به گزارش ایراف، رژیم کودککش اسرائيل از دیرباز تا کنون با استفاده ابزاری از چهرههای شناخته شده، بهدنبال پنهان کردن چهره پلید خود در محافل بینالمللی است.
چگونه ممکن است رژیمی که دستش به خون هزاران زن و کودک آلوده است، دلسوز جامعه زنان باشد؟ رژیم صهیونیستی مستقیما حق زندگی میلیونها فلسطینی اعم از زن و کودک و پیر و جوان را سلب کرده و جنایاتی فجیع را رقم زده است، چطور ممکن است چنین هیولایی بهدنبال خدمت به بشریت باشد؟
حضور ظریفه غفاری، شهردار پیشین میدانوردک، در نشست «نبض جهانی زنان»، صرفاً یک «انتخاب شخصی» یا «دعوت آکادمیک» نیست؛ بلکه این حضور، ناخواسته یا آگاهانه، به یک موضعگیری سیاسی و اخلاقی تبدیل میشود؛ موضعی که برای بسیاری از افغانها ــ بهویژه زنان ــ قابل پرسش و حتی آزاردهنده است.
پرسش نخست این است که چرا یک زن مسلمان افغان در نشستی به میزبانی تلآویو شرکت کند و زیر پرچم اسرائيل جنایتکار از حقوق زنان سخن بگوید؟ چه تفاوتی میان زنان جهان و زنان فلسطینی است؟ اگر رژیم صهیونیستی دغدغه حقوق زنان را دارد، چرا صدای ضجه زنان فلسطینی را نمیشنود که پیکرهای تکه تکه شده فرزندانشان را در آغوش گرفتهاند؟
اگر رژیم صهیونیستی دلسوز زنان است، چرا حقوق پایمال شده هزاران زن فلسطینی را نمیبیند؟
مسئله دوم این است که علاقه اسرائیل به حضور زنان افغانستان در خاک این کشور از کجا سرچشمه میگیرد؟ ناگفته پیداست که این توجه از سر همدلی انسانی نیست؛ بلکه بخشی از پروژه کلاسیک «سفیدسازی» و بازسازی تصویر بینالمللی است.
وقتی رژیمی بهدلیل عملکرد نظامیاش زیر فشار افکار عمومی و نهادهای حقوقبشری قرار میگیرد، طبیعی است که به سراغ نمادهای مظلومیتِ بیدفاع اما کمهزینه برود: زنانی از جغرافیایی دور، بیقدرت، بدون لابی مؤثر، و با داستانهایی احساسی که میتوان آنها را علیه رقبای ایدئولوژیک مصرف کرد. زن افغانستانی، در این روایت، نه یک سوژه مستقل، بلکه ابزاری تبلیغاتی است. ابزاری برای نشان دادن چهره موجه از اسرائیل در افکارعمومی. با این هدف که خون ریخته شده زنان فلسطینی پوشانده شود.
تناقض اصلی اما اینجاست: چگونه رژیمی که تصاویر اجساد کودکان، مادران و دختران فلسطینی در غزه هر روز از زیر آوار حملاتش بیرون کشیده میشود، میتواند مدعی «دفاع از حقوق زنان» باشد؟
آیا حقوق بشر، جغرافیای انتخابی دارد؟ آیا زن خوب، زنی است که قربانیاش در کابل یا وردک اتفاق بیفتد، نه در غزه و رفح؟
شرکت چهرهای مانند ظریفه غفاری در چنین نشستهایی، حتی اگر با نیت طرح مشکلات زنان افغانستان باشد، عملاً به این تناقض مشروعیت میبخشد.
این حضور، به اسرائیل امکان میدهد بگوید: «ما کنار زنان ایستادهایم»، بیآنکه پاسخگوی خون زنانی باشد که همزمان، به دست همان ماشین نظامی کشته میشوند.
زن افغانستانی، اگر قرار است صدایش شنیده شود، نباید در سالنهایی شنیده شود که دیوارهایش بوی خون زنان دیگر را میدهد.
رنج، اگر قرار است ابزار سیاست نشود، باید یکدست دیده شود؛ نه گزینشی، نه تبلیغاتی، و نه بر اساس منافع رژیمهایی که خود، بخشی از چرخه خشونت علیه زنان و کودکان هستند.
شرکت در چنین نشستهایی نهتنها صدای زنان افغانستان را به گوش جهانیان نمیرساند، بلکه آنها را بهعنوان همکاسه دشمنان قسم خورده انسانیت و بشریت نشان خواهد داد.
بر همگان آشکار است که همه روزه در غزه چه فجایعی رخ میدهد، کیست که نداند ماشین کشتار رژیم صهیونیستی چگونه غزه را به قتلگاهی همگانی برای زنان و کودکان فلسطینی تبدیل کرده است؟
در نهایت، مسئله نه شخص ظریفه غفاری است و نه حتی یک نشست خاص؛ مسئله این است که زنان افغانستان نباید به کارت اخلاقی رژیمی تبدیل شوند که همزمان، حق حیات زنان دیگر را با بمب و محاصره سلب میکند.
همبستگی زنانه و دفاع از حقوق بشر، زمانی معنا دارد که مرز، نژاد و مذهب نشناسد و از سوی کسی یا کشوری مطرح شود که خود، متهم به کشتار زنان نباشد.
هر صدایی که در چنین فضاهایی بلند میشود، باید در برابر تاریخ پاسخ دهد که آیا به روشن شدن حقیقت کمک کرده یا به تطهیر خشونتی کمک کرده است که همچنان ادامه دارد؟









