به گزارش ایراف؛ بدون تردید نام و آوازه “سیداسماعیل بلخی” (۱۲۹۹_ ۱۳۴۷ش) به عنوان یکی از درخشانترین چهرههای تاثیرگذار سیاسی-اجتماعی و فرهنگی-ادبی تاریخ تحولات افغانستانِ معاصر فراتر از آن است که نیاز به معرفی داشته باشد.
گذشته از آثاری که از سیداسماعیل بلخی به صورت سخنرانی و مجموعه اشعار به یادگار مانده است در طول سالهای اخیر مطالب فراوانی نیز به صورت مقاله و کتاب توسط جریانات مختلفی به چاپ و نشر رسیده است که نشان از جایگاه و اهمیت بلخی دارد.
۲۳ تیر سالروز درگذشت علامه سیداسماعیل بلخی است که امسال پنجاه و شش سال از وفات آن چهره درخشان میگذرد. به همین مناسبت در گفتگوی اختصاصی ایراف با محمدکاظم کاظمی، نویسنده و شاعر سرشناس مهاجر افغانستانی، ابعاد مختلف شخصیت علامه بلخی مورد بررسی و تحلیل تحلیل قرار گرفته است.
ویژگیهای شاخص شعر و ادبیات بلخی آن هم با توجه به برهه و زمانهای که در آن میزیسته است، کدامند؟
در مورد خصوصیات شعر علامه بلخی، به نظرم یک ویژگی بسیار مهم، قدرت بیان و تکنیک شعر هست. به این معنا که شعر بلخی، از لحاظ عناصر و آرایههای شعری بسیار نیرومند است. برخلاف بسیاری از شاعران ما از جنس علما و روحانیون و حتی شخصیتهای سیاستمداری که شاعر بودند و در شعرشان تنها پیامهای اجتماعی و سیاسی و اخلاقی منتقل میکردند اما از لحاظ شعری آنقدر قوی نبودند؛ شعر علامه بلخی، از این لحاظ تواناییها و مهارتهای بیانی بالایی دارد.
خصوصیت دیگر این است که شعر علامه بلخی یک شعر انقلابی با روحیه مبارزهجویی و ستیزهگری با نظام حاکم و ظلم و ستم است. ما شعر انقلابی از بسیاری افراد دیگر به خصوص چپگرایان در افغانستان داریم، اما شعر علامه بلخی در عین حال که شعر انقلابی است با نگرشهای اسلامی و یک نوع آزاداندیشی و نواندیشی دینی همراه میشود که در این زمینه فکر میکنم بلخی، شاعری بینظیر باشد.
بلخی چه تاثیراتی بر نسلهای بعد از خود، به ویژه در حوزه ادبیات مبارزه، مقاومت و پایداری داشت؟
به نظر من در این حوزه، تاثیر علامه بلخی بیشتر در حوالی نیمه دوم قرن گذشته، یعنی از زمانی که جریانهای انقلابی و جهادی ما علیه حکومت کمونیستی شروع میشود. در این دوره به نوعی چهره بلخی، بازیابی میشود. از زمانی که جنگ و جهاد پیشآمد کرد، ما با یک جور بازیابی بلخی مواجه هستیم.
بلخی در دوران جهاد بسیار مطرح میشود و به یکی از سرمشقهای شعر انقلابی و مبارزاتی ماست.
خودم از کسانی هستم که با شعرهای کتاب “شعلهٔ توحید” علامه بلخی، بسیار انس داشتم و جز محبوبترین کتابهای شعری بود که در آن سالها (دهه شصت) میخواندم و بر شعر من و بسیاری از همنسلان و همدورههای ما بسیار اثرگذار بود، منتها این اثرگذاری بیشتر حوزه اندیشهای بود تا از منظر شعری.
بلخی چه نقشی در جریانسازی اجتماعی-سیاسی و خطدهی به جریانهای معترض علیه سلطنت استبدادی و بیعدالتیهای اجتماعی-سیاسی که در آن زمان وجود داشته، ایفا میکرده است؟ و اندیشهها، اشعار، سخنرانیها و حتی زندانرفتنشان چه تاثیری بر اوضاع سیاسی-اجتماعی آن زمان داشته است؟
در یک دوره که دوره سی هجری خورشیدی و دوران قبل از زندان علامه بلخی است به نظرم بسیار موثر بود. من خاطرات بسیاری را به خصوص از مرحوم پدرم حاج محمدعلی کاظمی سراغ دارم که ایشان جزو کسانی بود که آن زمان فعالیتهای سیاسی-اجتماعی میکرد و با آن حلقه علامه بلخی و در آن جریان قیام علیه حکومت ارتباط و همکاری داشت. به جرئت میتوانم بگویم که در آن سالها، یکی از جریانهای قابل توجه بین اهالی دیندان ما بود. ما آن زمان یک سری جریانات سیاسی داشتیم که جریانات نسبتا چپ و متمایل به شوروی و چین بودند و یک جریان سیاسی داریم که متمایل به گرایشهای مبارزاتی دینی و دینمدار به حساب میآیند. در این زمینه فکر میکنم علامه بلخی پیشگام است و در این زمینه بسیار کار و فعالیت میکند و اثرگذار است، به نحوی که شاید جریانات وابسته به اخوانالمسلمین هم آن زمان در افغانستان آنقدر مطرح نبودند.
