به گزارش ایراف؛ آسیبشناسی فرهنگی در روابط ایران و افغانستان، در راستای تحکیم و گسترش روابط دو کشور، از اهمیت بسیاری برخوردار میباشد. یکی از دلایل اهمیت آن، تبدیل چالشها و محذورات به فرصتها و مقدورات است. در همين راستا سفرنامهها به عنوان یکی از منابع بسیار مهم، علاوه بر ارتقای شناخت متقابل مردم دو کشور، برای تحلیل و بررسی آسیبشناسی روابط فرهنگی دو کشور نیز بسیار سودمند و شایان ارجاع و بررسی هستند.
الف) اهمیت سفرنامهها
سفرنامهها منبع بسیار مناسبی برای شناخت فرهنگ و جامعه کشورها محسوب میشود. متأسفانه فراز و فرودهای تحولات نیم قرن اخیر افغانستان از یکسو و تصاویر و ذهنیتهای مطلق رسانهای همچون بیثباتی و ناامنی افغانستان از سوی دیگر؛ سبب شده است که علیرغم رفت و آمدهای افغانستانیها به ایران در دهههای اخیر، حالت معکوس آن که سیر و سیاحت ایرانیها به افغانستان باشد، آنچنان روی ندهد.
با این حال بخشی از فرهنگیان ایرانی همچون ژیلا بنییعقوب، رضا امیرخانی، امیر هاشمیمقدم و اعضای اندیشکده دیاران که در طول سالهای دو دهه گذشته به افغانستان رفتهاند، ماحصل سفرنامههایشان را به صورت سفرنامههایی همچون “افسوس برای نرگسهای افغانستان”، “جانستان کابلستان”، “سفر به سرزمین آریاییها” و “چای سبز در پل سرخ” نگاشته و به زیور چاپ آراستهاند که این امر برای تحکیم و گسترش روابط مردم دو کشور و همچنین پُر نمودن خلأ افغانستانشناسی در ایران بسیار ستودنی است.
ب) معرفی اجمالی
دکتر امیر هاشمیمقدم -استاد رشته انسانشناسی و عضو هیئتعلمی دانشگاه مازندران- جزء معدود ایرانیانی به شمار میرود که هم درک و تحلیل بسیار خوب و منطبق بر واقعی از مسائل داخلی افغانستان دارد -به تعبیر این قلم، افغانستانشناسی در ایران- و هم در حوزه مسائل مهاجران افغانستانی در ایران صاحبنظر میباشد.
امیر هاشمیمقدم همچنین نویسنده کتاب «چرا افغانستان برای ایران مهم است» میباشد که توسط انتشارات راهبرد مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری در پنج بخش و ۲۷۷ صفحه، سال ۱۴۰۰ منتشر شده است.
همانطور که اشاره شد، سفرنامه هاشمیمقدم به افغانستان تحت عنوان “سفر به سرزمین آریاییها” که حاصل سفرش در سال ۱۳۹۲ به افغانستان بوده و سال ۱۳۹۷ توسط نشر سپیدهباوران در مشهد چاپ و منتشر میشود، مملو از اطلاعات و تحلیلهایی ارزشمندی در حوزه افغانستانشناسی و مسائل مهاجران افغانستانی در ایران است که تحلیل و بررسی آن اثر یادداشت جداگانهای را میطلبد.
در این یادداشت میخواهیم به سفرنامه اخیر امیر هاشمیمقدم که به تازگی توسط انتشارات اندیشه احسان چاپ و منتشر شده است، داشته باشیم که در ادامه بیشتر با آن آشنا میشویم.
“سفرنامه شیعهِ باستاندوست” در قطع پالتویی و در ۱۲۸ صفحه، مردمنگاری پیادهروی اربعین سال ۱۳۹۷ هاشمیمقدم است که با دو مقدمه (مقدمه دبیر مجموعه انسانشناسی گردشگری، صص ۵-۱۲/ و مقدمه سفرنامه، صص ۱۳-۱۸) و هفت بخش (تانجف/ از نجف تا کربلا/ برای وحدتبخشی نه جداسازی/ بوی کربلا/ شهر هزار و یکشب/ همجواری با سلمان فارسی و طاق کسرا و سفر نیمهتمام، صص ۱۹-۱۲۲) و در انتها فهرست منابع و نمایه (صص ۱۲۳- ۱۲۸)، پاییز ۱۴۰۲ توسط “انتشارات اندیشه احسان” و همکاری “انتشارات انسانشناسی” در تهران منتشر شده است.
