به گزارش ایراف، موسسه بین المللی مطالعات خاورمیانه و بالکان پس از گذشت سه سال از حاکمیت افغانستان به تحلیل این موضوع پرداخته است که نقش قطر به عنوان یک میانجی در قدرت گیری طالبان چه بوده است.
در این تحلیل آمده است که در بررسی علل پیروزی طالبان نمی توان نقش قطر را نادیده گرفت یا تنها به عنوان یک میانجی صفر نگاه کرد. چنانچه که آمده درست از روزهای شورش طالبان، قطر با قاطعیت پشت این گروه ایستاد و طالبان را (حتی برخی از محققان آن را پایهریزی برای ظهور هبتالله آخوندزاده در شورای رهبری میدانند) تا راهروهای کابل همراهی کرد، رابطهای که به نظر میرسد امروز تقویت شدهاند.
در همین رابطه می افزاید تصادفی ناچیز نبود که الجزیره (متعلق به قطر) اولین خبرگزاری بود که پوشش زنده از ورود جنگجویان طالبان به کاخ ریاست جمهوری در 15 اوت را پخش کرد. همچنین تصادفی نیست که ملا برادر معاون سرپرست وزیر امور اقتصادی، مجاهدان با انگیزه خود را با آسایش از یک هتل مجلل در دوحه که وارد کاخ ریاست جمهوری می شدند در الجزیره تماشا کرد.
قطر پس از سقوط جمهوری اسلامی سابق، به حمایت خود از طالبان پایان نداد یا به طور بالقوه آن را محدود نکرد. در عوض، در سه سال گذشته، اقدامات جامعی را برای میانجیگری با نهادهای خصوصی بالقوه در اروپا، لابی کردن ورود شرکت های خصوصی به کابل، شرکت های دولتی/تجاری میزبان، و نمایندگان دولت آمریکا/اروپا برای تعاملات دوجانبه/چند جانبه با رهبری طالبان انجام داد. همچنین غلط نیست اگر بگوییم که دوحه به جای بحث در مورد بحران اجتماعی-سیاسی/اقتصادی کنونی در افغانستان یا به دنبال/میزبانی بحث بر سر شمولیت در نمایندگی های دولتی، ترجیح می دهد از دیپلماسی میانجیگری با طالبان استفاده کند و هدف آن ترویج این گروه باشد.
این مقاله میافزاید از اوت 2021، دوحه نه تنها همکاری بیشتر با طالبان را بر عهده گرفت، بلکه این گروه (مذاکرات پس از آمریکا و طالبان) را به عنوان آرزوی واقعی مردم نشان داد. به بیان آن، دوحه با همکاری بیشتر بین این گروه و واشنگتن (بین سالهای 2020-21) به میزبانی تعاملات طالبان با کشورهای قدرتمند جهانی، از جمله مذاکرات اختصاصی تحت سازمان ملل متحد، ارتقا یافت. با در نظر گرفتن الگوی گفتگوهای اخیر، غیبت محض نمایندگی نهادهای کمک های بشردوستانه و نفی سیستماتیک بحث ها (حتی ذکر) نقض حقوق بشر انجام شده توسط این گروه، دوحه قصد دارد خواسته های طالبان را مطرح کند. با توجه به اینکه مذاکرات به رهبری دوحه اکنون “توافق دوحه” نامیده می شود، هنوز مشخص نیست که آیا تعهد قطر در قبال طالبان افغانستان را از یک بحران انسانی و اجتماعی-اقتصادی اسفناک خارج می کند یا کشور را در بحران جدیدی فرو می برد.
یک واسطه در لباس مبدل؟
موسسه بین المللی مطالعات خاورمیانه و بالکان در ادامه تحلیل می کند که اشتباه نیست اگر بگوییم قطر از روابط مهم تری (مشارکت استراتژیک) با طالبان، حتی فراتر از متحدان منطقه ای این گروه، از جمله پاکستان، برخوردار است. هرچند در نظر تحلیلگران پاکستان به عنوان متحد «مرجح» شناخته می شود.چراکه پاکستان و عمدتا سازمان اطلاعاتی این کشور مسئول متحد کردن مجاهدین در زمان روس ها و حمایت از طالبان بود درحالی که قطر این نقش را نداشته است. دوم آنکه پاکستان یکی از معدود کشورهایی بود که اولین دولت طالبان را به رسمیت شناخت، اما قطر این کار را نکرد. سوم آنکه پاکستان از زمان آغاز به کار در افغانستان به عنوان یک همسایه بلافصل و ذینفع منطقه ای درگیر بوده است. در مقابل، قطر تنها نامزد خود (سفیر سعید مبارک الخیارین الحجری) را در می 2019 معرفی کرد. چهارم آنکه پاکستان به طور پنهان و آشکار از طالبان حمایت کرده است، در حالی که دوحه حمایت خود را عمدتاً از طریق میانجیگری گسترش داده است که انعطاف پذیر است و هر لحظه می توان از آن عقب نشینی کرد.
