به گزارش ایراف، مهاجرت افغانستانیها به ایران صرفا یک پدیده اجتماعی نیست، بلکه یک واقعیت ریشهدار تاریخی است که باید برای ساماندهی آن، برنامه اساسی پیشبینی و اجرا شود.
مهاجرانی که از جایی به جای دیگر نرفتهاند
در تقویم جهانی، امروز ۱۸ دسامبر(۲۷ آذرماه) بهعنوان روز جهانی مهاجرت ثبت شده است. مهاجرت در لغت به معنای جابجایی گروهی انسانها از یک مکان(کشور) به مکانی دیگر برای دستیابی به زندگی بهتر تعریف شده است، با وجود این تعریف باید پرسید: چگونه انسانهایی که از جایی به جای دیگر نرفتهاند، کماکان مهاجر نامیده میشوند؟
امروز ما با نسلی از مهاجرین روبرو هستیم که نه مهاجرت کرده، نه خاطرهای از سرزمین «مبدأ» دارد و نه خود را مهاجر میداند. نسل سوم مهاجران همان کسانی هستند که اکثرشان حتی افغانستان را ندیدهاند و هیچ درکی از آن ندارند.
نسل سوم در همین شهرها به دنیا آمدهاند، در همین کوچهها بزرگ شدهاند، فارسی را با همان لهجه همکلاسیهای ایرانیشان صحبت میکنند و ایران را خانه خود میدانند. آنها نه چمدانی بستهاند و نه مرزی را پشت سر گذاشتهاند؛ با این حال، همچنان «مهاجر» خطاب میشوند، مهاجرانی که هرگز مهاجرت نکردهاند.
روز جهانی مهاجرت، بیش از آنکه مناسب شعارهای کلیشهای باشد، فرصتی است برای طرح این پرسش جدی: آیا میتوان نسلی را که در یک سرزمین متولد شده، رشد کرده و زندگیاش در آن شکل گرفته، همچنان بیگانه دانست؟
ایران و افغانستان قرنها پیش از شکلگیری مرزهای امروزی، در یک حوزه تمدنی مشترک زیستهاند. پیوندهای زبانی، فرهنگی و مذهبی، مهاجرت افغانستانیها به ایران را از بسیاری تجربههای مهاجرتی جهان متمایز کرده است. با این حال، سیاستها و نگاههای رسمی، اغلب این پیوند تاریخی را نادیده گرفته و نسلهای بعدی را نیز با همان تعاریف موقت نسل اول مواجه کردهاند.
در نگاه کلان، نسل سوم مهاجران که شاید بخشی از نزدیکانشان در ایران متولد و به خاک سپرده شده، هنوز به شکل موقت در ایران ساکناند و با وجود گذشت سالها، از بسیاری حقوق شهروندی محروماند.
این در حالی است که نسل سوم مهاجران، پا به پای فرد فرد جامعه، در خنده و گریه و تلخی و شیرینی، حضور داشته و همواره سهم خود را در بزنگاههای تاریخی ادا کردهاند.
به جرات میتوان گفت: این نسل نه تنها بخشی از جامعه ایراناند، بلکه بخشی از آینده آن را نیز شکل میدهند؛ در مدارس، بازار کار، فرهنگ شهری و حتی در رؤیاهایشان خود را از ایران جدا نمیدانند. نادیدهگرفتن این واقعیت، به معنای تولید حاشیهای دائمی است که نه به نفع مهاجر است و نه به سود جامعه میزبان.
روز جهانی مهاجرت باید روز بازنگری در واژهها باشد. شاید وقت آن رسیده است که بپذیریم برخی «مهاجر» نیستند، بلکه شهروندانیاند که هنوز به رسمیت شناخته نشدهاند. انسانهایی که نه میخواهند جایی بروند و نه جایی برای رفتن دارند، اینجا به دنیا آمدهاند و همینجا رشد کردهاند.
در جهانی که مهاجرت به بخشی از سرنوشت بشر بدل شده، مسئله اصلی نه آمدن و رفتن، بلکه چگونگی زیستن کنار یکدیگر و پذیرفتن سرنوشت مشترک انسانی است.