در این کتاب کوچک و کمحجم که خواننده تُندخوان شاید یکساعته هم بتواند تمامش کند، از همان صفحه اول تا آخرین صفحه کتاب، حرفهای مگو و رازهای سر به مُهری در حوزه تبادلات و مبادلات فرهنگی نهفته است که در ادامه یادداشت بخشهایی از آن را در راستای آسیبشناسی روابط فرهنگی ایران و افغانستان، مورد بازخوانی قرار میدهیم.
ج) گریزهایی از افغانستان، افغانستانشناسی و آسیبشناسی روابط فرهنگی ایران و افغانستان
همانطور که اشاره شد کتاب “سفرنامه شیعه باستاندوست” اگرچه ماحصل سفر سال ۱۳۹۷ هاشمیمقدم به عراق میباشد، اما از آنجایی که در اثنای سفرنامه اشارات شایان توجهی به افغانستان و روابط فرهنگی ایران و افغانستان شده است و همچنین با توجه به شناخت عمیق نویسنده کتاب که به افغانستان نیز سفر داشته است، در این بخش یادداشت، اشارات به کار رفته در “سفرنامه شیعه باستاندوست” درباره افغانستان، افغانستانیها و روابط فرهنگی ایران و افغانستان مورد بازخوانی قرار میگیرد.
هاشمیمقدم در بخش سوم سفرنامهاش به عراق، در جریان پیادهروی اربعین سال ۱۳۹۷، و در مسیر نجف به کربلا، هنگامی که در یک موکب با چند جوان عراقی که علاقمند به سفر به ایران و شمال ایران بودند، گریز قابل توجهی در زمینه رفع موانع و توسعه گردشگری در تقویت روابط کشورهای همسایه ایران، به ویژه افغانستان دارد: «کادر درمانی این چادر که چند جوان عراقی بودند، سر صحبت را با زائران باز میکردند. دوست داشتند بیایند ایران و اینبار برخلاف سفرهای پیشین که برای زیارت امده بودند، میخواستند شمال ایران را هم ببینند. طبیعت شمال ایران برای شهروندان کشورهای همسایه، از جمله عراقیها، پاکستانیها و افغانستانیها خیلی جذاب است و بسیاریشان دوست دارند به این منطقه سفر کنند. اما شوربختانه نگاه کلیشهای که ما به این مردم داریم باعث شده چشممان را بر این بخش از بازار گردشگری خارجی ببندیم.
در سفرنامه افغانستان [سفر به سرزمین آریاییها] و همچنین کتاب “چرا افغانستان برای ایران مهم است؟” نشان دادهام ثروتمندان افغانستانی -که ما هیچ تصوری از وجود آنها و میزان ثروتشان نداریم- برای تعطیلات آخر هفته به دهلی، دوبی یا دوشنبه تاجیکستان سفر میکنند و در گرانترین هتلها ساکن میشوند؛ اما عموماً نمیتوانند به سادگی روادید سفر به ایران دریافت کنند و برخیشان هم تجربیات ناخوشایندی از این سفرها دارند. بنابراین دور سفر به ایران را خط میکشند.» (ص ۵۸)
با توجه به آنچه که نقل شد، چنانچه متولیان امر در حوزه “گردشگری” با نگاه سیاستگذاری فرهنگی توجه بیشتری نمایند و از موانع مختلف این امر بکاهند؛ گذشته از ثمرات کلان حوزه دیپلماسی فرهنگی و قدرت نرم، بسیاری از ذهنیتها و انگارههای معارض موجود در میان مردمان کشورهای همسایه ایران، به ویژه ایران و افغانستان از میان خواهد رفت و موجب تقویت و تحکیم روابط مردم دو کشور خواهد شد.
از همین روی هاشمیمقدم در ادامه مطلب نقل شده پیشین، میگوید: «هنگامی که آن جوانان خدمتگزار عراقی داشتند دستوپاشکسته با چند جوان قمی درباره چگونگی سفر با خودروی شخصی یا دربست گرفتن تاکسی مشورت میکردند، من با این افکار پریشان درباره فرصتسوزیهایمان در گردشگری دست به گریبان بودم. اینها چند تا واژه فارسی بلد بودند و جوانان قمی هم چندتا واژه عربی. یک چیزهایی توانستند به یکدیگر تفهیم کنند.» (ص ۵۹)
با توجه به پارگرافهای نقل شده فوق، چنانچه بخواهیم یک آسیبشناسی از مسائل گردشگری ایران و افغانستان با عطف همزبانی و یگانگیهای فرهنگی-تمدنی دو کشور داشته باشیم، به تعبیر هاشمیمقدم متوجه “فرصتسوزیهای” این حوزه بیشتر میشویم.