این تحلیل در ادامه می افزاید با توجه به استدلال های فوق، قطر ممکن است موضع خود را به عنوان یک میانجی منعکس کرده باشد. با این حال، در این مدت با طالبان، همسو شد و در عوض از ابزارهای مسالمت آمیز برای پایان دادن به درگیری یا در بهترین حالت، رفع نیازهای افغان های محلی یا ذینفعان منطقه ای برای دستیابی به ثبات، هرچند به طور موقت، استفاده کرد. همسویی پایدار قطر با طالبان (در سه سال گذشته) نشاندهنده نیاز به همکاری بیشتر است که بر تعهد این کشور برای ایجاد ثبات منطقهای در بهترین حالت سایه انداخته است، حتی از مسئولیت خود برای کنترل تعهد طالبان به ایالات متحده به عنوان بخشی از توافق دور شده است. مذاکره صلح با توجه به تعامل قطر با طالبان در سه سال گذشته، به نظر میرسد دوحه با درخواستهای طالبان (برای تعامل بیشتر با غرب) موافقت میکند و حتی بنبست ناشی از سه گفتوگوی قبلی را کنار میزند. این بدان معناست که دوحه درخواستهای واشنگتن برای رفع بنبست را تضعیف کرد و درخواستهای مؤسسات کمکهای بشردوستانه را برای قرار دادن نمایندگی افغانهای محلی روی میز بزرگتر نادیده گرفت. این نشان دهنده خصومت نسبت به نهادهایی است که علیه طالبان صحبت می کنند. این رویه مشابهی است که قطر با منع نمایندگی جمهوری اسلامی سابق در اولین مذاکرات دوحه انجام داد که منجر به تسلیم شدن آن شد. حتی امروز، دوحه به رد درخواستهای نهادهای مخالف طالبان برای مشارکت در «توافقهای دوحه» ادامه میدهد.
فراتر از مشارکت استراتژیک؟
با این حال، برخی از محققین نقش قطر را به عنوان یک بازیگر قویتر در سیاست افغانستان نسبت به همسایگان منطقهای میدانند که به طور مکرر با رهبری طالبان در همه امور دولتی درگیر است. این درحالی است که قطر اولین سفیر خود در افغانستان را در ماه مه 2019 معرفی کرد. به گفته یک محقق، قطر با تبدیل شدن به اولین کشوری که بدون میزبانی سفارتی با رهبران طالبان به طور کامل تعامل میکند، در دیپلماسی، میانجیگری نشان داده است. درواقع، دوحه بسیار مؤثرتر (با اشتیاق بیشتر) از متحدان منطقه ای درگیر امور افغانستان شده است. این تحقیق با استناد به گفته های یکی از رهبران ارشد سیاسی دولت اول جمهوری اسلامی به نگرانی جدی رئیس جمهور کرزی از نقش قطر اشاره کرد و انتخاب ترجیحی وی برای تعامل با عربستان سعودی و ترکیه را معنادارتر کرد.
این تحلیل در ادامه می افزاید که برای دوحه تعهد قطر به طالبان نسبت به تعهد این کشور به رفاه افغانستان ارجحیت دارد. به طوری که گفته شده دوحه تعهد خود را به طالبان تقویت می کند، اما این لزوما نشان دهنده تعهد آن به رفاه افغانستان یا صلح و ثبات منطقه ای نیست. این میتوانست یکی از نگرانیهای مشترک رئیسجمهور کرزی و غنی باشد که منجر به دلهرههای شدید نسبت به دوحه شود. به گفته یکی از محققین، هم رئیس جمهور سابق کرزی و هم غنی به خوبی می دانستند که در آن زمان میزان تعامل دوحه با طالبان چقدر است. علاوه بر این، او استدلال می کند که نگرانی های آنها ممکن است در خلال گفتگوهای خصوصی با واشنگتن منعکس شده باشد.
همه راهها به واشنگتن ختم میشود
در بخش دیگری از این مقاله آمده که بدون شک واشنگتن دوحه را وارد جنگ افغانستان کرد. واشنگتن بدون وجود نهادی برای میانجیگری با طالبان، شریک بلندمدتی را در دوحه دید که آن را به مرکز ثقل درگیری تبدیل کرد. قبل از سال 2001، دوحه در راهروهای سیاسی کابل غایب بود. دوحه با داشتن یک اتحاد استراتژیک در خاورمیانه، درخواست واشنگتن را پذیرفت و دفتر سیاسی موقت طالبان را در دوحه در چارچوبی مشابه برای حماس تنظیم کرد. از آنجایی که واشنگتن تمایل داشت از طریق دوحه با حماس تعامل کند، از طریق نمایندگان قطر نیز با دفتر سیاسی طالبان درگیر شد. با توجه به اینکه دوحه همچنان امیدوار است توافق صلح بین واشنگتن، تل آویو و حماس را ببندد، هدف آن تقویت مذاکرات بهتر بین واشنگتن و طالبان در میز بزرگتر است. در یک سناریوی محتملتر، اگر واشنگتن تصمیم بگیرد که به طور مکرر با طالبان تعامل کند، دوحه اهمیت خود را به عنوان یک کشور مسئول که قادر به تقویت صلح از طریق مذاکرات پیچیده و در عین حال صلحآمیز است، حفظ خواهد کرد و کلاه خود را در رقابت با عربستان سعودی و امارات برای افغانستان پرتاب خواهد کرد. .
