موج مهاجرت از کشورهای جنوب غرب آسیا از سال ۲۰۱۴ با اوج گرفتن جریان داعش و تروریسم تکفیری تاکنون به سوی کشورهای اروپایی، بحرانی است؛ بحرانی که در طول این سالها، اتحادیه اروپا، احزاب و دولتمردان اروپایی را با چالشهای بسیاری مواجه ساخته است.
بخش عمدهای از پناهجویان را بعد از سوریها و عراقیها، پناهجویان افغانستانی تشکیل میدهند که در یک دهه اخیر به صورت قاچاقی وارد کشورهای اروپایی شدهاند.
حضور پناهجویان، پیامدهای مختلف امنیتی و فرهنگی برای جامعه اروپایی داشته است. رشد و قدرتگیری جریان های راست افراطی در فضای سیاسی اروپا که موضعگیریهای تند ضد مهاجرت دارند، تنها یکی از ابعاد بحران پناهجویان در اروپاست.
با توجه به اتفاق اخیر در آلمان و قتل یک پلیس آلمانی توسط یک پناهجوی افغان و همچنین با توجه به اینکه نشست دوحه سه درباره افغانستان برگزار میشود، در گفتوگوی اختصاصی ایراف با دکتر رکسانا نیکنامی، عضو هیات علمی گروه مطالعات اروپا در دانشگاه تهران و کارشناس مسائل اروپا، ابعاد مختلف رویکردهای احزاب مختلف اروپایی به موضوع پناهجویان، چشمانداز ظهور جنبشهای راست افراطی در اروپا و تاثیر این امر بر موضع اروپا در نشست دوحه ۳ و تعارض آن با اهداف آمریکا مورد تحلیل و ارزیابی قرار گرفته است.
گرایشهای چپ و راست جریانهای سیاسی در اروپا درباره مهاجران و پناهجویان به ویژه با توجه به حملات اخیر منسوب به پناهجوی افغان که واکنشهای جامعه آلمانی را در پی داشت و همچنین با توجه به اینکه آلمان بزرگترین جمعیت افغانستانیها در اروپا را در خود جای داده است، چگونه است؟
در آغاز برای آنکه خلط موضوع نشود، باید به این نکته توجه داشته باشیم که بین مهاجر(immigrant) و پناهجو (sylum seeker) تفاوت مفهومی و معنایی وجود دارد. بیشتر دیدگاههای منفی و حملاتی که از سمت احزاب سیاسی اروپا روی میدهد، مربوط به موضوع پناهجویان و مهاجرتهای غیرقانونی است و نه به صورت کلی درباره مفهوم مهاجرت.
در موضوع یکسانسازی واژگان به این موضوع از این روی باید توجه شود که موجب خلط مبحث نشود؛ زیرا آنچه که مد نظر است، بحران پناهجویان و مهاجران غیرقانونی است که وارد اروپا میشوند، واکنشها و صحبتهایی که احزاب اروپایی دارند مهاجران قانونی را در بر نمیگیرد.
درباره گرایشات احزاب، ما میتوانیم احزاب اروپایی را به چند طیف تقسیم کنیم و بر اساس آن بگوییم که نگاه و رویکرد هر کدام از آنها به موضوع پناهجویان به چه صورت است.
احزاب راست میانه که آفتاب اقبالشان در حال حاضر در اروپا طلوع کرده است و در همین انتخابات اخیر پارلمان اروپا، حزب EPP که توانست اکثریت کرسیها را به خود اختصاص دهد؛ از احزاب راست میانه است. اینها به دنبال کنترل مفهوم کلی مهاجرت و به صورت ویژه پناهندگی هستند، ولی در عین حال معتقد اند که این امر باید در چارچوب حقوق بینالملل و حقوق بشر اتفاق بیفتد و به حقوق بنیادین انسانها احترام گذاشته شود. از همینروی بر این نظرند که مهاجرت غیرقانونی به اروپا متوقف شود و نظارتهای مرزی افزایش یابد.
این حزب همچنین بر این نظر است که برای بازگرداندن پناهجویان به کشورشان، مذاکرات با کشور و دولت سوم انجام شود که در واقع به این نحو پناهجویان از اروپا خارج شوند؛ اما برای تمام صحبتهایی که میکنند یک استثنا در نظر میگیرند و آن هم پناهجویانی هستند که از اوکراین وارد اروپا میشوند. میگویند چون اوکراینیها اروپایی محسوب میشوند، این قوانین و مقررات شامل آنها را نمیشوند.
