به گزارش ایراف، افغانستان از دهه 1980 اگر نه قبل از آن، از بی ثباتی مزمن رنج میبرد. جنگها، اشغالهای خارجی، درگیریهای مسلحانه داخلی، وابستگی اقتصادی، مسائل حقوق بشری، بحران سیاسی و اجتماعی استبدادی و پایدار پناهندگان، دههها است که این کشور را گرفتار کرده است. نیروهای غربی به رهبری آمریکا نتوانستند افغانستان را باثبات کنند و در نهایت بنا به ملاحظات مختلف تصمیم به خروج گرفتند. در نتیجه، خلاء قدرت توسط طالبان در اوت 2021 عمدتاً به دلیل مقاومت پایدار آنها پر شد. با وجود طالبان در قدرت، مشکل افغانستان همچنان پابرجاست. بیش از نیمی از جمعیت به دلیل پایگاه اقتصادی ضعیف و وابستگی مالی به قدرتهای غربی با گرسنگی مواجه هستند. از نظر اجتماعی، تحصیل زنان ممنوع است. از نظر سیاسی، تا کنون هیچ کشوری به طور رسمی طالبان را به رسمیت نشناخته است. این پرسشهای مرتبط در کتاب «آینده نامشخص افغانستان: تروریسم، بازسازی و رقابت قدرتهای بزرگ» (اسپرینگر، 2024) مورد بررسی قرار گرفته است. این کتاب به تحلیل سیاست داخلی و روابط خارجی افغانستان تحت کنترل طالبان میپردازد.
از همین رو در این مقاله به برخی از موضوعات کلیدی تأثیرگذار بر طالبان مانند مذاکرات صلح، تهدیدات تروریسم، ابتکار کمربند و جاده چین (BRI) و همکاری اقتصادی، سیاستها و پیشبینیهای قدرتهای غربی به رهبری آمریکا، تعاملات استراتژیک و تجاری با روسیه و واکنش کشورهای همسایه به طالبان اشاره میکند.
کتاب از نظر موضوعی در ده فصل تنظیم شده است. فصل آغازین آن به عنوان یک مقدمه اساسی عمل میکند و زمینه را برای درک هزارتوی چالشهای پیش روی افغانستان فراهم میکند. اهداف اصلی کتاب را تشریح میکند و مجموعهای از سؤالات کلیدی را ارائه میکند که در فصلهای بعدی به آنها پرداخته میشود. این پرسشها در زمینه تاریخی که ظهور طالبان در اوت 2021 را شکل داد، خطوط گسلهای ایدئولوژیکی که مانع تلاشهای صلح میشوند و چالشهای چندوجهی که مسیر افغانستان به سوی ثبات و پیشرفت را مختل میکند، میپردازد.
فصل دوم نوشته محمد اعظم، مستقر در دانشگاه سرگودا، به تاریخ پیچیده مذاکرات صلح افغانستان میپردازد، حماسهای مملو از فرصتهای از دست رفته و موانع مداوم. این به دقت عواملی را که بهطور مداوم پیشرفت در مسیر صلح را خنثی میکردند، تشریح میکند. شکاف ایدئولوژیک بین طالبان و دموکراسیهای غربی به عنوان یک مانع برجسته ظاهر میشود. نویسنده استدلال میکند که تفسیر طالبان از قوانین اسلامی کاملاً در تضاد با آرمانهای یک دموکراسی به سبک غربی است و شکاف ایدئولوژیکی ایجاد میکند که پر کردن آن دشوار به نظر میرسد.