در جامعه جهانی امروز، مهاجران اگرچه صاحب هیچ مرز جغرافیایی نیستند و هیچ سرزمین مشخصی ندارند، اما بهعنوان شهروندان جهان به رسمیت شناخته میشوند. چه اینکه در اغلب کشورهای مهاجرپذیر، این مهاجران نسل دوم و سوم هستند که نقش ایفا میکنند و سکان هدایت جامعه را در اقتصاد و سیاست و فرهنگ به دست دارند.
مهاجران؛ از حاشیه تا فرصت
در بسیاری از کشورهای مهاجرپذیر، مهاجرت دیگر نه یک بحران، بلکه بخشی از سازوکار توسعه است. تجربه جهانی نشان میدهد که مهاجران، اگر بهدرستی دیده و مدیریت شوند، میتوانند از نیروی کار ساده تا مدیران ارشد، از حاشیه جامعه تا قلب تصمیمسازی پیش بروند و به فرصت تبدیل شوند.
امروز در کشورهای مختلف جهان، مهاجران یا فرزندان آنها شهردارند، وزیرند، سفیرند و حتی در عالیترین سطوح قدرت سیاسی و اقتصادی حضور دارند. این واقعیت نه حاصل شانس، بلکه نتیجه سیاستهای ادغام اجتماعی، آموزش برابر و نگاه فرصتمحور به مهاجرت است. کشورهایی که مهاجر را صرفاً «میهمان موقت» یا «مسئله امنیتی» دیدهاند، معمولاً هزینههای اجتماعی بالاتری پرداختهاند.
مهاجران اغلب با سرمایهای وارد کشور مقصد میشوند که در آمارهای رسمی دیده نمیشود: انگیزه بالا، تابآوری، تجربه زیستن در شرایط سخت و میل به پیشرفت. همین ویژگیهاست که بسیاری از آنها را به کارآفرینان موفق، مدیران توانمند و کنشگران اجتماعی اثرگذار تبدیل کرده است. بسیاری از شرکتهای بزرگ جهانی، استارتاپهای نوآور و پروژههای شهری، بهدست مهاجران یا فرزندان مهاجران شکل گرفتهاند.
نکته مهم این است که تبدیل مهاجرت به فرصت، نیازمند سیاستگذاری هوشمندانه است. آموزش، دسترسی برابر به بازار کار، رفع تبعیضهای قانونی و امکان مشارکت مدنی، پیششرطهایی هستند که به مهاجر اجازه میدهند از «مصرفکننده خدمات» به «تولیدکننده ارزش» تبدیل شود. حذف این امکانها، تنها به بازتولید فقر، حاشیهنشینی و شکاف اجتماعی منجر میشود.
تجربه کشورهای موفق نشان میدهد که ادغام مهاجران به معنای از دست رفتن هویت ملی نیست، بلکه به غنای فرهنگی، پویایی اجتماعی و تقویت سرمایه انسانی منجر میشود. شهرهایی که امروز با تنوع فرهنگی شناخته میشوند، اغلب همان شهرهایی هستند که مهاجران در آنها فرصت دیدهشدن یافتهاند؛ نه فقط در مشاغل سخت و کمدرآمد، بلکه در مدیریت، سیاست و دیپلماسی.
صادق خان، شهردار لندن یک مهاجر پاکستانی است، باراک اوباما رییس جمهور سابق آمریکا یک مهاجرزاده کنیایی است، مسعود قرهخانی، رییس پارلمان نروژ یک مهاجر ایرانی است، مریم منصف، وزیر دولت کانادا و فاطمه پیمان، سناتور پارلمان استرالیا مهاجر افغانستانی هستند و بسیاری دیگر از چهرههای سرشناس در عرصههای گوناگون از دل جامعه مهاجر برخاستهاند.
در جهانی که رقابت اصلی بر سر سرمایه انسانی است، نادیدهگرفتن مهاجران یک خطای راهبردی است. مهاجران میتوانند بار باشند، اگر طرد شوند؛ و فرصت باشند، اگر دیده شوند. تفاوت این دو، نه در خود مهاجر، بلکه در نگاه و سیاست کشور میزبان است.