حتی در رویههایی هم که در کشورهای اروپایی برای بررسی پروندههای پناهجویان انجام میشود هم این دوگانگی رویه نسبت به پناهجویان اوکراینی و سایر پناهجویانی که از خاورمیانه و شمال آفریقا آمدهاند، کاملا محسوس قابل مشاهده است.
سوسیالدموکراتها که در واقع جزء احزاب چپ میانه محسوب میشوند تاکید دارند که باید از حقوق پناهجوها حراست شود؛ ولی در عین حال مثل راستهای میانه، نگاهشان روی بیشترکردن نظارتهای مرزی است که باید مرزهای خارجی اتحادیه اروپا محکمتر شود و با قاچاق انسان و ورود غیرقانونی پناهجویان مقابله شود و بحثی درباره مذاکره با دولت و کشور سوم بر سر این موضوع، مطرح نمیکنند و دیدگاهشان این است که پناهجویانی که به صورت غيرقانونی به اروپا میآیند باید به کشور مبداشان دیپورت شوند؛ زیرا برخلاف ایالات متحده آمریکا، پناهجویانِ خاورمیانهای همچون افغانستانیها و عربها جذب جامعه اروپا نمیشوند و یکی از مشکلات بنيادين جامعه اروپا همین موضوع است.
بنا به برخی از تحقیقات و مطالعات اتحاديه اروپا، پناهجویانی که از ایران وارد اروپا شدهاند به خاطر نگاههای سکولاری که دارند، جذبشان از لحاظ فرهنگی در جامعه اروپا راحتتر انجام میشود، ولی درباره اعراب و افغانستانیها این موضوع آنقدر صدق نمیکند.
الان به غیر از آلمان که چند سال پیش اعلام کرد، بقیه اروپاییها هم به این سمت و سو رفتهاند که اروپا مثل ایالات متحده آمریکا نیست که یک «دیگ درهمجوش فرهنگی» باشد و همه پناهجویان بیایند یک جامعه متشکل و واحدی را به نام “ایالاتمتحده آمریکا” بسازند فارغ از اینکه از کشورهای آسیایی آمده باشند یا کشورهای آمریکای لاتین یا کشورهای آفریقایی.
پذیریش عمومی پناهجویان از سوی برخی از کشورهای اروپایی هم سخت و دشوار است. مثلا فرانسه خیلی روی خوش به صورت ویژه به پناهجویان نشان نمیدهد و این مساله فقط درباره پناهجویان نیست؛ حتی در مورد نسل دوم و سوم مهاجران [مهاجران قانونی] در اروپا نیز این مساله دیده میشود. واکنشی که از سوی پناهجویان یا نسل دوم و سوم مهاجران به این موضوع داده میشود این است که اینها هم به یک جور پَسزدن جامعه میزبان دست میزنند.
اطراف شهر پاریس پر از گتوهایی است که در واقع مهاجران خاورمیانهای و شمال آفریقا در آنجا ساکن هستند و زندگی میکنند و اتفاقا ناظر به این پرسش و با توجه به تحولات افغانستان، برخی از این پناهجویان ممکن است که متعلق به گروههای رادیکال باشند که به منظور انجام عملیاتهایی وارد اروپا شده باشند و یا از مجرمانی باشند که وارد اروپا شدهاند.
اما گذشته از این مسأله، خود جامعه اروپا هم این زمینه را برای اینکه بخشی از پناهجویان بخواهند به این سمت و سو حرکت بکنند، فراهم میکند. یعنی مثلا همین اتفاقی که در مانهایم رخ داد، حملهای که یک تبعه افغانستانی به یک آلمانی انجام داده بود، این فرد وقتی که از افغانستان خارج شده بود که مجرم نبود؛ بلکه در بستر فرهنگی جامعه اروپا، این مجرم شکل میگیرد و پرورش پیدا میکند.
مثالی درباره فرانسه میزنم. جالب است که با توجه به هزینههای سنگین زندگی که در پاریس وجود دارد، اکثر مهاجران به اصطلاح یقهآبی که درآمد کمی هم دارند در گتوهای اطراف پاریس زندگی میکنند. یعنی بسیاری از اینها در فاصله دو-سه ساعته با پاریس زندگی میکنند، اسمش این است که در حوزه پاریس زندگی میکنند؛ اما پاریس را نمیتوانند ببینند به دلیل اینکه هزینههای حمل و نقل خیلی بالاست و خود پاریس، شهر گرانقیمتی است و هیچگونه امکاناتی در این شهرکهای اطراف پاریس، به جز مساجد وجود ندارد. یعنی این پناهجویان نه سینما دارند، نه امکاناتی که وقتی شما فرهنگ اروپایی را میشنوید به ذهنتان آنها متبادر میشود؛ هیچکدام از امکانات فرهنگی در آن شهرکها وجود ندارد. مساجدی هم که وجود دارد تامین مالیشان از طریق گروههای تندوریی انجام میشود که در عربستان هستند و جالبتر اینکه بسیاری از نسلهای دوم و سوم مهاجران در اروپا که به نحوی دچار طرد فرهنگی از سوی جامعه اروپا میشوند نیز جذب همین مساجد میشوند.