میتوان گفت یکی از فرصتهای بینظیری که ایران در حوزه گسترش زبان فارسی دارد، توجه به “گردشگری مذهبی” به خصوص در زمینه همسایگانش میباشد. به نحوی که در این راستا حتی میتوان رابطه خطی-منطقی متصور شد.
هاشمیمقدم در بخشی از سفرنامهاش به درستی به این ارتباط خطی-منطقی میان زمینه گردشگری مذهبی و گسترش زبان و ادب فارسی داشته است: «به باورم اکنون یکی از توانمندیها و فرصتهای گسترش زبان فارسی، در همین جهان تشيع نهفته است. کسانی که ایران را به عنوان مرکز تشيع میشناسند و این کشور را دوست دارند، به فارسی هم علاقهمند هستند. اما بقیه شیعیان جهان، هم ایران را بسیار دوست دارند و هم زبان فارسی را. این نکتهای است که بسیاری از میهندوستان و ملیگرایان ایرانی به آن توجهی ندارند.» (ص ۳۴)
هاشمیمقدم در روز ششم سفرش در کاظمین است، یک روز بعد از روز اربعین، که دیگر چادرها و موکبهای پذیرایی از زائران مشغول جمع شدن است. در اثنای روایت او از این صحنه، اشارات قابل توجهی به افغانستان، افغانستانشناسی و مهاجران افغانستانی در ایران شده است: «بیشتر چادرها از استان خراسان بود. حتی چادر افغانستانیهای مقیم مشهد هم اینجا[کاظمین] بود. بگذریم از اینکه افغانستان و خراسان آنچنان به هم تنیده شده که اگر کسی بخواهد خراسان بزرگ و متمدن گذشته را بفهمد، ناچار سر و کارش به افغانستان امروز میافتد که دو شهر از چهار مرکز خراسان بزرگ در افغانستان امروزی جای دارد (بلخ و هرات در افغانستان، نیشابور در ایران و مرو در ترکمنستان). نکته مهمتر اینکه اکنون بسیاری از افغانستانیهای غیرپشتون (همچون تاجیکان و هزارهها) کشور خودشان را “خراسان” میدانند که حکومتهای پشتونگرا با همراهی انگلستان نام افغانستان را بر آن تحمیل کردهاند (افغان، نام دیگر قوم پشتون است که حاکمان این کشور در سه سده گذشته بودهاند؛ از پادشاهان گرفته تا حکومتهای ظاهرا جمهوری و حتی طالبان).» (صص ۸۸ و ۸۹)
در قسمت نقل شده فوق، هاشمیمقدم به درستی به مهمترین بحران کشوری به نام افغانستان اشاره دارد که مردمانش همچنان در حلِّ “معمای ما کیستیم” ماندهاند؛ چرا که این واقعیتی است که در افغانستان “همه افغان به معنای پشتون نیستند”.
در این اثر همچون سایر مطالبی که تاکنون از امیر هاشمیمقدم خواندهام، قلم و نگاهش در محدودسازی مفهومِ ایران و هویت ایرانی، منزه و مبرّاست. اگرچه بعضی از جاهای روایتش که از “ایران” و “ایرانی” [امکان و مشاهیر] سخن میگوید، این واهمه میرود که نکند مفهوم و منظور، به تعبیر شخصیت ماندگار علمی-فرهنگی معاصر، خانم دکتر ژاله آموزگار در یکی از نشستهای شبهای بخار، تنها همین “ایران گربهای نازنین” باشد، که ان شاءالله نیست.
دغدغهمندی امیر هاشمیمقدم در تحلیل و روایت ریزمسائل اجتماعی-فرهنگی کشورهای همسایه ایران بسیار ارزشمند است که میتوان از آن به “آسیبشناسی روابط فرهنگی” تعبیر نمود.
این یادداشت را با بخش دیگری از سفرنامه هاشمیمقدم که متناظر به همین موضوع میباشد، خاتمه میدهیم: «بیشتر شهروندان کشورهای همسایه، به ویژه همانهایی که ما کمتر به آنها توجه میکنیم، همچون عراق، پاکستان و افغانستان؛ واقعاً هم به ایران بسیار علاقمندند و هم بهترین متحدان ما هستند… چندین سده است به بهانههای گوناگون میانمان تفرقه میافکنند تا از آب گِلآلود، ماهی بگیرند. اگر نمیتوانیم موقعیتهای خوب بیافرینیم، دستکم موقعیتهای خوبمان را هم ویران نکنیم.» (ص ۹۲)