علاوه بر این، حضور نیروهای خارجی به رهبری آمریکا در افغانستان به عنوان یک مانع دیگر شناخته شده است. مشارکت آنها توسط افغانها به ویژه طالبان با سوء ظن نگریسته شد و آنها آن را نقض حاکمیت خود می دانستند. این تصور به احساسات ضد دولتی دامن زد و مذاکرات صلح با آمریکا را پیچیده کرد. این فصل بیشتر بر عدم وجود اعتماد به عنوان یک مانع حیاتی تأکید میکند. سالها درگیری باعث ایجاد حس عمیق بیاعتمادی در میان ذینفعان کلیدی شده است و ایجاد پایهای برای گفتگو و آشتی واقعی را به چالش میکشد. علاوه بر این، این فصل شبکه پیچیده بازیگران و تخریبگرانی را که منافع خاصی در ادامه درگیری دارند روشن می کند. این بازیگران، چه داخلی و چه بین المللی، اغلب برنامههایی دارند که با دستیابی به صلح پایدار فاصله دارد و مذاکرات صلح را پیچیده تر میکند.
در فصل 3، منصور احمدخان و محمد طاهر خان تمرکز خود را به خود دولت طالبان معطوف کردند و چالش های بزرگی را که آنها در اداره افغانستان جنگ زده و فقیر با آن روبرو هستند، بررسی کردند. نویسندگان شناسایی کردهاند که نگرانیهای امنیتی همچنان در اولویت هستند.
حضور گروههای تروریستی متعدد، یعنی القاعده، در داخل مرزهای افغانستان تهدیدی جدی برای امنیت منطقه است. در واقع، پاکستان بارها از حضور تحریک طالبان پاکستان تحت حمایت کابل در داخل خاک پاکستان خبر داده است. تحریک طالبان پاکستان در سالهای اخیر نیز تعداد زیادی از افراد غیرنظامی و امنیتی پاکستان را کشته است. جامعه بین المللی به طور قابل درک از توانایی یا تمایل بهتر طالبان برای از بین بردن این گروه ها نگران است.
فصل 3 همچنین موضوع به رسمیت شناختن بین المللی دولت طالبان را بررسی می کند. دولت طالبان خواهان مشروعیت و بازگشت به عرصه بین المللی است. با این حال، نویسندگان استدلال میکنند که به رسمیت شناختن جامعه بینالمللی به توانایی آنها برای نشان دادن تعهد به حقوق بشر، بهویژه حقوق زنان، و ایجاد شکلی فراگیرتر از حکومت بستگی دارد. علاوه بر این، نویسندگان همچنین چالشهای اقتصادی پیش روی دولت-ملت جنگ زده را تحلیل کردند. بازسازی زیرساخت های افغانستان و احیای اقتصاد آن نیازمند منابع قابل توجه و سرمایهگذاری بین المللی است. طالبان باید مسیر حساسی را طی کند و سرمایهگذاری خارجی را جذب کند و همزمان نگرانیهای مربوط به فساد و سوءمدیریت را برطرف کند.
فصل 4 توسط یو هونگ فو، موضوع حیاتی امنیت تحت حاکمیت طالبان را بررسی میکند، موضوعی که نگرانیهای جامعه بینالمللی را بر میانگیزد. این فصل به بررسی نگرانیهای جامعه بین المللی در مورد احتمال سرریز بی ثباتی و تروریسم به فراسوی مرزهای افغانستان میپردازد. نویسنده ادعا میکند که افغانستان تحت کنترل طالبان میتواند به بستری برای رشد گروههای افراطی تبدیل شود و تهدیدی برای امنیت جهانی باشد.
با این حال، این فصل همچنین دیدگاه متفاوتتری را ارائه میدهد. این نشان میدهد که تأثیر فوری تسلط طالبان بر فعالیتهای افراطگرایان در خارج از افغانستان ممکن است، محدود باشد. در حالی که تبلیغات آنلاین و تلاشهای رادیکالسازی باعث نگرانی میشود، شواهد محدودی از افزایش قابل توجه حملات تروریستی فرامرزی در سایر کشورها بهویژه جهان غرب وجود دارد. این فصل در ادامه به تحلیل افزایش تروریسم در پاکستان از زمان تسلط طالبان توسط طالبان می پردازد.