از طرفی هم مکانیسم دقیق و مشخصی برای شناسایی مهاجران و پناهجویان افغانستانی در اروپا وجود ندارد و بدین وسیله برخی از اعضای گروههای تندور میتوانند در قالب پناهجو وارد اروپا شوند که این مساله خود نگرانی بسیار مهمی است؛ اما از طرف دیگر همانطور که اشاره شد، خود جامعه اروپا هم خاک خیلی خوبی برای پرورش دیدگاههای رادیکال برای پناهجویان محسوب میشود.
با توجه به این رویدادها، چشمانداز حضور پناهجویان به ویژه پناهجویان افغانستانی در اروپا چگونه ارزیابی میشود؟
در مورد چشمانداز حضور پناهجویان -و نه مهاجران- در اروپا، آنچنان آتیه خوبی را نمیتوان متصور بود. در حال حاضر ایتالیا موافقتنامهای را با آلبانی منعقد کرده است که پناهجویان یا مهاجران غیرقانونی را به آلبانی منتقل کند. آلمان مشغول مذاکره با ازبکستان است و به نظر میرسد که موافقت ازبکستان را هم جلب کرده است.
از آنجایی که کشورهای اروپایی هنوز طالبان را به عنوان یک دولت شناسایی نکردهاند، اگر بخواهند وارد مذاکرهای برای برگرداندن پناهجویان و مهاجران غیرقانونی افغانستانی به کشورشان شوند، به معنای یک جور شناسایی غیرمستقیم طالبان است، دارند به صورت غیرمستقیم با کشور و دولت سوم وارد مذاکره میشوند و همانطور که اشاره شد آلمان مذاکراتی را با ازبکستان در این زمینه انجام داده است که به جای اخراج پناهجویان افغانستانی به افغانستان به ازبکستان منتقل شوند که احتمالا این مساله تا چند ماه آینده نهایی خواهد شد.
لیبرالها هم در این موضوع تقریبا با دو طیف پیشین، همداستان هستند که باید از مرزهای خارجی اتحادیه اروپا حراست بیشتری انجام شود؛ اما در دو نکته، دیدگاه متفاوت دارند: یکی اینکه بر این نظرند که باید با دید واقعگرایانهای به موضوع نگریسته شود و اگر بخواهیم موضوع پناهجویی و پناهندگی را در نطفه خفه نماییم باید به این سمت و سو حرکت کنیم که باید جلوی عوامل ایجاد این سیل جمعیتی پناهجویان به سمت اروپا را بگیریم. عواملی مثل جنگ، ناامنی و خشونت. تلاشهایی را که از جانب دولتهای اروپایی در نشستهای دوحه هم انجام میگیرد هم ما میتوانیم حول این نگاه در نظر بگیریم.
دومین دیدگاه متفاوت لیبرالها این است که میگویند ما باید کاری بکنیم که این پناهجویانی که وارد اروپا میشوند، به خصوص در کشورهایی مثل آلمان که در آنها بحران نیروی کار وجود دارد، شرایط جذب پناهجویان در بازار کار اروپا به نحوی فراهم شود که اگر این امر بخواهد انجام شود و این پناهجویان در پروسه قانونی به مهاجران قانونی در اروپا تبدیل شوند و به نحوی جذب نیروی کار اروپا شوند، اتفاقا نه تنها مشکلی برای اروپا ایجاد نمیکنند، بلکه میتواند یک عامل مثبت هم باشد.
احزاب سبز خیلی روی حراست از حقوق بشر تاکید دارند، اما در عین حال یک دیدگاه استثناگرایی هم دارند و میگویند چنانچه آن پناهجویی که به صورت غیرقانونی وارد اروپا میشود، سابقهای در زمینه دفاع از محیط زیست و حقوق بشر داشته باشند، باید شرایط اعطای اقامت قانونی و ویزای اروپا به آنها انجام شود.
