هنگامی که در اروپا در سال 1648 پس از معاهده وستفالیا، ایده دولت-ملت ایجاد شد و سپس با ایجاد دولت-ملت، توسعه و انقلاب صنعتی رخ داد، روح ملی گرایی در قرن نهم تقویت شد، هر پادشاهی از منافع مردم خود دفاع و از جغرافیای خود محافظت می کرد.
به گزارش ایراف؛ با پیدایش ملی گرایی، هویت های ملی مانند آلمانی، انگلیسی، فرانسوی، افغان وغیره نیز ایجاد شد. ناسیونالیسم جنبه های منفی و مثبت داشت. جنبه مثبت ناسیونالیسم این بود که به مردم کشورها منزلت و افتخار می بخشید و در بین ساکنان وحدت ایجاد می کرد تا از منافع و قلمرو (جغرافیای) کشورهای خود در برابر دیگران دفاع کنند.
جنبه منفی ناسیونالیسم این بود که به برخی از ملت ها و کشورها احساس برتری داد و شروع به تهاجم به کشورهای دیگر کرد. جنگ جهانی اول و دوم نمونه خوبی است که در آن میلیون ها نفر کشته شدند.
پس از جنگ جهانی اول، اروپایی ها گرد هم آمدند و در سال 1920 در ژنو جامعه ملل را امضا کردند. 41 کشور در این قرارداد مشارکت داشتند که 70 درصد جمعیت آن زمان جهان را تشکیل می دادند و بعدها تعداد این توافقنامه به 60 کشور رسید. اساساً هدف از این قرارداد این بود که اروپاییها بین خودشان جنگ نکنند و از جنگ در مستعمراتی که در سایر نقاط جهان دارند جلوگیری کنند. در واقع آنها دنیا را بین خودشان تقسیم کردند.
این قرارداد یک قرارداد بین المللی نبود، زیرا آمریکا و اکثر کشورهایی که مستعمره آنها بودند جزء این قرارداد نبودند. به همین دلیل این قرارداد نتوانست از جنگ جهانی دوم جلوگیری کند و جنگ جهانی دوم بین آلمان و متفقین در اروپا رخ داد. جنگ جهانی دوم خونینتر از جنگ جهانی اول بود، زیرا سلاحهای جدیدی ساخته شد و با پرتاب دو بمب اتمی آمریکا بر روی ژاپن پایان یافت.
با پایان جنگ جهانی دوم، سازمان ملل متحد در سال 1945 در کالیفرنیا تأسیس شد. این قرارداد همچنین بر اساس قرارداد جامعه ملل بود که به پنج برنده اصلی جنگ جهانی مانند ایالات متحده، اتحاد جماهیر شوروی، فرانسه، انگلستان و چین حق وتو می داد. پس از تأسیس سازمان ملل، جهانی دوقطبی بین غرب و شرق ایجاد شد.
تصمیمات اصلی در چارچوب سازمان ملل توسط این پنج کشور گرفته می شود و رای سایر کشورها اهمیت چندانی ندارد. پنج کشور P-5 در واقع منافع جهانی و قلمروهای خود را بین خود بازتوزیع کرده اند. کشورها و مردم طبیعتاً همیشه مشتاق گسترش حوزه نفوذ و اقتصاد خود هستند. بر اساس طمع، قطعاً در حوزه کنترل و نفوذ یکدیگر دخالت می کنند. این مداخلات با تأسیس بلوک شرق و غرب متوقف نشد.
هر دو بلوک می خواستند به حوزه نفوذ و کنترل یکدیگر نفوذ کنند. برای نفوذ در قلمرو یکدیگر، جنگ های نیابتی در زمان جنگ سرد جریان داشت و افغانستان نیز از این جنگ های نیابتی در امان نماند و زیادتر از هر منطقه دیگری قربانی شد و هنوز هم جنگ نیابتی در افغانستان جریان دارد.
از دهه 1980، با جهانی شدن یا بین المللی شدن روندهای جهانی، علم و فناوری به سرعت رشد کرد و دنیای اینترنت ایجاد شد. با این روند، دنیای اطلاعات یا عصر اطلاعات ایجاد شد و بسیاری از کشورهای جهان توسعه بیشتری یافتند.
متأسفانه افغانستان در این مرحله مهم توسعه جهان درگیر جنگ های نیابتی بود و از لحاظ پیشرفت آخرین کشور آسیا باقی ماند. این مرحله از فرصت های رشد و توسعه را افغان ها نیز از دست دادند و مانند گذشته از فرصت های دیگر نیز استفاده نکردند.
در دنیای عصر اطلاعات، قدرت های اقتصادی و نظامی جدیدی ایجاد شد که به آن قدرت نوظهور می گویند. در سال 2009، قدرت نوظهور به نام بریکس، سازمان اقتصادی دیگری را ایجاد کرد تا در برابر منافع ایالات متحده ایستادگی کند و روابط اقتصادی بین خود را بهبود بخشد تا یک بلوک اقتصادی بزرگ علیه ایالات متحده ایجاد کند.
بریکس شامل برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی بود. در سال 2024، ایران، امارات، مصر و کشورهای یوتوپیا نیز به عضویت بریکس درآمدند و گفته میشود این اتحاد اقتصادی بیش از پیش گسترش خواهد یافت. این نیروهای جدید اقتصادی و نظامی در تلاش اند تا اتحادهای جدیدی علیه آمریکا تشکیل دهند.
اروپا نیز با تأسیس اتحادیه اروپا و تأسیس یورو کوشش کرد قدرت آمریکا را تهدید کند، اما در اروپا انگلیس عضو این اتحادیه نشد و واحد پول خود یعنی پوند را حفظ کردند. اکنون موضوع در هند و چین و خاور دور است و رقابت اقتصادی آمریکا و چین در آنجا آغاز شده است.