وی افزود: اگر بخواهیم شعر مهاجرت را تعریف کنیم، چند نکته قابل بیان است. شعر مهاجرت هر شعری نیست که فردی از یک کشور، در کشوری دیگر سروده باشد؛ چه این فرد بهصورت مسافر و چه بهصورت تابع در آن کشور زندگی کند.
وی در ادامه عنوان کرد: شعر مهاجرت باید به شعری گفته شود که توسط شاعرانی سروده شده که به اجبار کشور خود را ترک کردهاند و در سرزمینی دیگر، بهصورت جمعی زیستهاند، گروهی را تشکیل و دیاسپورایی را شکل دادهاند. در دل این دیاسپورا، نوعی زندگی جمعی سامان یافته است. یکی از آثار این نوع زندگی، وقوف به رنجها و سختیهای روانی ناشی از مهاجرت است.
مظفری ادامه داد: برای اینکه ادبیات مهاجرت شکل بگیرد، دستکم دو ویژگی باید وجود داشته باشد. نخست، نوعی احساس دلتنگی و نوستالژی نسبت به وطن و آرزوی بازگشت؛ بازگشتی که معمولاً به درازا انجامیده و میسر نشده، اما آن حس و آرمان همچنان در درون یکایک این افراد شعلهور است. دوم، دردها و آلامی است که فرد به دلیل مهاجرت در سرزمینی دیگر درک و تجربه میکند، که این دردها میتواند بیرونی یا درونی باشد.
وی تأکید کرد: اگر ادبیاتی در چنین شرایطی ایجاد شود و بازتابدهنده این دو ویژگی، یعنی نوستالژی سرزمین مادری و درک ناشی از درد مهاجرت باشد، میتوان گفت «ادبیات مهاجرت» یا شعر مهاجرت شکل گرفته است. با این حساب، در افغانستان ما یک جریان قدرتمند تحت عنوان شعر مهاجرت داریم.
مهاجرت به ایران چه فرصتهایی برای شاعران و نویسندگان افغانستان ایجاد کرده است؟
این شاعر و پژوهشگر گفت: وقتی به کشوری مهاجرت میکنید و مدت زیادی در آن زندگی میکنید، این مهاجرت طولانی هم فرصتهایی ایجاد میکند و هم فرصتهایی را از بین میبرد، هر دو سوی این ماجرا وجود دارد. مهاجران افغانستانی در ایران نیز هم فرصتسازی داشتهاند و هم فرصتسوزی.
وی افزود: از آنجا که افغانستان طی دههها با جنگ و ناامنی روبهرو بوده است، جامعه مهاجر افغانستانی در ایران از نعمت امنیت برخوردار شد. امکان تحصیل تا مقاطعی، بهرهمندی از امکانات رفاهی و فرهنگی کشور میزبان و دسترسی به فضای فرهنگی، همه فرصتهایی بود که زمینه رشد فکری، روحی و اندیشهای جامعه مهاجر را فراهم کرد.
مظفری ادامه داد: در حوزه ادبیات، شعر و داستان نیز این فرصتها کاملاً مشهود است. چه آن دسته از شاعرانی که در داخل افغانستان شعر را آغاز کردند و چه جوانانی که در عالم مهاجرت با شعر و شاعری آشنا شدند، در ایران با نوعی از ادبیات روبهرو شدند که نسبت به کشور ما پیشرفتهتر بود.
او گفت: شاعران ما در ایران هم مطالعات خود را گسترش دادند و هم با چهرههای شاخص ادبیات ایران آشنا شدند. این رفتوآمدها و مطالعات گسترده، شاعران ما را با سبکها، زبانها و تجربههای متنوع آشنا کرد. از همین رو، جریان شعری که در ایران شکل گرفت، زاده همین دادوستدهاست. بسیاری از شاعران افغانستانی در ایران کار خود را از صفر آغاز کردند، رشد یافتند، صاحب اثر شدند و جوایزی دریافت کردند و با زبانی شکلیافته و ساختارمند که برآمده از تجربه مهاجرت بود، به فعالیت ادبی خود ادامه دادند.