گرایش احزاب راست افراطی که این روزها هم خیلی بحثش داغ است و دربارهاش صحبت میشود، بسیار دیدگاههای متفاوتی نسبت به احزاب قبلی دارند. اینها میگویند در موضوع مدیریت پناهجویان، باید دیدگاههایی که اتحادیه اروپا دارد کنار گذاشته شود و باید به قوانین ملی برگردیم و هر کشوری با توجه به شرایط داخلی که دارد در این موضوع تصمیمگیری کند و باید کاملا جلوی ورود غیرقانونی پناهجویان گرفته شود و مرزها بسته شوند. همچنین بر این نظرند که پناهجویان غیرقانونی، به خصوص آنهایی که مشخص میشود در خاک اروپا مرتکب جرایمی شدهاند، اینها باید به مبدأ برگردانده شوند.
شاید در بین این دیدگاههای حزبی که در اروپا وجود دارد، متفاوتترین دیدگاه متعلق به احزاب چپ افراطی باشد که اینها در همان کانتکست دیدگاهشان معتقدند که باید به ماموریتهای فورنتکس و سیاستهای شکلگیری قلعه اروپایی، که در واقع اروپا را خیلی مستحکمتر میکند که خلاف حقوق بشر است پایان داده شود. از همینروی برخلاف سایر احزاب میگویند نباید به سمت و سویی برویم که مرزها را پررنگتر و سختتر بکنیم و مخالف دیپورتکردن پناهجویان هستند و میگویند اگر پناهجویان وضعیتشان در کشور مبدأ خوب بود، اصلا به سمت اروپا نمیآمدند.
چند وقتی است که پیمان جدید اروپا درباره پناهجویان و پناهندگی مطرح است که این احزاب چپ افراطی به شدت مخالف آن هستند و میگویند برای برخورد با مساله پناهجویان ما منشور سازمان ملل و کنوانسیون ژنو را داریم و نیازی به قانونگذاریهای مازاد بر آنها نیست.
چه در آلمان و فرانسه و چه در هر کشور دیگر اروپایی، ما میتوانیم این گرایشات را بین احزاب آن کشورها شناسایی بکنیم که تقریبا تمام خانوادههای حزبی نگاهشان به موضوع پناهجویان در اروپا بر این اساس است.
همانطور که مستحضرید، بخش عمدهای از پناهجویان افغانستانی در موج سال ۲۰۱۴ به بعد به آلمان رفتهاند و به احتمال زیاد در فضا و فرهنگ آنجا به نحوی در طول این سالها هضم شده و به نحوی مورد پذیرش قرار گرفتهاند؛ در صورتی که بخشی از پناهجویان افغانستانی اخیراً پس از سقوط نظام جمهوری در کابل، ۱۵ آگوست ۲۰۲۱ رهسپار اروپا و به خصوص آلمان شدهاند. به نظرتان آیا این احتمال وجود که عناصر افراطی-ایدئولوژیک یا افراد وابسته به جریانات رادیکال گروههای اسلامی هم میان این پناهجویان و مهاجران وجود داشته باشد؟
اتحادیه اروپا به صورت مشخص دو دیدگاه اصلی در این مورد دارد. یک دیدگاه این است که اروپا باید به سمت یک جامعه چندفرهنگی Multicultural حرکت بکند که شرایط برای هضم و جذب پناهجویان و به صورت کلی مهاجران در اروپا فراهم شود که احزاب سوسیالدموکرات و لیبرال این دیدگاه را میپسندند و مدافع آن هستند؛ ولی واقعیت این است که حتی زمانی که خانم مرکل در اواخر دوره صدراعظمیاش در آلمان، علناً اعلام کرد که پروژه چندفرهنگگرایی در اروپا با شکست مواجه شده است.
یا درباره انگلیس که خارج از اتحادیه اروپاست؛ اما کشوری اروپایی محسوب میشود هم میبینیم که موافقتنامهای با کشور رواندا برای انتقال پناهجویان به آنجا شده است.
بعد از اتفاقات اخیری که در آلمان افتاده است و خیزشهای جریانات راست افراطی، دولتهای اروپایی نسبت به دیپورتکردن پناهجویان بسیار سختتر شده است، در صورتی که پیش از این، یکسری مقاومتهایی به خاطر ملاحظات حقوق بشری وجود داشت.
الان هم یک دعوایی که درباره پناهجویان در جامعه آلمان وجود دارد این است که یکسری از این پناهجویان، زنان هستند که شرایط شکنندهای در حکومت طالبان در افغانستان دارند، یا برخی از این پناهجویان چنانچه اظهاراتشان درست باشد، در صورت بازگشت به افغانستان، در خطر و تهدید میباشند، که اینها باعث شده که یک دوراهی میان ملاحظات حقوق بشری و ملاحظات ژئوپلیتیک-پراگماتیستی درباره این موضوع در اروپا شکل بگیرد.