منتها همانطور که عرض کردم بعد از زندان و درگذشت ایشان در سال ۱۳۴۷، یک مقداری این اثرگذاری به خاطر شرایط سیاسی حاکم کمتر میشود.
میراث بلخی برای نسلهای بعد از خودش در حوزههای سیاسی و اجتماعی، همچون نابرابری و ناعدالتی و ستمگری سیاسی چه بوده است؟
از ایشان هم سخنرانیهایی باقی مانده و هم شاگردانی داشت و هم شعرهایی. بیشترین آثاری که بعدا فراگیر شد، شعرهای علامه بلخی است. متأسفانه خیلی از سخنرانیها ضبط نشده است و یا اینکه دیگر نوارهای سخنرانیهای ایشان در دسترس نیست. به این لحاظ میتوانیم بگوییم که سخنرانیها در میراث بلخی کمتر نقش دارند. البته نباید انکار کرد که بعضی از پیروان و شاگردان ایشان، همچون خادمحسین بیانی و مرحوم طالبحسین قندهاری و کسانی که با ایشان به زندان رفتند نیز جز میراث معنوی علامه بلخی محسوب میشوند که اینها بعدها توانستند در معرفی بلخی به جامعه موثر بودند.
برخی از انقلابیهای دهه شصت هجری خورشیدی که اگرچه بلخی را درک نکرده بودند یا کمتر درک کرده بودند، از طریق همین شاگردان و آثار بلخی توانستند میراثدار معنوی علامه بلخی باشند.
من فکر میکنم دو نوع میراث مهم از بلخی داریم؛ یکی میراث آثار ایشان مثل شعرهایشان و دیگری شاگردان علامه بلخی و شاگردان غیرمستقیم ایشان.
برخی از منتقدان بر این نظرند که علامه بلخی تئوریسین خشونت بوده و خشونت را ترویج میکرده است. این نقد به چه میزان به اندیشهها و آثار بلخی وارد است؟ آیا با توجه به شرایطی که در برهه زیست بلخی بر فضای سیاسی-اجتماعی افغانستان حاکم بوده است میتوان گفت که سیره مبارزه سیاسی بلخی، روش درستی بوده است؟
درباره روش مبارزه علامه بلخی واقعیت این است که بعضی از کسانی که بعدها این موضوع را تحلیل کردند و حتی هنگامی مرحوم پدرم این موضوع قیام علیه حکومت و نظام وقت را روایت میکرد، میگفت که این طرح پختهای نبوده است.
اما در هر حال نمیتوانیم بگوییم این ترویج خشونت بوده است. بالاخره قرار نبوده که عملیات انتحاری علیه تمام مردم باشد بلکه علیه یکسری افراد درجه یک حکومت میخواستند قیام مسلحانه بکنند و حکومت را از بین ببرند و ما این را نمیتوانیم به معنای عام مفهوم خشونت در نظر بگیریم.
اما درباره اینکه این قیام و این طرح ثمرهای داشت و یا اینکه اگر به اجرا میرسید و نتیجهبخش میبود؟ تردید زیاد هست. مرحوم پدرم میگفت یک طرح دقیق نبود. به نظرم میرسد که آن قیام را یک کار خیلی مثبت و اثرگذاری در تحولات افغانستان نمیتوانیم ارزیابی کنیم به نظر من اگر آن قیام اتفاق نمیافتاد و نقش بلخی بیشتر در حوزه روشنگری و فعالیتهای مدنی، به جای چهارده سال زندان بیشتر حضور پیدا میکرد، شاید اثر بهتر و بیشتری بر جامعه ما میگذاشت.
در این رابطه مطالعه نشست فرهنگی به مناسبت سالگرد رحلت علامه سید اسماعیل بلخی در تهران پیشنهاد می شود.