آیا جغرافیا یا هجرت بر شعر اثرگذار است؟
مظفری گفت: صددرصد جغرافیا بر شعر اثر میگذارد. حتی اگر جغرافیا را صرفاً کوه، دشت و بیابان در نظر بگیریم، باز هم تأثیر خود را دارد. اگر جغرافیا را بهعنوان جغرافیای انسانی و فرهنگی ببینیم، این تأثیر عمیقتر و جدیتر میشود.
وی افزود: انسان در فضای کوهستانی نوعی شعر و صور خیال را تجربه میکند که در فضای دشت، بیابان یا کویر تجربه نمیکند. یا در هوای خوش شمال و یا فضای مهگرفته جنوب، احساساتی شکل میگیرد که در جای دیگر قابل تجربه نیست. این موضوع نشان میدهد که جغرافیا بهطور مستقیم بر روح و روان شاعر اثر میگذارد.
او ادامه داد: حتی در داخل ایران نیز اگر دقیق نگاه کنیم، شعر جنوب با شعر شمال متفاوت است و شعر خراسان با شعر غرب ایران تفاوت دارد. این تفاوتها ناشی از جغرافیاست. کسانی که در ایران شعر سرودهاند، خواهناخواه از این جغرافیا تأثیر پذیرفتهاند و این تأثیر در شعرشان نیز دیده میشود.
شعر مهاجرت چه ویژگیهایی دارد؟
این پژوهشگر ادبی گفت: شعر مهاجرت هم در حوزه زبان، هم در صور خیال، هم در اندیشه و هم در عاطفه، بهطور کامل از مهاجرت تأثیر میپذیرد. هر چهار عنصری که شعر را شکل میدهند، در شعر مهاجرت متأثر از تجربه مهاجرتاند.
وی افزود: در حوزه زبان، اگر شعر شاعرانی را که در ایران شعر سرودهاند با شاعرانی که همزمان در کابل شعر گفتهاند مقایسه کنیم، تفاوت آشکار است. زبان شعر مهاجرت نرمتر، روانتر و بهروزتر است، در حالی که شعر داخل افغانستان زبان نسبتاً متفاوتی را تجربه میکرده است.
مظفری با بیان اینکه در حوزه مضمون و اندیشه، شعر مهاجرت کاملاً متأثر از تجربه زیسته مهاجر است، بیان کرد: رنجهایی که شاعر مهاجر تجربه میکند، برای شاعری که مهاجرت نکرده قابل تجربه نیست. احساس پررنگ وطندوستی که در شعر شاعران مهاجر دیده میشود، در شعر شاعرانی که در داخل افغانستان بودهاند، به این شدت وجود ندارد. شاعر مهاجر به وطن همچون ابژهای دورافتاده مینگرد؛ همانند حکایت نی و نیستان در اندیشه مولانا.
وی تأکید کرد: شعر مهاجرت در عین حال میتواند شعری فرامرزی باشد؛ شعری که تعلق انحصاری به افغانستان ندارد، با این وصف، مهاجرت را میتوان بهعنوان یک جهان مستقل به رسمیت شناخت و شعر مهاجرت نیز تحت این توضیح، متعلق به همین جهان ذهنی است.
شعر مهاجرت چه تأثیری بر ادبیات افغانستان داشته است؟
مظفری در بخش دیگر سخنان خود گفت: شاعران مهاجر، چه زمانی که آثارشان به افغانستان راه یافت و چه زمانی که خودشان به افغانستان بازگشتند، تأثیر گستردهای بر شعر و ادبیات افغانستان گذاشتند.
