آزمون اندیشۀ منطقهمحوری چارۀ افغانستانِ چارهساز
به گزارش ایراف؛ قلمروی امروزی افغانستان و محیط همسایگیاش در چهارراه زمانه و جغرافیای آسیا سرزمینی بود «هزار چاره» که از ورود به عهد استعمار در دو قرن اخیر تاکنون این مزیت و موقعیت خود را به گسترهای فراتر از قاره آسیا تعمیم بخشیده است. بیجهت نیست هر ماه و هفته بیرون از این قلمرو چند نشست و گردهمایی برای اندیشیدن درباره این منطقه و بعضاً «مسئلۀ افغانستان» تشکیل میشود تا راهحلی به دست آید و بکار بسته شود. کافیست در این زمینه اخبار پایتختهای اروپایی و غربی و یا آسیایی و شرقی مرور شوند تا از میزان قابل ملاحظه دیدارها و تماسها بر سر مسئلۀ افغانستان شگفتی حاصل آید. بااینوجود؛ به دنبال هر جلسه و دیداری که بیگانگان برای افغانستان و محیط همسایگی آن برگزار میکند، بیش از همه به دامنۀ ابهامات آنها میافزاید اما متعاقباً بر آگاهی آنان نیز نسبت به پیچیدگیهای جوانب این مسئله میافزاید.
افغانستان سرزمینی هزار چاره است، چون در تلاقی تمدنهای گوناگون ایرانی، هندوی، کنفسیوسی و ارتدوکسی قرار گرفته و نقطۀ اشتراک و تعاطی زبانها و گویشهای هندو ایرانی و آلتا – تورانی است. این ویژگی در تنوع بافت اجتماعی مردمانش که امتداد و اتصال آنها در محیط همسایگی آن دیرین و مانا است هم ظرفیتی بالقوه چارهساز برای رتق و فتق مسائل دنیای معاصر برقرار ساخته و هم اگر دقت نشود اسباب چارهسوزیهای بیشتری را رقم خواهد زد.
لازم به یادآوری است که ـ اواخر جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در سال 1366 ـ جوانانی از رهبران جهادی آن روز افغانستان که با رشادت همرزمان دیگر خود از جنوب و شمال و شرغ و غرب و مرکز هزارهجات افغانستان به مبارزه در مقابل اشغال ارتش سرخ برخاسته بودند، به تهران آمدند.
آن روزها مولوی نصرالله منصور همراه دیگرانی که از انشقاق، قومپرستی، تبعیض و طائفیگری و ستیز بر سر مذهب و زبان گلایه داشتند به تهران آمده بودند تا تصویری از افغانستان مطلوب را بدهند. مفهومی که در نگاه آنان وجود داشت؛ کشوری اسلامی شامل «اقوام و مذاهبِ با هم برادر و برابرِ افغانستان» بود. آنان بر آن بودند تا شرایطی را ایجاد کنند که همگان در کنار هم «متحدانه از آزمون اشغال به در آیند» و کشوری بر مبنای حقوق برابر برای همه مردمان و مشارکتی فراگیر ــ همراه با ثبات و سازندگی ــ برقرار سازند.
در نگاه آنان که قابل تعمیم به شرایط امروز است قدرتهای بیگانه شرق و غرب آن روز آمده بودند تا «فرا راه توسعه افغانستان با مدل سنتی و بومی» را سد کنند. پس آنها اینگونه سخن داشتند که لازم است افغانستان در بستر «منافع مشترک منطقهای» و پیوسته به سنتها و الگوهای برگرفته از تاریخ دویست ساله خود در محیط همسایگی برابر چالشها عمل نماید.
امروز که یادداشتهای آن گفتگو مرور میشود با این گزارهها روبرو هستیم که در نگاه آنان «جمهوری اسلامی ایران نظامی است بر آمده از اصول اسلام و با هدف احیای تمدن زرین اسلامی قرون چهارم تا هفتم هجری؛ همان زمانۀ شکوفایی دانشها که زبان فارسی با لهجههای متنوعش زبان مشترک علم میان ما بود و اسلام با مذاهب و مبانی فقهی مختلفش نقطۀ اتصال ایمانی ما شده بود».
آن جمعیت جوان که وقتی از تبارشان سوال شد معلوم گشت تاجیک و ازبک، پشتو و هزاره، هراتی و مشرقی هستند، و در جمع خود چند همراه نورستانی و قزلباش و نیز سادات و ایماق را داشتند که با حرارتی زایدالوصف از افغانستانِ واحد که در آن «حق همه مردم از اقشار متنوع آن با سلایق و باورهای مختلف بیتبعیض داده شود» سخن میگفتند. آرمان آنان که برجستهترین سخنگوی ایشان همان مولویِ جوان ــ نصرالله منصور بود ــ بنای «افغانستان واحد در قلب همسایگانِ هممذهب، همنژاد و همزبانی بود که بتواند محوری اساسی در همگرایی منطقه» گردد.
آن روز وی سخنان خود را با دو بیت آغاز نموده و به انجام رسانده بود. مطلع سخنش این بیت بود که «چارهساز دل و جان همه بیمارانی * چارهای ساز که من هم دل و جانی دارم» و چون سخن بلندش را به وصل و اتصال میان افغانستان و همسایگان میرساند، کلامش را بدین بیت پُرمعنای صائب تبریزی پایان میدهد که «اگر کسی متوسل به چارهساز شود * هم از طبیب و هم از چاره بینیاز شود».
سی و شش سال پس از آن سفر و هنگامیکه هیچ طبیب و دارویی چارهساز مسئلۀ افغانستان نشد، اینک همان آرمان و آرزو در قالب ابتکاری تازه و عملگرایانه شکل گرفته است. از زمان اجلاس غازان 2024 در چهارچوب فرمت مسکو و بنا به پیشنهاد تهران که در آن همسایگان افغانستان ایجاد کمیتۀ تماس منطقهای را سازنده یافتند و در بیانیه غازان گنجاندند، طی چندین هفته کار فشرده؛ نهایتاً این ادراک حاصل آمد که افغانستان برای چارهسازی به یک «اندیشۀ منطقهمحور» نیاز دارد تا بتواند با آن «روایت منطقۀمحوری» خود را بسازد تا از دایرۀ تحریمها و تندباد حوادث عبور کند.
همزمان با این کوشش برای قرارگرفتن افغانستان در مدار و محور منطقه با همان مختصاتی که نسل دهۀ شصت جوانان در رویای خود پروردانده بودند، یک توجۀ مجدد جهانی نیز آغاز شده است. بدیهی است که موفقیت و پیشرفت وقتی برای همگان در جهانِ معاصر حاصل است که «جهات دور» با اعتماد و اتکا به ظرفیت شناخت محیط منطقهای به «جهات نزدیکِ» مسئله تکیه کنند و به دور از شتابزدگی بیمورد و بازی با کارت «مسئلۀ افغانستان» در سیاست داخلی خود ــ که در آستانه تغییر است ــ ظرفیت با ارزش ساختارهای بینالمللی، منجمله سازمان ملل را تهی و بیاثر نسازند.
امروز برای چارهجویی مسئلۀ افغانستان یک «دروازۀ محیط همسایگی» وجود دارد که عبور از آن با وثوق و اطمینان ممکن است. لذا باید همه ظرفیتها و امکانات برای پیشبرد این مقصود به یاری گرفته شوند. زمان شناسی و حکمت دیپلماسی سازندهترین ابزار در جهان امروز برای نیل به موفقیت است. ان الفُرصَه تمُّر مرِّ السحاب.