به گزارش ایراف، به نقل از روزنامه آمریکایی اسمال وارز ژورنال، دو پژوهشگر نظامی، «دانیل ریکس» و «داگ لیورمور»، در تحلیلی مفصل که امروز (چهارشنبه، ۱۰ دی) منتشر شده، جنگ بیستساله آمریکا در افغانستان را یکی از بزرگترین شکستهای راهبردی تاریخ این کشور توصیف کردهاند؛ جنگی که به کشتهشدن هزاران نظامی و پیمانکار آمریکایی، بیش از ۱۰۰ هزار افغان و صرف چندین تریلیون دلار انجامید.
این گزارش یادآور میشود که پایان جنگ با صحنههای تلخ فرار مردم افغانستان و چنگزدن به چرخهای هواپیمای C-17 در فرودگاه کابل و نیز کشتهشدن تفنگداران دریایی آمریکا در دروازه «ابی» همراه بود؛ تصاویری که بهگفته نویسندگان، شکست آمریکا را برای همیشه در حافظه جهانی ثبت کرد.
تحلیل اسمال وارز ژورنال تأکید میکند که سقوط دولت اشرف غنی حتی پیش از خروج کامل نیروهای آمریکایی، شکست واشنگتن را از فروپاشی دولت ویتنام جنوبی نیز سنگینتر جلوه داد؛ چراکه دولت ویتنام جنوبی دو سال پس از خروج آمریکا دوام آورد، در حالی که دولت کابل پیش از تکمیل خروج فرو ریخت.
نویسندگان همچنین یادآور میشوند که دولت مورد حمایت شوروی در افغانستان سه سال پس از خروج ارتش سرخ پابرجا ماند.
این مقاله شش شکست راهبردی مشخص را در عملکرد آمریکا شناسایی میکند؛ شکستهایی که به باور نویسندگان، اگر رهبران ارشد نظامی آمریکا از آنها درس نگیرند، در جنگهای ترکیبی آینده احتمال تلفات بیشتر و یک شکست راهبردی دیگر وجود دارد.
دامنه بحث: چرا آمریکا جنگ را باخت؟
در این گزارش آمده است که کالبدشکافی طولانیترین جنگ تاریخ آمریکا کاری پیچیده و چندلایه است و پژوهشگران سالها درباره این پرسش بحث خواهند کرد که چگونه قدرتمندترین ارتش جهان در برابر شورشیانی با توان مالی و نظامی بسیار کمتر شکست خورد.
نویسندگان تأکید میکنند که تمرکز این تحلیل بر ضدشورش علیه طالبان است و نه عملیات ضدتروریسم علیه القاعده، هرچند برای توضیح برخی ناکامیها به آن نیز پرداخته شده است.
شکست اول: سردرگمی میان ضدتروریسم و ضدشورش
به نوشته اسمال وارز ژورنال، نخستین خطای راهبردی آمریکا، نداشتن یک هدف پایدار و منسجم بود. پس از حملات ۱۱ سپتامبر، هدف اصلی واشنگتن «مجازات القاعده» بود و طالبان صرفاً مانعی در این مسیر تلقی میشد.
پس از سقوط طالبان، آمریکا فاقد یک راهبرد جامع ضدشورشی برای تثبیت دستاوردها و ایجاد یک علت بومی متحدکننده بود.
این خلأ راهبردی به طالبان اجازه داد تا دوباره سازمانیافته بازگردند و مشروعیت خود را در برابر «اشغالگران خارجی» بسازند.
شکست دوم: جنگ برای دموکراسی، نه برای مردم
این گزارش مینویسد که آمریکا بهجای تمرکز بر امنیت مردم، گرفتار این تصور شد که میتواند جامعهای سنتی و روستایی را بهسرعت به دموکراسی لیبرال تبدیل کند.
در حالی که مردم حتی از ابتداییترین نیاز خود یعنی امنیت محروم بودند.
پروژههای توسعهای بدون تأمین امنیت، مانند ساخت مدارسی که دانشآموزان از ترس طالبان جرأت حضور در آنها را نداشتند، نمونهای از هدررفت منابع بود.
شکست سوم: ناتوانی در جداکردن مردم از طالبان
این تحلیل یادآور میشود که یکی از اصول کلیدی ضدشورش، جداکردن مردم از شورشیان است؛ امری که نیازمند اقدامات سختگیرانهای مانند سرشماری، کنترل رفتوآمد و نظارت محلی است.
اما آمریکا با نگاه «آزادسازی» از اجرای این اقدامات خودداری کرد و نتوانست مردم را از طالبان جدا کند.
شکست چهارم: جغرافیا و پناهگاههای امن طالبان
به گزارش اسمال وارز ژورنال، جغرافیای دشوار افغانستان و پناهگاههای امن طالبان در پاکستان، یکی از عوامل اصلی شکست آمریکا بود.
با وجود میلیاردها دلار کمک به اسلامآباد، پاکستان نهتنها مانع طالبان نشد، بلکه عملاً از آنها حمایت کرد.
تحریمها نیز نتوانست منابع مالی طالبان را که از قاچاق مواد مخدر تا شبکه حواله گسترده بود، متوقف کند.
شکست پنجم: آموزش نامتناسب با نوع جنگ
این گزارش مینویسد که نیروهای امنیتی افغانستان برای جنگ متعارف آموزش دیده بودند، نه برای ضدشورش. استقرار ناکافی در سطح محلی و عملیات مقطعی نیروهای کماندویی، مانع ایجاد امنیت پایدار شد.
برنامههایی مانند پلیس محلی افغانستان نیز دیر آغاز شد و در نهایت بهدلیل فساد و تغییر سیاستها متوقف گردید.
شکست ششم: تضعیف دولتی که آمریکا خود ساخته بود
به نوشته این رسانه، آمریکا در سالهای پایانی جنگ، بهجای مذاکره از موضع قدرت، توافق صلح ۲۰۲۰ را بدون حضور دولت افغانستان امضا کرد؛ اقدامی که دولت کابل را تضعیف و طالبان را تقویت کرد.
فرار اشرف غنی در ۱۵ اوت ۲۰۲۱ نیز این پیام را به طالبان داد که «پیروزیهای نظامی آمریکا بیاهمیت بوده است.»
جمعبندی
اسمال وارز ژورنال در پایان هشدار میدهد که همانگونه که پس از جنگ ویتنام، ارتش آمریکا تمرکز خود را از ضدشورش به جنگهای متعارف تغییر داد، اکنون نیز چنین روندی در حال تکرار است.
اما جنگهای آینده، جنگهای ترکیبی خواهند بود و نادیدهگرفتن درسهای افغانستان میتواند به شکستهای راهبردی جدید و تلفات بیشتر منجر شود.
این تحلیل تأکید میکند که شش شکست راهبردی شناساییشده در افغانستان، اگر دوباره تکرار شوند، هزینهای بهمراتب سنگینتر برای آمریکا در پی خواهند داشت.