نویسنده استدلال میکند که این روند چالشهای امنیتی پیچیده و به هم پیوستهای را که منطقه را درگیر کرده است، برجسته میکند. بر لزوم همکاری منطقهای برای مقابله با این چالشها تاکید میکند.
معراج الحمید نصری در فصل پنجم به بررسی گذشتهنگر انتقادی مداخله آمریکا در افغانستان پس از حملات 11 سپتامبر میپردازد. در نهایت جنگ ناموفق این فصل به تشریح اهداف چند وجهی مداخله آمریکا می پردازد، و تمایزی را بین هدف اعلام شده تقویت دموکراسی در افغانستان و هدف پنهان تر برای تأمین نفوذ منطقه ای و کنترل دسترسی به منابع ترسیم می کند.
این فصل در ادامه به انتقاد از چارچوب سیاست آمریکا می پردازد و استدلال میکند که چارچوب تاریخی و تفاوتهای فرهنگی افغانستان را در نظر نگرفته است. تحمیل یک مدل غربی از دموکراسی بر جامعهای با سنتها و ساختارهای سیاسی بسیار متفاوت، نسخهای برای شکست بود. نویسنده فصل را با فراخوانی برای درون نگری از سوی آمریکا به پایان می رساند. این بیانیه بر اهمیت درس گرفتن از اشتباهات مداخله گذشته و بر نقش بازیگران منطقه ای در شکل دادن به آینده افغانستان تاکید می کند. این فصل پیشنهاد میکند که برای هر تعامل آینده با کشور، رویکردی ظریفتر، با درک عمیقتر از تاریخ و فرهنگ افغانستان، ضروری است.
فصل 6 توسط شین یی کو و نیان پنگ بحث را با تمرکز تجربی بر طرح کمربند و جاده در توسعه اجتماعی و اقتصادی افغانستان به جلو می برد. BRI یک پروژه توسعه زیرساخت گسترده است که کشورهای متعددی را در سراسر آسیا، آفریقا و اروپا در بر میگیرد. این فصل این ایده را بررسی میکند که پروژههای BRI میتوانند بارقهای از امید را برای افغانستان ارائه دهند، رشد اقتصادی و ارتباط منطقهای را تقویت کنند. این یک شکل از همکاری مثلثی بین چین، پاکستان و افغانستان را پیش بینی می کند که در آن پروژه های زیربنایی می توانند یک وضعیت “برد-برد” را برای همه سهامداران درگیر ایجاد کنند. برای مثال، چین به بازارها و منابع جدید دسترسی پیدا خواهد کرد. پاکستان از بهبود مسیرهای تجاری سود می برد و افغانستان می تواند از طریق BRI احیای اقتصادی بسیار مورد نیاز را تجربه کند. با این وجود، نویسندگان همچنین چالشهای پیش رو را تصدیق کردند. برای مسافت، نگرانیهای امنیتی همچنان یک مانع بزرگ باقی میماند، زیرا حضور مداوم گروههای شبهنظامی تهدیدی برای ثبات پروژههای BRI است. علاوه بر این، رقابت سایر قدرت های منطقه ای، به ویژه هند، می تواند اجرای BRI را در افغانستان پیچیده کند.
نجیمدین باکاره، در فصل 7، به بررسی تاریخ دخالت روسیه در افغانستان می پردازد و تغییر موضع استراتژیک آنها را پس از خروج شوروی در سال 1989 تحلیل می کند. نویسنده استدلال می کند که روسیه یک افغانستان باثبات را برای امنیت خود ضروری میداند، بهویژه با توجه به پتانسیل بیثباتی منطقهای برای سرایت به آسیای مرکزی، منطقهای با منافع قابل توجه روسیه. روسیه با به رسمیت شناختن غیررسمی طالبان به عنوان بازیگر اصلی در افغانستان، از تعامل با رژیم حمایت می کند و معتقد است که انزوا تنها وضعیت را تشدید می کند. این فصل با تأکید بر پتانسیل همکاری بین روسیه و سایر بازیگران منطقه ای، از جمله چین و هند، در پیگیری هدف مشترک افغانستان باثبات برای اتصال به بازار و یکپارچگی اقتصادی منطقه ای به پایان می رسد.
