موضوع، پیامدهاي ناخواسته دیگري همچون رشد طالبان محلی نیز با خود به همراه داشته است.
افغانستان در ابعاد سیاسی و نظامی به ویژه به عنوان یک حیات خلوت در مقابل تهدیدهای هند علیه پاکستان همچنان در اولویت سیاست خارجی اسلام آباد قرار دارد. این در حالیست که امریکایی ها معتقدند پاکستان جدیت لازم را برای سرکوب طالبان پاکستان را ندارد و بخش های از ارتش این کشور همچنان از گروههای تندرو اسلام گرا حمایت می کنند.
به هر حال پاکستان در موقعیتی متناقض در ارتباط با طالبان قرار گرفته است. از یک سو خطر تسلط طالبان را بر کشور احساس میکند و از سوی دیگر طالبان را به شکل فرصتی برای حفظ موجودیت کشور و به عنوان تنها کارت برنده در قبال همسایه خود افغانستان و مهم تر از آن رقیب و دشمن دیرینه خویش یعنی هند تلقی می کند.
به این ترتیب معضل طالبان به نحوی با مشکلات وحدت سرزمینی پاکستان و سایر سیاست های منطقه ای این کشور مرتبط است.
ضمن اینکه پاکستان هویتی چندگانه و چند محوری دارد و همین به معنای بی ثباتی سیاسی همیشگی، ناتوانی حکومت مرکزی از اعمال قدرت سراسری نیروی فزاینده قومی- مذهبی و پا نگرفتن هویت ملی- مدنی است و تشدید فرقه گرایی در پاکستان علاوه بر اثرات داخلی و دورن ساختاری در این کشور لطمات جبران ناپذیری برابر همسایگان خود نیز وارد نموده است.
از دیگر سو، روابط بین طالبان افغانستان و حکومت پاکستان از زمان سقوط کابل در ماه آگست ۲۰۲۱ بیش از پیش تیره شده است. بسیاری از کارشناسان تنش های کنونی را ناشی از افزایش تروریسم فرامرزی منشأ گرفته از افغانستان می دانند.
همچنین برخی از اقدامات اخیر اسلام آباد، طالبان را نیز آزرده کرده است. سال گذشته، پاکستان محدودیت های تجاری را بر کشور همسایه خود اعمال کرد، ۵۰۰ هزار مهاجر افغان بدون مدرک را اخراج کرد و سیاست های سختگیرانه تری برای صدور ویزا در گذرگاه های مرزی اعمال نمود.
فروردین ماه سال جاری، پاکستان حملات هوایی نادری را در داخل افغانستان انجام داد و ادعا کرد که مخفیگاههای مشکوک گروههای شبه نظامی پاکستانی را هدف قرار داده و هشت نفر را کشته است. نیروهای طالبان بعدا در مرز به آتش بازی پرداخته و به این حمله پاسخ دادند.
اسلام آباد انتظار داشت که طالبان افغان علیه تحریک طالبان پاکستان و دیگر گروه های شبه نظامی پاکستانی اقدام کند و پناهگاه های آنها را در خاک افغانستان برهم بزند. اما این امیدها در ۱۲ ماه اول حاکمیت مجدد طالبان در کابل از بین رفت. در عوض، با بازگشت طالبان افغان به قدرت و تقویت تحریک طالبان پاکستان، این کشور با افزایش تروریسم مواجه شد.
از این رو سران اسلام آباد در تلاشند تا در تقابل خود با طالبان و تحت فشار قرار دادن این گروه برای دست کشیدن از مواضع خود در حمایت از تروریسم و گسیل تروریستهای فرامرزی از افغانستان به سمت پاکستان، حمایت و همراهی سایر بازیگران منطقهای و بینالمللی را نیز جلب کنند و به این ترتیب، با تشکیل یک ائتلاف غیررسمی منطقهای فشارها بر طالبان را افزایش دهند تا به اهداف راهبردی خود در افغانستان دست یابند و به نگرانیهای امنیتی خود در داخل پاکستان پاسخ دهند.
چین یکی از همان کشورهایی است که پاکستان انتظار دارد با حمایت قاطعانه و عملی از مواضع اسلام آباد علیه طالبان زمینه تحقق این اهداف و پایان دادن به نگرانیهای امنیتی این کشور را تسهیل کند و به عنوان یک بازیگر موثر، نقشی کلیدی در تقویت مواضع پاکستان علیه طالبان ایفا کند.
این انتظار از دو جهت موجه به نظر میرسد. یکی اینکه چین به طور سنتی از متحدان استراتژیک پاکستان به حساب میآید و منافع بزرگی در حفظ و توسعه روابط خود در همه ابعاد و زمینهها با اسلام آباد دارد؛ بنابراین سران دولت پاکستان از چین بیش از هر کشور دیگری در منطقه و جهان انتظار دارند که در این شرایط سخت از آنان در برابر طالبان و تروریسم مورد حمایت طالبان دفاع کند.
موضوع دیگر این است که چین اکنون یکی از کلیدیترین شرکای طالبان و مهمترین حامی منطقهای این گروه محسوب میشود و نفوذ عمیقی بر رهبران این رژیم دارد؛ بنابراین هر کشوری که روابط پرتنشی با طالبان داشته باشد از چینیها انتظار دارد که به کاهش تنش و نزدیکتر کردن آن کشور به طالبان کمک کند؛ انتظاری که پاکستان نیز از پکن دارد.