رقابت قدرتهای منطقهای برای افغانستان
رقابت قطر با امارات و عربستان سعودی مستلزم بررسی دقیق است.پاکستان، عربستان سعودی و امارات نقش مهمی در ساختن طالبان، رادیکالیزه کردن، تسلیح و آموزش مجاهدان خود داشته اند، علاوه بر این که اولین دولت طالبان را بین سال های 1996 تا 2001 به طور رسمی به رسمیت شناختند. همانطور که قبلاً گفته شد، قطر در این تئاتر شرکت نکرد. پس از سال 2001، به نظر می رسد که این دو قدرت منطقه ای از طالبان فاصله گرفته اند، شاید تحت هدایت واشنگتن، و به هر تماس رسمی با این گروه پایان دادند. دوحه با استفاده از فرصت برای میانجیگری احتمالی، مجموعه ای از تعاملات را با واشنگتن و طالبان برای تقویت اعتماد انجام داد.
امروز، رابطه طالبان با ریاض دیگر نشان دهنده خشم پادشاهی نسبت به این گروه نیست. در عوض، تعامل پایدار نشان دهنده قصد ریاض برای مقابله با نزدیکی قطر با این گروه است. چیزی که زمانی توسط سفیر وقت عربستان سعودی در کابل به عنوان تروریست شناخته می شد، ریاض یک مقصد دائمی برای رهبری طالبان برای تعامل با رهبران سیاسی اروپایی است، به طوری که یکی از منابع به ارائه بسته های مالی پرسود علاوه بر چشم انداز میانجیگری سریع اشاره می کند. اگرچه سفارت عربستان در کابل ممکن است به طور رسمی فعالیت خود را متوقف کرده باشد، اما قصد آن برای میزبانی از تعامل نشان دهنده قصد آن برای مقابله با همسویی قطر با این گروه است.
در نکته مشابه، امارات متحده عربی ممکن است تعامل خود با این گروه را موقتاً متوقف کرده باشد (به دلیل نگرانی محض از حضور قطر)، هم ریاض و هم ابوظبی به دنبال محدود کردن همسویی رو به رشد دوحه هستند، حتی اگر این به معنای خالی کردن کیف آن باشد. از اوت 2022، ابوظبی به پل زدن میان رهبری سیاسی طالبان و واشنگتن ادامه میدهد، در حالی که ریاض برای به دست آوردن قلب و ذهن افغانهای محلی سنگ تمام گذاشته است.
آینده دیپلماسی طالبان قطر
قطر ارزش خود را در فعالیتهای دیپلماتیک ثابت کرده است، مهم نیست که چقدر رادیکال به نظر می رسد. با این حال، ممکن است فرصت ایجاد صلح و ثبات منطقه ای را با حفظ بی طرفی در مناقشه از دست داده باشد. با این حال، قلب و ذهن رهبری طالبان را به دست آورده است، که اکنون به صراحت به دفتر سیاسی خود در دوحه برای انجام تعاملات دیپلماتیک در خارج از افغانستان متکی هستند.
در نهایت این نهاد می گوید که آیا قطر به نقش میانجی محدود می شود یا می خواهد از این نقش فراتور رود. با این حال، دیپلماسی میانجیگری دوحه ممکن است نتایجی را که پیشبینی میشد ارائه نکرده باشد. این کشور دوحه را به عنوان یک قدرت بالقوه منطقه ای نشان نداده است. بلکه ممکن است در بهترین حالت، خود را به عنوان یک سرمایه قدرتمند دیپلماسی میانجیگری نشان داده باشد و قابلیت اطمینان خود را به عنوان یک متحد برای شرکای اروپایی خود، به ویژه واشنگتن، به اثبات برساند. این درحالی است که ممکن است از دستیابی به تصویر یک میانجی بزرگ/جهانی کوتاهی کرده باشد. دوحه به دور از فشار بر طالبان (یا اعمال نفوذ در بهترین حالت)، تسلیم درخواستهای طالبان شده است و امتیازات این گروه را به یک پلتفرم بزرگتر میدهد و نقش آن را به یک پیامرسان ناچیز محدود میکند. هنوز مشخص نیست که آیا پایتخت میانجی میخواهد بهعنوان پیامرسان ناچیز طالبان در توافقهای بعدی دوحه ادامه دهد یا نقش مهمتری بر سر میز بازی کند و از نقش خود بهعنوان میانجی فراتر رود.