منیب یوسف و نذیر احمد میر، محققین مقیم دهلی نو، روابط چند وجهی بین هند و افغانستان و نگرانیهای هند در مورد بازگشت طالبان به قدرت در سال 2021 را در فصل 8 مورد تجزیه و تحلیل قرار دادهاند. برای جدایی طلبان کشمیر از افغانستان تحت کنترل طالبان. هند در دوره کرزی و غنی کمکهای اقتصادی و انکشافی قابل توجهی به افغانستان ارائه کرده است. نویسندگان همچنین چالشهایی را که هند در شرایط فعلی با آن مواجه است، مانند نفوذ فزاینده چین در منطقه، شناسایی کردند. نویسندگان این فصل را با تشریح یک رویکرد استراتژیک بالقوه برای هند به پایان رساندند، که بر نیاز هند به حفظ یک رابطه چند وجهی با افغانستان و ایجاد توازن بین نگرانیهای امنیتی خود با مشارکت مداوم در مورد مسائل توسعه تأکید میکند. بهعلاوه، ابتکارات قدرت نرم هند که بر آموزش و تبادل فرهنگی متمرکز است، میتواند در تقویت روابط بلندمدت مثبت با مردم افغانستان ارزشمند باشد.
خالد رحمان، در فصل نهم، روابط پیچیده و اغلب پرآشوب بین پاکستان و افغانستان را تحلیل کرد. نویسنده بر پیوندهای تاریخی و فرهنگی که دو کشور را به هم پیوند می دهد تأکید کرد، منطقه متخلخل مرزی را برجسته کرد و بر میراث مشترک پشتون بسیاری از افغان ها و پاکستانی ها تأکید کرد. نویسنده همچنین به پیچیدگی های روابط دوجانبه اذعان داشت. علاوه بر این، رحمان چالش هایی را که پاکستان در شراکت با آمریکا پس از 11 سپتامبر با آن مواجه است، شناسایی کرده است. همچنین، نویسنده استدلال می کند که یک سیاست خارجی تعریف شده برای پاکستان بسیار مهم است، که باید منافع ملی را در اولویت قرار دهد و در عین حال همکاری با افغانستان را در مورد موضوعات مورد علاقه دوجانبه مانند مبارزه با تروریسم و مدیریت بحران پناهجویان تقویت کند.
در فصل پایانی، هیداکی شینودا، محقق مقیم توکیو، به دخالت ژاپن در افغانستان پس از 11 سپتامبر میپردازد. تلاشهای ژاپن در افغانستان علیرغم اینکه یک کمک کننده مالی بزرگ است، به دلیل مواضع سنتی غیرنظامی و وضعیت ناپایدار امنیتیاش با چالشهایی مواجه شد. شینودا استدلال میکند که تجربه ژاپن در افغانستان بر تلاشهای آینده این کشور برای صلح تأثیر میگذارد. با این حال، او پیشنهاد میکند که نقش ژاپن کمتر خواهد بود و بر هماهنگی با تلاشهای بینالمللی به جای هدایت پروژههای بزرگ تمرکز خواهد کرد.
بنابراین، این کتاب منعکس کننده دیدگاه های مختلف محققان از چین، ژاپن و آسیای جنوبی است و درک جامعی از مسائل چند وجهی در افغانستان ارائه می دهد. هر فصل بینش های منحصر به فردی را ارائه می دهد که به تحلیل کلی چشم انداز پیچیده سیاسی، اقتصادی و امنیتی افغانستان کمک می کند.