به نظر میرسد با توجه به بحران اوکراین که هزینههای زیادی را به اروپا تحمیل کرده است که از نظر اقتصادی، وضعیت اروپا در حال حاضر وضعیت مناسبی نیست، یکی از دلایل رشد و خیزش جریانات راست افراطی همین وضعیت نابسامان اقتصادی در اروپاست که دولتهای اروپایی با آن دست و پنجه نرم میکنند.
قیمتهای مواد غذایی و انرژی در اروپا خیلی بالاست و همه این مسائل باعث شده است که مردم اقبال بیشتری به احزاب راست افراطی داشته باشند و یکی از مسائلی که احزاب راست افراطی مطرح میکنند مساله پناهجویان است؛ بنابراین به نظر نمیرسد که آتیه خوبی در این موضوع وجود داشته باشد.
بر فرض مثال اگر در فرانسه «اجتماع ملی» بتواند کرسیهای پارلمان را در دست بگیرد و در سال ۲۰۲۷ بتواند در انتخابات به پیروزی دست پیدا بکند، وضعیت بدتر نیز خواهد شد. در مقام جمعبندی، الان جو کلی کشورهای اروپایی، مخالف ورود و حضور پناهجویان است.
با توجه به اینکه گرایش به جریانات راست افراطی در سالهای اخیر در اروپا و میان جوامع اروپایی افزایش پیدا کرده است، آیا امکان پذیرش و به رسمیت شناخته شدن طالبان به عنوان یک واقعیت سیاسی از سوی این کشورها وجود دارد؟ به خصوص با توجه به اینکه برگزاری نشست دوحه سه را هم درباره افغانستان از سوی سازمان ملل داریم؟
درباره شناساییکردن طالبان، من خیلی بعید میدانم که این اتفاق بخواهد بیافتد. طالبان در واقع، مجموعهای از تمام آنچه که اروپاییها با آن مخالف هستند را به صورت یکجا دارد. خشونت علیه زنان، نقض گسترده حقوق بشر، از بین رفتن آزادیهای مدنی، از بین رفتن آزادی بیان و آزادی مذهبی و تمام آن چیزهایی که بنیان جوامع اروپایی را شکل میدهد و در سیاست خارجی اتحادیه اروپا به عنوان قدرت هنجاری اروپا یاد میشود، توسط طالبان زیرپا گذاشته میشود.
در واقع روند دوحه فرایندی است که به ابتکار سازمان ملل مطرح شده و پیش میرود و خود کشورهای اروپایی آنچنان به این موضوع تمایل ندارند و مسائلی هم که در دوحه یک و دو دربارهاش صحبت شد، موضع اروپاییها را مشخص کرده است که اصلا به سمت شناساییکردن طالبان پیش نمیروند.
اصلا اینکه آلمان میآید درباره پناهجویان تصمیم میگیرد به جای مذاکره با طالبان، با ازبکستان به عنوان یک دولت سوم صحبت و مذاکره کند، نشان دهنده آن است که اروپاییها حالا حالاها قصدی برای شناسایی طالبان نخواهند داشت. یک مساله دیگر سد افکار عمومی اروپا است که اینها هم کاملا مخالف طالبان هستند و همچنین لابیهایی که در این زمینه در اروپا فعال است؛ بنابراین من بسیار بعید میدانم که مساله شناسایی طالبان توسط اروپاییها اتفاق بیافتد.
با توجه به سولات پیشین، در مقام جمعبندی بهنظرتان اروپا در نشست دوحه سه چه رویکرد و سیاستی را درباره پناهجویان و افغانستان در پیش خواهد گرفت؟
در مقام جمعبندی میتوان گفت که در حال حاضر در کشورهای اروپایی نگاه نسبت به پناهجویان، خیلی سختگیرانهتر شده است. در پیوند موضوع پناهجویان و به رسمیت شناختن طالبان نیز به نظر نمیرسد که اروپاییها بخواهند برای مساله پناهجویان هم حاضر به مذاکره با طالبان باشند و سازمان ملل هم بیشتر به دنبال این است که یک نماینده رسمی از طرف این سازمان در امور افغانستان وجود داشته باشد که امکان تعامل و هماهنگیهای بینالمللی با طالبان را فراهم بکند و نگاه اروپاییها هم به نشست دوحه سه بر همین اساس است.