وی افزود: ادبیات افغانستان از اواخر دهه هفتاد تا دهه هشتاد و نود، ادبیاتی متفاوت را تجربه کرد. هرچند نمیتوان همه این تحولات را به ادبیات مهاجرت نسبت داد، اما بخشی از این تغییرات بیتردید به این جریان مربوط میشود. ادبیات مهاجرت حلقه وصل میان شاعران داخل افغانستان و ادبیات برونمرزی، بهویژه ایران، بوده است.
او با اشاره به تکنولوژیهای نوین ارتباطی ادامه داد: رشد رسانهها، مطبوعات و در سالهای اخیر فضای مجازی نیز نقش مهمی در این تحولات داشتهاند، اما به نظر من آغازگران اصلی این دگرگونیها، ادبیات مهاجرت بودهاند.
شاعران شاخص شعر مهاجرت
این شاعر افغانستانی در پاسخ به اینکه چه شاعرانی بر شعر مهاجرت تاثیر بیشتری داشتند، گفت: نام بردن از شاعران مهاجر کار سادهای نیست، اما تقریباً همه شاعران نسل دوم مهاجرت که در ایران شعر را آغاز کردند، شاعران شعر مهاجرت بهشمار میروند. منظور از نسل دوم، کسانی هستند که در ایران متولد شدهاند و در همینجا تجربه شعر گفتن را آغاز کردهاند.
وی افزود: برای نمونه میتوان از محمدکاظم کاظمی آغاز کرد که جریان شعر مهاجرت را بهصورت مشخص در قالب و فرم معین شکل داد. پس از او شاعرانی چون سیدرضا محمدی و ضیا قاسمی و در نسلهای بعد الیاس علوی و زهرا حسینزاده نقش اساسی در شعر مهاجرت داشتهاند.
مظفری ادامه داد: شاعران نسل جدید، کاملاً زاده دنیای مهاجرتاند و ادبیاتی خلق میکنند که با نسلهای پیش از خود متفاوت است. این شاعران نماینده نوعی ادبیات فرامرزی و جهانوطنانهاند که هم افغانستان در آن حضور دارد، هم ایران و هم نگاهی فراتر از این دو کشور.
شعر مهاجرت بخشی از ادبیات ایران است یا افغانستان؟
وی با بیان اینکه شعر مهاجرت، جریان مستقلی است، گفت: میتوان گفت شعر مهاجرت هم بخشی از ادبیات افغانستان است، هم با ادبیات ایران پیوند دارد و هم میتواند بهعنوان جریانی مستقل شناخته شود. شعر مهاجرت بهتنهایی بخشی از ادبیات افغانستان نیست، زیرا بسیاری از این شاعران در کشور دیگری متولد شدهاند؛ ادبیات ایران هم نیست، زیرا با دردها و تجربههای زیسته جامعه ایران بهطور کامل همسان نیست.
مظفری در ادامه افزود: شاید بهترین تعریف این باشد که بگوییم شعر مهاجرت، تلفیقی از ادبیات ایران و افغانستان است؛ تلفیقی که منجر به شکلگیری یک جهان سوم ادبی شده است.
همزبانی افغانستان و ایران چه نقشی در شعر مهاجرت داشته است؟
این پژوهشگر در پاسخ به اینکه همزبانی افغانستان و ایران چه تاثیری در رشد ادبیات مهاجرت داشته است، گفت: همزبانی افغانستان و ایران نقش بسیار پررنگی در رشد و تکامل شعر مهاجرت داشته است. اگر ایران زبانی غیر از فارسی داشت، یا اصلاً شعر مهاجرت شکل نمیگرفت یا اگر هم شکل میگرفت، بسیار عقیم و کوتاهمدت میبود.
وی افزود: محیط زبانی برای شاعر همانند آب برای ماهی است. ماهی بیرون از آب نمیتواند زندگی کند و شاعر نیز به دور از محیط زبانی خود نمیتواند شعر بگوید. همزبانی باعث شد یک دادوستد زبانی و فکری میان شاعران شکل بگیرد و ادبیات مهاجرت امکان رشد و بالندگی پیدا کند.












